🥀ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
واي من گر تو مدارا نکني با پدرم
صبر کن سير ببينم رخ بابايم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم
قسمت اين بود که بالاي سرش بنشينم
چشم بگشايم و جان دادن او را نگرم
وقت جان دادن خود گفت: مقدر اين است
دو مه و نيم دگر فاطمه را هم ببرم
اي پدر! مادر مظلومه من يار تو بود
من پس از رفتن تو جان علي را سپرم
با تن خسته و بازوي کبود از مسجد
قول دادم که علي را به سوي خانه برم
دست از دامن حيدر نکشم يک لحظه
گر بريزند همه اهل مدينه به سرم
قسمت اين بود که بعد از تو بمانم بابا
تا که با دادن جان، جان علي را بخرم
به فداي سر يک موي علي باد پدر
گر ميان در و ديوار دهد جان، پسرم
جگرت سوخت به هر بيت که گفتي «ميثم»
اجر اين سوختنت با احدِ دادگرم
حاج غلامرضا سازگار
🍁بس که از آه،دلِ شعله ورت مي سوزد
با تماشايِ تو قلبِ پدرت مي سوزد
اي جگر گوشه ي من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت زِ بس که جگرت مي سوزد
زودتر از همه پيشِ پدرت مي آيي
زودتر از همه شمعِ سحرت مي سوزد
زير پرهاي تو آرام گرفتم بابا
حيف يک روز تو و بال و پَرَت مي سوزد
بعدِ من هر چه بلا هست سرت مي آيد
بعد من واي که پا تا به سرت مي سوزد
گاه در کوچه اي از درد زمين مي اُفتي
گاه از دستِ کسي چشم ترت مي سوزد
گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي
چشم وا مي کني و دور و برت مي سوزد
يک طرف دست تو در پاي علي مي شکند
يک طرف دخترکت پشت سرت مي سوزد
از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد
که اگر فضّه نيايد پسرت مي سوزد
حسن لطفی
🍂دخترم گريه ي تو پشتِ مرا مي شکند
بيش از اين گريه مکن قلب خدا مي شکند
چه کُني بر دل خود آب شدي از گريه
بغضِ سر بسته از اين حال و هوا مي شکند
تا که نشکسته اي از غصه کمي راه برو
که قد و قامتِ تو زيرٍ بلا مي شکند
باز بوسيدم از اين دست که زد شانه مرا
حيف يک روز کسي دستِ تو را مي شکند
تو سيه پوشِ من و شهر به همدردي تو
حرمتِ شير خدا را همه جا مي شکند
کودکانت همه در پشتِ سرت مي لرزند
که درِ خانه به يک ضربه ي پا مي شکند
مي دوي پشتِ علي تا که رهايش نکني
ضربه اي مي رسد و آينه را مي شکند
بس که دنبال علي روي زمين مي اُفتي
دل جدا، سينه جدا، دست جدا مي شکند
حسن لطفی
🌾«ياسين» به درد آمد، تمام بال «طاها» سوخت
قرآن به آتش زد، وَ طور سبز سينا سوخت
سبحانَ... اين آغاز عصر جاهليت نيست؟!
اَسري بعبده ليلاً... آه اي قوم، اسرا سوخت
آه اي محمد! از ابوجهلان چه اميدي
مسجد به تنگ آمد، وَ ناقوس کليسا سوخت
هدهد! سليمان را خبر کن، شعله در راه ست
گل را بگو آن مرغ خوش الحان مينا سوخت
مرده ست عشق و عاشقي در کار دنيا نيست
يوسف به يوسف ملک ايمان ذليخا سوخت
صد بار خواندم آيه هاي «آل عمران» را
مريم کجايي؟ غنچه ي انفاس عيسي سوخت
گوساله هاي سامري گرم چرا هستند
آقا عصايت کو؟ زبان حال موسي سوخت
از کعبه تا بيت المقدس اشک باريده ست
يونس به ماهي ها بگو لبخند دريا سوخت
شاعر زبان سوزناکي از غزل دارد
قرآن نمي سوزد ولي وجدان دنيا سوخت
محدّثه الماسی
🥀از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خوني که خورده در همه عمر از گلو بريخت
خود را تهي زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر، گر شدش بجام
عمريش روزگار همين در پياله کرد
نتوان نوشت قصه درد و مصيبتش
ور مي توان ز غصه هزاران رساله کرد
زينب دريد معجر و آه از جگر کشيد
کلثوم زد به سينه و از درد ناله کرد
هر خواهري که بود روان کرد سيل خون
هر دختري که بود پريشان کُلاله کرد
يا رب به اهل بيت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عيان که رسول از جهان گذشت
وصال شیرازی
🍁از هر غريب در وطنِ خود غريب تر
از هرچه روضه، روضه ات آقا عجيب تر
زهر جفا چه کرد به جسم مطهرت
اي ناله هاي تو ز جگر پرلهيب تر
خوردي زمين و کاسه ي صبرت شکسته شد
گودال قتلگاه تو در هجره شيب تر
نشنيده ماند ناله ي اي واي مادرت
از بسکه بود همسر تو نانجيب تر
يک عمر يادِ آن در و ديوار بوده اي
از کودکي به جانِ تو غم ها نصيب تر
رضا باقریان
🍂حتي ميان خانه اش همدم ندارد
مرد غريبي که دلش جز غم ندارد
در سينه اش از بي وفايي هاي کوفه
غم آنقَدَر دارد که دنيا هم ندارد
در خانه اش وقتي اسير رنج دنياست
حتي مجال گريه ي نم نم ندارد
اما کنار او هميشه زينبش هست
تا خواهرش باشد که چيزي کم ندارد
از کودکي داغي ميان سينه اش هست
ربطي به مرگش آتش آن سم ندارد
بعدازشهادت هم غريب است وغريب است
حتي ضريحي قبر آقايم ندارد
احمد جواد نوآبادی
مداحی آنلاین - تورو دارم فقط روزی ازت میگیرم - جواد مقدم.mp3
3.5M
🔳 شهادت_امام_رضا(ع)
🌴تورو دارم فقط روزی ازت میگیرم
🌴من یه سال مشهد نرم دق میکنم میمیرم
🎤 جوادمقدم
🍃زمینه
🌾بين حجره ست و کسي نيست به دادش برسد
کاش تا جان نسپرده است جوادش برسد
خيره مانده ست به در چشم ترش ميسوزد
کرده سم کار خودس را ، جگرش ميسوزد
کيست بر حال دل مضطر او گريه کند
خواهرش نيست که بالا سر او گريه کند
رفته از حال بسي خورده زمين در کوچه
زير لب خوانده فقط روضه ي مادر... کوچه
پسرش آمده زيبا پسر مه رويش
ميگذارد سر خود را به سر زانويش
سخت باشد پدري پيش پسر جان بدهد
سخت تر اين که پسر پيش پدر جان بدهد
سخت تر اين که جوان باشد و پر پر بزند
پدرش هم نگران باشد و پرپر بزند
سخت تر از همه با هلهله ها خنده کنند
دور تا دور علي حرمله ها خنده کنند
سخت تر از همه اين که تن او پاشيده
تن او در وسط جوشن او پاشيده
بر سر نعش جوانش پدري پير شده
مثل او از نفس افتاده زمين گير شده
موج خون در دل ارباب تلاطم کرده
پسرش را وسط اين همه خون گم کرده
بردنش کار حسين نيست عبا لازم بود
فقط اين کار جوانان بني هاشم بود
🍁سخت است پيش پاي پسر، دست و پا مزن
جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن
حالا که زهر شيره ي جانِ تو را کشيد
آتش به جان اين جگر مبتلا مزن
بالا سرت جواد و اباصلت آمدند
پس بينِ هجره ناله ي واغربتا مزن
از شانه ي جواد کمي هم کمک بگير
بر روي خواهش پسر خويش، پا مزن
گرچه به ياد مادرت آتش گرفته اي
پيش جواد، حرفي از آن کوچه ها مزن
قدري بنوش جرعه ي آبي و، اين همه
با ياد کربلا، طرفي آب را مزن
اين دست از شراره ي زهر آب گشته است
بر صورتت به ياد لبِ سرجدا مزن
آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولي
حرف از عباي کشته ي کرببلا مزن
رضا باقریان
🍂از زبان حضرت معصومه(س)
يک دلم رو بسوي قبله ي هشتم دارد
يک دلم ميل حريم حرم قم دارد
خواستم روضه بخوانم ز برادر، دل گفت
خواهرش وقت عزا حقّ تقدم دارد
*
چه قدر، جان برادر به زمين مي افتي
اي عزيز دل خواهر به زمين مي افتي
تو علي هستي و در کوچه بسمت حجره
مثل زهراي پيمبر به زمين مي افتي
*
اين عبايي که کشيدي به سرت يعني چه
اين قد خم شده و مختصرت يعني چه
کاخ مأمون چه به روز دل تو آورده
روي لب، لخته ي خون جگرت يعني چه
*
از نفس هاي تو اندوه و غمت مي ريزد
هر قدم، عمر تو پاي قدمت مي ريزد
هي نفس، سرفه، نفس، سرفه، نفس، واي چقدر
پاره پاره جگر از بازدمت مي ريزد
*
حجره بسته است برادر، چه سرت مي آيد
چه کسي بر بدن محتضرت مي آيد
خواهرت نيست اگر، مانده برايت پسري
شکر حق، لحظه ي آخر پسرت مي آيد
***
خوش بحالت! پسري مانده برايت، مولا
قوّت بال و پري مانده برايت، مولا
خوش بحال پسرت، هست سرت در بر او
خوش بحالت که سري مانده برايت مولا
امیر عظیمی مهر