eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 سلام الله علیها 🌾 🌾👌👌 🕊به سبک امیری حسین و نعم الامیر ملائک ز نجوای تو نوحه خوان به صورت زنند از غمت حوریان اسیری تو داغ صاحب زمان (۲) 🕊مولاتی یا زینب سلام علیک شده اشک دیده چراغ شبت به قربان چشمان پر کوکبت تو روح نمازی که گفته حسین دعا کن مرا در نماز شبت ( ۲) 🕊مولاتی یا زینب سلام علیک فلک چه بلای عظیم آفرید خدایا چه بر روز زینب رسید رود دخت زهرا   به بازار شام رود دخت حیدر به بزم یزید ( ۲) 🕊مولاتی یا زینب سلام علیک به اشکت بخندند اگر شامیان اگر تازیانه زند ساربان تو ای دختر عصمت این داغ توست که زینب کجا   جمع نامحرمان ( ۲) 🕊مولاتی یا زینب سلام علیک 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
‍ روضه و توسل جانسوز _ ویژه اسارت وحضرت زینب کبری سلام الله علیها _کربلایی حنیف طاهری ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ *السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ وَلیِ اللهِ المُعَظَّم ،السَّلامُ علیکِ یا عَمَّةَ وَلِیِ اللهِ المُکَرَّم السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب، السَّلامُ علیکِ یا مَن ظَهَرَت مَحَبَّتُها لِلحُسَینِ المَظلوم،فِی مَوارِدِ عَدیدةٍ وَ تَحَمَّلَت المَصائِبَ المُحرِقَةَ لِلقُلوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةِ، السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا البَعیدةُ عَن الأَوطانِ"سلام بر اون خانومی که از خونه اش دور افتاد" السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا الأَسیرَةُ فِی البُلدان"سلام به اون خانومی که شهر به شهر به اسارت رفته" السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّزَةُ فِی خَرابَةِ الشّام السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّرَةُ فِی وُقُوفِکَ عَلی جَسَدِ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، وَ خاطَبَتِ جَدَّکِ رَسولَ اللهِ (صَلّی الله علیهِ وَآلِهِ) بِهذا النِّداءِ: صَلَّی عَلیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ مَسلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداءِ مُقَطَّعُ الأَعضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا وَ إِلَی اللهِ المُشتَکی....* نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟ جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته * شب شهادت چه خانومیِ؟ بین یه مشت حرومی برادر داره میره،دیگه محرمی براش نمونده،تا قبلش هی می گفت:کجا میخوای بری؟مارو به کی میسپاری؟ ابی عبدالله زینب رو آرام می کرد،تا دستش رو گذاش رو قلب زینب..زینب گفت:برو قربونت برم،ولی زینب داره نگاه می کنه...* بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من ✍شاعر:سید حمیدرضا برقعی *عبدالله چند باری سئوال کرد از کنیز،حالش چطوره؟بهتر شده؟چند وقتِ لب به آب و غذا نمیزنه، نگاه کرد به عبدالله بن جعفر،گفت:آقا خیلی حالش خرابه، هر کاری می کنیم آروم نمیگیره،عبدالله ثروتمند بوده،یه روز نشست مقابل زینب،خانوم! بریم یه باغی یه بستانی حالت بهتر بشه،خیلی اصرار کرد خانوم قبول کرد،اومدن باغ و بستان،یه لحظه نگاه کرد دید زینب کنار جوی آب نشسته،هی به این آب نگاه میکنه،خانوم!چی شده؟اومدیم اینجا آروم باشیم،دیگه دست از گریه بردار..عبدالله! چه کنم دست خودم نیست، آب می بینم یاد حسین می افتم..لباش به هم می خورد،هی می گفت:جیگرم میسوزه...گلارو می دید گریه می کرد،عبدالله! همه گلام رو کربلا پرپر کردن...* فراق بعد تو با هیچ عاشقی دیگر چنانکه با دل من کرده است تا نکند به روی شانه هر کس جنازه ای دیدم نشد که خواهر تو یاد بوریا نکند *شب شهادتِ،شب عاشورایِ زینبِ،امشب جا داره بگم:حسین این کشته منو....* تو زنده بودی من هر چقدر ناله زدم نشد که رأس تو را از بدن جدا نکند
(لعنت الله علیه) من از وصلِ تو دیگر دل بریدم به شام و کوفه بارِ غم کشیدم تنت را بی کفن با زخمِ کاری چنان با خاک و خون آغشته دیدم سرت در کاخِ آن شیادِ بی دین شناور گشته بینِ تشتِ خونین به زردی رفته رنگِ لاله گونت الا ای نَصِِّ طاها، آلِ یاسین حسین جان، ای گلِ خوشبوی مادر بگو زینب کجا کاخِ ستمگر چرا ای لاله ی آغشته در خون شدم با دشمنت اینجا برابر میانِ تشتِ زر کردم صدایت شنیدم پاسخ از راسِ جدایت نگاهم کردی و آهی کشیدی چکیده اشکِ خون از گونه هایت تو میدانی که سینه پر ز درده تو میدانی عدو با ما چه کرده ببین این رنگِ زردم را برادر گلویم پر ز بغض و آهِ سرده تو میدانی. بزار دیگر نگویم عدو اینجا نشسته روبرویم مبادا بشنود این گفتگو را مبادا حمله ور گردد به سویم بزار ای جان بگویم من چه دیدم هر آنچه گفته ای من هم شنیدم شنیدم آهی از دل بر کشیدم چطور از تل به تا مقتل دویدم به زیرِ تیغِ کین کردی صدایم من از سوزِ صدایت آشنایم تویی در چنگِ دشمن بینِ گودال بخوان قرآن حسین جان از برایم! هستی محرابی
یک شبی خواندم زمقتل قصه ی درد و بلا خواندم آنجا بدتر از آن مقتل شاه ولا ماجرای غربت زینب(س) زهجران حسین(ع) دستِ بسته،سرشکسته،دیده گریانِ حسین(ع) لابه لای روضه هادیدم مصیبت شد عجیب خواندم از بی حرمتی مردمانی نانجیب زینب از ره میرسد با غصه های ناتمام پشت آن دروازه های شهرکینه، شهر شام من بگویم خاطرات حضرت زین العباد(ع) حرمت آل علی(ع) را دیده او رفته به باد پشت آن دروازه های شهر غم زانو زدیم یک به یک مانند یک شمعی همه سو سوزدیم شوکت ما در میان قاتلان بشکسته شد هم صغیر و هم کبیر از دست شامی خسته شد شهر شام و ازدحام و سنگها از پشت بام عمه ام می شد برای خواهرانم التیام جای غل برگردنم والله که چیزی نبود تا صدا زد خارجی، دیگر توانم را ربود روی دست و روی پای کودکان هم آن پلید زد طناب و بین آن نا محرمان، او می کشید شهر شام و آن همه بی حرمتی ها یک طرف بر سر بازار و آن بدطینتی ها یک طرف تازیانه و جسارت، سیلی و تهمت زدن یک به یک براهل بیت مصطفی(ص) قیمت زدن مجلس کفر و شراب و خنده های بی امان کی رود از یادمان آن تشت و چوب خیزران بعد از آن ساعات بد، دلها همه غمخانه شد شب که شد منزل وَ ماوا کنج یک ویرانه شد آه من دیگرچه گویم ازخرابه های شام نیمه شب ناله برآمد عمه زینب(س) کو بابام؟! ناله و شیون به کاخ آن ستمگر می رسید گریه های دختری دلتنگِ بابا را شنید میبرد نام پدر،پس بهر او بابا دوا رأس بابا روبروی دختری دیگر چرا؟ آن طبق را دید و گفت سیرم خدا بابا کجاست عمه جان دوری بابا تابه کی دیگر رواست با اشاره گفت عمه، خواهر غم دیده را مقصد و مقصود تو، باشد در این تشت طلا دست دختر تا به روی چشم و لب هایش رسید درخیالش صورت بابای خود را میکشید گفت بابا رفتی و غم بر دلم گشته مقیم این سه ساله را کدامین دشمنت کرده یتیم بر محاسن دست برد و کرد دل ها را کباب گفت باباجان چرا کردی سر و رویت خضاب؟ ای خدا دستش به رگهای بریده چون رسید ناله زد بابا رگای گردنت را کی برید کس دگرناله زلبهای رقیه(س) نشنید لب به لبهای پدربه وصل یارخود رسید مهدی منصوری
🏴 اشعار ما نسل پیمبریم و بی همتاییم مانند پیمبر خدا تنهاییم ای پیر اگر اهل کتابی برگرد ما معنی آشکار ذی القربی ایم افسوس که رحمی به دل دشمن نیست سوگند که این مسیر جای زن نیست یک لحظه از این قافله دورم نکنید ناموس من اند و محرمی جز من نیست جا دارد اگر شهید الشام شوم وقتی که بناست بی تو ناکام شوم ای کاش که ساربان گذارد قدری رخسار پدر ببینم آرام شوم سی سال به چشم من عذاب آوردند هر لحظه که پیش روم آب آوردند اما همه ی عذاب من از آنجاست وقتی که کنارمان شراب آوردند 🔸شاعر:
با وجود خولی و شمر و سنان در راه شام شام من شد تهمت و زخم زبان در راه شام آنچه با من کرد حرف ناسزا سیلی نکرد زیر بار غصه قدم شد کمان در راه شام تا بیندازد سرت را از نوک نیزه مدام حرمله با سنگ می کرد امتحان در راه شام گیسوان دخترت همرنگ دندانت شده دختر آواره ات شد نصف جان در راه شام روی ناقه پلک های خسته ام یاری نکرد خواب بودم لطمه خوردم ناگهان در راه شام اینکه می لرزم به خود از ضعف هست از ترس نیست آخرش پیدا نشد یک لقمه نان در راه شام حرف مرهم را نزن کار از مداوایم گذشت بسکه خو کردم به درد استخوان در راه شام سایه ی خیمه نصیب شمر و خولی شد ولی آه ناموس خدا بی خانمان در راه شام رفتی و دیگر ندیدی گردش ایام را یک نفر مثل شبث شد ساربان در راه شام از تو چه پنهان شبیه ریگ صحرا ریخته مطرب و آوازه خوان و بد دهان در راه شام کاش می مردم نمیرفتم ولی بزم شراب کاش می مردم شبیه بستگان در راه شام علیرضا خاکساری
دومرتبه گذرِ سنگ بر جبین افتاد بلند مرتبه سر ، باز بر زمین افتاد شکافت ، یک سر و دیدند دختران حرم به روی صورت عمه ، دوباره چین افتاد به ناله خواهرِ مظلومه رو به مردم گفت بدا به حال شما که عمودِ دین افتاد دوباره نیزه شش ماهه ، دستِ مستی رفت رکاب نیزه تکان خورد ، پس نگین افتاد و چون عمو که زمین خورد علقمه ، بی دست به دستِ بسته ، سکینه ز روی زین افتاد حسین فاتحهٔ کوثرِ حرم را خواند سه ساله دختر او دست یک لعین افتاد حامد آقایی
وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام یزید روی منبر شده بود شهریار سنجری
زنهای شام غصه معجر نداشتند کمبودی از غنیمت و زیور نداشتند در کوچه ها نشد سرشان زخم سنگ و چوب در پیش چشم رأس برادر نداشتند بر خار، پا برهنه نبودند کل راه زنجیر هم به گردن مضطر نداشتند اطرافشان به هلهله نامحرمی نبود داغ تنور و سوختن سر نداشتند حین حراجِ سوخته‌ی گاهواره ای شرمی ز داغ سینه مادر نداشتند بی شرم های کوچه‌ی برده فروشها شرم از کنیز خواندن سرور نداشتند یک زن دلش به حال اسیران کمی گرفت میگفت کاش کودک دختر نداشتند نامردهای شام چه مردانه میزدند جز تازیانه صحبت دیگر نداشتند از دینشان که خیر ندیدیم کاش که در شهرشان یهودی کافر نداشتند در پاسخ تلاوت قرآن نیزه ها از سنگ و چوب حربه بهتر نداشتند از سنگ و چوب و آتش عوض شد رخ حسین دست از سرش هنوز ولی برنداشتند احمد حیدری
‍ اشعار کوفه وشام اشعار مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها *** وجودش مثل دریا بود عمه دقیقا مثل زهرا بود عمه اگرچه کربلا جا مانده بودی حسین دوم ما بود عمه هجوم یک سپاه تازیانه ولی افسوس تنها بود عمه خدا خیرش دهد این خواهرت را کسی سیلی نخورد تا بود عمه و بعداز ساقی آب آور ما علم بر دوش و سقا بود عمه تمام راه را مشغول ذکر حسینم وا حسینا بود عمه در اوج عاطفه چون مرد جنگید اگر چه قامتش تا بود عمه سرش بشگست اما دشمنش دید سرش بالای بالا بود عمه وبعد از این همه رنج و مصیبت خدا را شکر بر پا بود عمه با تشکر از شاعر گراتقدر برادر ارجمند یاسر مسافر اجرای سبک:🎤 بانوای مداح اهل بیت ع استاد کربلایی محمد دیدبان التماس دعا 😭😭