eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
4.7هزار دنبال‌کننده
48 عکس
49 ویدیو
9 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5818869770484713128.mp3
7.09M
روضه حضرت علی اکبر میرزا محمدی روضه_دفتری👆👆
🕊﷽🕊 🔺 ▪️ ع ❤️بر عترت مصطفی مکرر صلوات ❤️بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات ❤️خواهی گه شود مشکلت آسان بفرست ❤️بر چهره دلربای اصغر صلوات ✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان ✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان ✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2 ✨با اصغر شیرین زبان چه کردند ((یا صاحب الزمان الغوث و الامان)) السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی اصغر علیه السلام یا باب الحوائج ⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است ⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است ⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر ⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است ⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه.... اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن ((یا باب الحوائج... یا علی اصغر)) بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه... امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر... آقا زاده ای که باب الحوائجه... حالا هر حاجتی داری بسم الله... ((یا باب الحوائج یا علی اصغر)) (همه ناله بزنند) ⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون... از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم اعتنا نمیکردند ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند... میگه یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر.... (آ گرفتی میخوام چی بگم).... گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،، میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند....ایستادند آقا چیه.. آقا مشکلت چیه... آقا چیزی شده... .....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم... شروع کردم گریه کردن... هی گقتم حسین حسین حسین.... مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا..... چه کردند با دل ابی عبدالله... چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله.... امان از دل حسین...3 یا حسین3... یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،، ⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو .. وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت... صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه... ◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت.... (کدوم لحظه بود ای نانجیب)... گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده... (اوج) یه قدم سمت خیمه بر میداره .... دو قدم برمیگرده... خدا چه کنه حسین.. مادرش رباب چشم انتظاره... جواب مادر چشم انتظارو چی بده.. یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم .. با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه... خدا این طفلُ مادر نبینه... یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده..... حسین...... حسین..... حسین.. حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین.... حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم بزار یه بار دیگه علیمو ببینم... (دشتی) 🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم 🔺تماشای رُخ اصغر نمایم 🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری 🔺که ای اصغر مگر مادر نداری آخ ▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر ▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر ▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت ▪️برا تو لالایی خونده اصغر هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین..... به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،، (زمزمه کششی) ((یا باب الحوائج یا علی اصغر))...
❣﷽❣ ♨️ (3) ♨️ ♦بر نور جمال پاک احمد صلوات ♦برعطر وجود حی سر مد صلوات ♦بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول ♦برخاتم انبیاء محمدوآل محمد صلوات ( ) ☇ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر ☇مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر ☇این کودک شش ماهه گل باغ رباب است ☇پرپر شده درگلشن زهرا علی اصغر ☇ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید ☇چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر ☇طفلش مشماری که بود باب الحوائج ☇پرونده ما را کند امضاء علی اصغر 🔲 السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ.. المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ... المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ ⬅️بریم در خانه ی باب الحوایج ، شیرخواره ابی عبدالله .. بریم کربلا... کنار قبر شش گوشه ارباب بی کفن ... اون آقایی که پایین پاش علی اکبر ع خوابیده... آخ رو سینه اش علی اصغر ع ... امان از دل حسین ... یا حسین 3 ⬅️در حالات میرزای قمی نوشتن گاهی 10 روز روضه می‌گرفت سفارش میکرد .. میگفت هر 10 روز روضه علی اصغر رو بخونند .. (گفتن آقا کسای دیگه هم بودند کربلا که شهید شدند.. علی اکبر بوده .. قاسم .. ابالفضل بوده چرا هر ده روز روضه علی اصغر (چرا؟؟)) فرموده بودند..برا اینکه علی‌اصغر مظلوم بود.. اونایی که تو کربلا بودن زبون داشتند.. از عطش ناله میکردند.. شمشیر داشتن جنگ میکردند.. اما علی اصغر شش ماهه زبون برای حرف زدن نداشت ... آخ مرد جنگ نبود .. لباس رزم به تن نکرد.. تو آعوش ابی عبدالله پرپر شد.. 🔰 بعد فرمودند اگه مشکل دارید اگه هر دری میزنید مشکلتون حل نمیشه.. روضه علی اصغر ع بگیرین .. خیلی در خونه علی اصغر امام حسینو بزنید .. امان از دل ابی عبدالله .. بمیرم برا دل داغدارت یا حسین .. 🎇آی حاجت دارا... جوون دارا ..آی مریض دارا... ( یه لحظه رو یاد کنمو التماس دعا..) ☆هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم ☆جزخداوند به عمرم به کسی رو نزدم ☆روی دستم گل بی برگ و برم را کشتن ☆رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن ☆حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود ☆کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود ⬅️(راوی میگه دیدم ابی عبدالله زیر عبا قنداقه ی خونی پنهان کرده ..متحیره) آخ یه قدم سمت خیمه برمیداره دو قدم برمیگرده .. (میگه اینقده دلم برای حسین سوخت منم براش گریه کردم) با خودم گفتم چرا نمیره سمت خیمه ها .. دیدم یه عده زن و بچه جلوی خیمه ها منتطرند .. چشم براهند علی برگرده .. 🍁بچه ها دست بابا خونی شده 🍁گمونم شیش ماهه قربونی شده 🍁عبارو طوری رو اصغر کشیده 🍁معلومه خیلی خجالت کشیده ⬅️میگه دیدم ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها با غلاف یه قبری کند .. این بدن مطهرو دفن کرد.. (یه جمله بگم آقا جان یا اباعبدالله..) آقا جان زخمی ندیده بود این بدن .. (فقط یه تیر خورد ،، ) نخواستی این بدن رو کسی ببینه ،، نخواستی خواهراش ببیننه .. آقا جان نخواستی مادرش رباب ببینه .. نخواستی عمه اش زینب ببینه .. آقا جان ... بمیرم برا اون ساعتی که همه ی این زن و بچه اومدن قتلگاه... دیگه حرف یه زخم نبود.. (تو ناحیه مقدسه داریم) فرقةٌ بالسيوفِ .. فرقةٌ بالرماح .. فرقةٌ بالحجارةِ .. فرقةٌ بالخَشَبِ والعصا .. یه عده با شمشير زدن، یه عده با نيزه، یه عده اى با سنگ، عده اى هم با چوب وعصا چه کردند با عزیز برادر زینب ... ◾️خاک عالم به سرم کز اثر تیغ سنان ◾️جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست ⚜صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما دعا👇👇 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه ِوَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ الفائزینَ بلِقائه 🔰جهت شادی روح امام و دو فرزند امام علما صلحا شهدا گذشتگان علی الخصوص گذشتگان این جمع و بانی محترم مجلس بخوانید رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم ۹۸ یه سوال میکنم ، غیرتیا .. پیش خودم گفتم عمه وسط میدون چیکار میکنه ؟!.. چیشده عمه م رفته وسط میدون .. خوب نگاه کردم دیدم جوونا یه عبا رو گرفتن .. یه بدن قطعه قطعه .. جانم به این ناله ها .. (کار دارم باهات شب علی اکبر ..) گفتم دوبار زن و بچه ریختن بیرون از خیمه ؛ بار دوم کجا بود ریختن بیرون؟! یه بار سر علی اکبر همه از خیمه ریختن بیرون یه بار دیگه هم همه از خیمه ها بیرون دویدن ولی سالار زینب را ندیدن … مرحوم سید بن طاووس ، مرحوم شیخ حر عاملی دوتا از مقتل نویسانی که سندشون معتبره و محکم میگن ، میگن وقتی رسید کنارِ بدن علی اکبر ، همتون دیگه دو سه کلمه رو بلدید لااقل عربی هیچ مقتلی خصوصاً این دو مقتل ننوشتن “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس” اگه میخواست بگه کنار بدن از اسب پایین اومد این عبارتُ میگفت ؛ من آروم بگم شما داد بزنید .. نوشتن تا نگاهش به علی اکبر افتاد “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس” با صورت افتاد رو خاک .. همه شهدا و پدرای شهدا فیض ببرن .. نامشون شب هشتم زنده بشه .. از این پدرای شهدا اگه سوال کنی تا خبر شهادت بچه تون رو آوردن اول عکس العملت چی بود؟ همشون بدون استثنا میگن تا بچمونُ خبر دادن به شهادت رسیده دیگه زانوهامون رمق نداشت نشستیم رو زمین .. ابی عبدالله هی میخواست بلند بشه هی میخورد زمین .. آخ این صحنه میکشه .. یه وقت دیدن یه پیرمرد رو زانوهاش داره راه میره ..* بابا ، کنار تو یه دنیا دردم با دستایِ لرزون و سردم رو خاکا دنبالت میگردم .. پاشو ، تنهایی مو مگه ندیدی چه آسون از من دل بریدی باور نمیکنم خوابیدی .. *ابی‌عبدالله کنار هر شهیدی رفت برید مقتلُ ببینید کنار هر بدنی رفت شده دو جمله با اون شهید حرف زده ، اون شهیدم با ابی‌عبدالله حرف زده .. کنار بدنِ حُر ، کنار بدن حبیب ، کنار بدن سعید ، کنار بدن غلام ، کنار بدن قاسم ، کنار بدن اباالفضل ، کنار هر شهیدی رفت اندازه دو جمله با حسین حرف زدن .. تنها شهیدی که هی میگفت یه بابا بگو .. لباتُ رو هم بذار بگو ابا یه بار دیگه صداتو بشنوم .. هرکاری کرد علی حرف نمیزد کار تموم شده بود .. مرحوم مغرم میگه ابی عبدالله نگاه کرد دید انگار یه چیزی تو گلوِ ، گلوشُ گرفته نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهان علیِ با انگشت سبابه خونُ در آورد علی دست و پا زد ..* علی دست و پا زد ..* بابا ، تو ابر خون عزیزم ماهِ تو ناپدید شد از خیمه تا به اینجا همه موهام سفید شد از دست جدت آخر دیدم که جام گرفتی ببین چطور رمق رو از زانوهام گرفتی .. *سیر نشدی ؟!سیرم نمیشی از گریه ؟! باشه حالا که ناله داری این یکی رو گوش بده ..* بابا ، تو قفس نیزه و خنجر پر پر زدی میون لشکر زمین زدی باباتُ آخر بابا ، نمیدونم خوابم یا بیدار چی میبینم با چشمایِ تار از بدنت کم شده انگار گل بهار عمرم ، تورو زِ ریشه کندن پاشو ببین باباتُ نشون میدن میخندن *بذار به یاد قدیمیا روضه بخونم .. هر کاری کرد آروم بشه نشد سر و بغل کرد آروم نشد ، سرُ به سینه چسباند آروم نشد .. سینه رو به سینه چسبوند آروم نشد ، “وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ” صورت رو صورت گذاشت آروم نشد همه‌ی بدنُ جمع کرد .. خودشُ انداخت رو بدنِ ارباً ارباً …* حسین ….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 ای لَبَت خشک‌تر از ساحل دریا پسرم خجلم از تو نشد آب محیا پسرم دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدن کمکم کن منِ افتاده ز پا را پسرم مثل تسبیح تنت یکصدویک دانه شده با تنت ذکر گرفتم که خدایا پسرم چه داغی نشوندی ، تو دل من نمون روی خاکا ، با این بدن پاشو بار دیگه ، قدم بزن برای بابا .. دل از دیدن تو ، نمیشه سیر بابات اومده ، ناتوان و پیر ببین خم شدم ، دستمو بگیر عصای بابا .. از خیمه رفتی و ، بردی دل منو دریای من گرفت ، غم ساحل منو میگردم از غمت ، دشت ستاره رو پیدا نمیکنم ، اون جسم پاره رو پر از سوت و کف شد ، دور و برت زمین میخورم ، پیش پیکرت سرم خم شد از غم ، روی سرت نفرین به دنیا .. گل من چه پرپر ، آوردنت گلابم چقد بد ، فشردنت عبا کم اومد واسه ، بردنت ای اِرباً اِربا .. نامرد مردما ، بدجور کشتنت هی جمع میکنم ، منها میشه تنت پاشو نگات کنم ، حتی یه بار علی بابای پیرتو ، تنها نذار علی بهاری که دیده ، خزونشُ نفس‌هاش بریده ، اَمونشُ نشسته کنار ، جوونشُ روضه میخونه .. حسین مونده با ، سوز گریه‌هاش علی و ، پریشونی باباش کسی دل ، نمی‌سوزونه براش دلش چه خونه .. ای میوۀ دلم ، وقت رسیدنت این لشکر حسود ، از شاخه چیدنت از داغ دیدنت ، موهام سفید شده تو زخم خوردیُ ، بابات شهید شده میخوام أِربأ اربا رو برات معنا کنم .. میدونی یعنی چی؟! همچین که افتاد رو گردن اسب؛ تا شمشیر به فرقش زدن این خون ها داره جاری میشه خودشُ انداخت رو گردن اسب که نیفته؛ این خونا اومد جلو چشم اسبُ گرفت اسب تربیت شده‌ست باید برگرده سمت خیمه‌ها .. اما راهُ اسب گم کرد .. عوض این که بره سمت خیمه‌ها رفت توو دشمن گفتن برین کنار تا بیاد.. کوچه رو باز کردن،این طرف و اون طرفه کوچه… کوچه باز کردن ، شمشیرا رو آوردن هرکی هرچی داشت رفت آورد؛ یهو ابی‌عبدالله دید این نیزه‌ها داره بالا میره؛ شمشیرا داره بالا میره… یا اللّه حرفم تمام؛ اینجا یه جا بود تو کوچه یه جوون گیر افتاد، اما یه جوون دیگرم من سراغ دارم توو یه کوچۀ دیگه گیر افتاد … اینجا فرقش اینه، این جوون مَرده میتونه تحمل کنه اما اون جوون… همچین که این دست رفت بالا مادر ما نقش زمین شد….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 کار از کار گذشته بدنت پاشیده سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد *یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه .. حسین آرام جانم…. حسین روح و روانم …. خرده های استخوان از سینه بالا میرود خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده … هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین
متن زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 میبینی که حالم ، چه بد حالیه سر به زیر اومدم ، دست من خالیه شده گردنم کج ، که راهم‌ بدی بی‌پناه اومدم ، تا پناهم بدی ازم رو نگیر ، شرمسارم کنارم بمون ، کم نیارم تو داری مثل من ، ولی من به جز تو کسی رو ، ندارم درسته خرابم ، عذابم نکن پیش خوبایِ عالم ، خرابم نکن نبر آبروم و ، پناهم بده سر به راهم کن و ، سوز و آهم بده نمیخوام که از تو ، جداشم میخوام توی راهت ، فداشم اگه آخر عمرمه ، کاش عاشورا فقط ، زنده باشم باباش اومده ، با قد خم شده سایۀ یک علی ، از حرم کَم شده نخندید بهش ، که عزاداره این خنده مرحم واسه اون ، که جا خورده نیست حسین و صدا زد ، علی حیف صداش تو شلوغی‌ها ، گم بود میگن که غریبونه ، جون داد خداحافظیش ، زیر ثُم‌ بود جوونا بیاید که ، حسین ماتشه تیکه تیکه شده ، وقت خیراتشه بیاید که داره ، فاطمه میرسه اونقده پخشه که ، به همه میرسه کنار تنت ، پاره پاره شکسته شده ، داغ داره زیر بازوهاش و ، بگیرید حسین نایِ رفتن ، نداره
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 فاستأذن أباه عليه السلام .. اذن که گرفت اصلاً معطلش نکرد ، بلافاصله فرمود برو .. راه افتاد به سمتِ میدان ،ثمّ نظر إليه نظرة آيِسٍ .. میدونه اونا از علی چیجوری پذیرایی میکنن امامِ .. نظر إليه نظرة آيِسٍ منک .. با ناامیدی یه نگاهی بهش کرد .. دیگه نتونست ادامه بده سرش رو پایین انداخت وأرخى عينيه، فبكى .. راوی میگه نگاه کردم از دو چشم سیدالشهدا اشک جاری شد .. محاسنشُ به دست گرفت ثمّ قال: “اللّهُمّ كُنْ أنتَ الشهيد عَليهم، فَقد بَرَز إليهم غُلامٌ أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسولك “.. خدایا دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به سمت میدان میفرستم .. برا جدم دلم تنگ میشدم به او نگاه میکردم .. هنوز علی به میدان نرسیده رو کرد به عمر سعد فرمود خدا رَحِمت رو قطع کنه .. علی رفت میدان رجز خواند .. اونها نیازی به رجز علی اکبر نداشتن با این حرف های سیدالشهدا .. با اون کینه ای که داشتن .. با اسمی که علی ابن الحسین داشت .. علی ستیز زیاد داشت تو لشگر دشمن .. خودِ سیدالشهدا فرمود لا لشيء كان مني سابقا .. من گناهی نکردم قبل از این ، منو به گناهی نمیتونید متهم کنید .. غير فخري بضياء الفرقدين .. جز اینکه من به دو نور نیّر متصلم .. فاطمه الزهراء أمي وأبى .. قاصم الكفر ببدر وحنين .. از بابام میخواید انتقام بگیرید .. علی رفت میدان .. اگه قاسم ابن الحسن یادِ امام حسن رو زنده کرد علی یادِ امیرالمومنین رو زنده کرد ، یادِ پیغمبرُ زنده کرد .. أنَا عَليّ بن الحسين بن علي .. نحن وبيت الله أولَى بِالنّبي .. من علی ابن حسین ابن علی ام ماییم که اولی به پیغمبریم .. باید شما فدای ما بشید ، امرِ ما مطاعِ .. والله لا يحكم فينا ابن الدعي .. حرام زاده حق حکومت نداره .. فلم يزل يقاتل .. استادِ جنگ بود .. نوه ی امیرالمومنین بود .. حمله کرد کسی جرات نکرد با او بجنگه .. او رو احاطه کردن ، دوره کردن ولی هم جنگید … فلم يزل يقاتل حتى ضج أهل الكوفة … دیگه میترسیدن جلو بیان .. خیلی ها رو به درک واصل کرد . دیدن زیادی هم که بگذره خطرناکه .. او رو دوره کردن .. خدا لعنتشون کنه .. اهل بیت برا این سنگ زدن که توش خیلی جسارته خیلی گریه می کردن .. شروع کردن به سنگ باران کردن .. چند صد نفر .. سپر رو بالا آورد سرِ مبارک رو پشت سپر مخفی کرد ، دیدش محدود شد‌. از جلو که سنگ میزدن ، یه کسی از پهلو .. حسین جان بمیرم برات .. آخه داشت نگاه میکرد .. یه لحظه دید اسب با سوار رفت تو دلِ دشمن .. دورش کردن .. به خدا سخته عباراتِ مقتل رو گفتن .. همین قدر بگم : کاری کردن که همه سهم ببرن .. دورش کردن .. کار به جایی رسید که صداش بلند شد .. عليك السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام … آقا خودشُ رسوند بالاسرِ علی اکبر سلام الله علیه . چند نفر رو دور کرد اومدن عقب نشستن دلشون میخواست ببینن چه جور آب میشه حضرت .. ایستاد بالاسرِ علی ، نگاهی کرد . راوی میگه تا نگاه کرد به علی دید علی داره جان میده .. جلو چشم سیدالشهدا دست و پا زد .. نشست سیدالشهدا ثم وضع خده على خد ..
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 برای مصیبت امشب ، امام صادق سلام الله علیه برا زیارت پایین پای سیدالشهدا یه جملاتِ عجیبی فرموده ، امام هادی هم همینطور. امام هادی می فرماید شهادت میدهم که تو ای علی اکبر روحی لک الفدا ، تو حجت خدایی ، دینِ خدایی ، پسر دینِ خدایی و پسر حجت خدایی . چرا دین خدایی؟! چون همه ی مظاهرِ بندگی رو تو یک تنه ظهور و بروز دادی روزِ عاشورا .. (همه شنیدیم که سیدالشهدا صلوات الله علیه خونِ گلوی شیرخوار رو به آسمان پاشید )امام صادق سلام الله علیه فرمود علی جان وقتی بابات بالا سرت اومد خونِ تو رو به سمتِ آسمان پاشید .. بعضی ها میگن خونِ علی اصغر چون خونِ معصوم بود شیرخوار بود به آسمان پاشید تا عذاب به زمینیان نازل نشه فعلا نظر رحمت به حالِ ما کرد. اگر به ماها و شیعیان در طول تاریخ نگاه نکرده بود تا هدایت بشن ، حقش بود اهلِ زمین رو نفرین کنه سیدالشهدا . باز هم با خدا معامله کرد سیدالشهدا .. در زیارت ناحیه به سیدالشهدا میگید . أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ .. تو راه خدا سرمایه گذاری کردی صبر کردی .. خونِ علی اکبر هم به آسمان پاشید .. بعد امام صادق یه جمله ای دارند عجیبه میفرماید تو که از دنیا رفتی بعدش پشت هم شهدای اهل بیت رفتند جون دادن تو میدون ، داغ دید پشت داغ سیدالشهدا .. اجازه بدید اینطور مثال بزنم فرض کنید خدای نکرده زلزله ای یا خبر یه عزیزی رو براش بیارن وقتی خبر بعدی میاد قبلیِ کم رنگ میشه دیگه ، هی داغ جدید میاد. امام صادق فرمود هی داغ جدید اومد اما وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ .. تا بابات زنده بود از این داغ تو میسوخت همۀ بدنش .. رفت کنار علقمه ، کمرش هم شکسته شد ، ولی داغِ تو رو فراموش نکرد .. خونِ شیرخوار رو به آسمان پاشید ولی همه ی وجودش برا تو هم میسوخت .. یه مطلبی اشاره کنم و مقتل علی اکبر رو عرض کنم و با هم گریه کنیم . امام سجاد ، امام صادق فرمودن بزرگترین مصیبت برای اهل بیت برای مخدرات مصیبت غربت و شهادت سیدالشهدا بود .. مصیبتِ علی اکبر برا سیدالشهدا از این سِنخ بود ، کان پیغمبر داره میره میدان همین قدر به شما عرض می‌کنم که سیدالشهدا صلوات الله علیه لحظه ای که علی اکبر میخواست بره میدان مضطر شده بود .. حجت الله میخواست میدان بره .. هیچ کس هم نفهمید اون چی کشید .. اومد از باباش اجازه بگیره ، عجیبه شما نگاه کنید خیلی وقتا موذن دیگرانن ، روز عاشورا فرمود علی جان یه اذان بگو برای ما .. از صبح عاشورا نگاه میکنه که این فراغی که ما نمیفهمیم ، اومد از باباش اذن بگیره میدان بره .. اگر نکاتی نبود و مصلحت هایی نبود علی اکبر تا دم آخر نباید به میدان میرفت . همه باید جونشون رو فدای او میکردن .. مولایِ ما ولی امامِ .. امام همیشه خودشُ به دردسر میندازه ، در غم مردم شریکه .. ام وهب خیال نکنه بچه شُ تو راه امام حسین داده ..⚫️⚫️⚫️⚫️🏴🏴🏴🦋🦋🦋🔳🔳🔳کمالی
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 بین راه میان لحظه ای اباعبدالله خوابش برد ، از خواب بیدار شد … دورِ باباست علی ، دید ابی عبدلله آیه ی استرجاع به لب دارد انالله‌واناالیه‌راجعون .. سریع دوید کنار بابا ، بابا جان چرا آیه ی استرجاع خواندی ؟! فرمود پسرم در عالم رویا دیدم هاتفی ندا میده چه با شتاب این غافله سمت مرگ میره .. (چی باید بگه؟ بالاخره جون آدمه ، جون آدم عزیزِ) صدا زد : اولسنا علی الحق؟.. ما بر حقیم یا نه فرمود علی جان حق حولِ محور ما می گرده .. فرمود پس باباجان دیگه چه خوف از مرگ .. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ کیست که خاکش بوی گلاب گرفته این که برایش ملک رکاب گرفته بهر شهادت چنان شتاب گرفته زودتر از دیگران جواب گرفته سرکشی عشق او مهار ندارد بس که به شوق آمده قرار ندارد باز نمایان شده جلال پیمبر باز تماشا شده جمال پیمبر پرده بر انداخته کمال پیمبر این که خصالش بوَد خصال پیمبر سوی عدو نه علی اکبر خیمه می رود از خیمه ها پیمبر خیمه *از صبح هرکی اومده اجازه بگیره حتی غلام سیاه ، ابی عبدلله به این آسونی اجازه نمی داد .. اومد خدمت امام سجاد(ع) در کوره ی تب امام سجاد (ع) داره میسوزه یه وقت دید کف پاش خنک شد ، به سختی نشست دید علی اکبر اومده تو خیمه .‌.. برادرا همدیگرُ بغل کردن .. چیزی شده علی جان اومدی تو خیمه؟ صدا زد همه رفتن ، همه شهید شدن ، نوبت بنی هاشمِ .. -أین الحبیب؟ _کشته شد -أين ظهیر؟أين مسلم بن اوسجيه؟ هرکس رو فرمود امام سجاد ، آقا علی اکبر فرمود به شهادت رسیده .. برادر اومدم باهات وداع کنم .. این آخرین وداعِ ماست .. میخوام برم از بابا اجازه بگیرم .. دو برادر وداع کردند ، اومد خدمت ابی عبدلله باباجان اذن میدان میدی؟.. حسین معطل نکرد .. برو دست علی به همرات .. ولی قبل از اینکه بری اول برو خیمه ی زنان با مخدرات خداحافظی کن .. شیخ جعفر شوشتری نوشته تو همین یه روضه ی علی اکبر سه بار سیدالشهدا مشرف به موت شد .. یه بار همینجا بود دید زنها ریختن دور علی .. خیمه ها به هم ریخت .. زنها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .. ارحم غربتنا .. به غریبیِ ما رحم کن .. تو حلقه ی محاصره ی زنها علی گیر افتاده خواهرا دورشُ گرفتن .. یه وقت تو این وداع نگاه کرد دید باباش دستاشُ زیرِ بغلش زده غریبونه داره علی رو نگاه میکنه .. یه نهیب زد به زنها گفت برید کنار مگه نمی بینید بابام غریبه .. شیخ جعفر شوشتری نوشته علی خداحافظی کرد رفت به میدان اما راوی میگه دیدیم ابی عبدلله محاسن به دست گرفته آروم آروم دنبالِ علی داره راه میاد .. آخرین توشه ام از عمرِ تو این بود علی که غم انگیز نگاهی ز قفایت کردم تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم *جنگید ، برگشت زبان در دهان آقا گذاشت دوباره علی رفت میدان .. دیگه اینجا معلوم شد که علی بر نمیگرده ، چون صدا زد ابی عبدلله فرمود علی جان خیلی طول نمیکشه جدم میاد سیر آبت میکنه ..* حیدر کرار شد زمان خطر گشت لشگر کوفه تمام مثلِ سپر گشت ریخت به هم دشت را و موقع برگشت ضرب عمودی که خورد واقعه برگشت خونِ سرش بر رویِ عقاب چکیدُ راه حرم ندید و شیهه کشیدُ *اسب جنگی تربیت شده ست ، وقتی سوار دست به گردنش میندازه یعنی منو برگردون خیمه .. اما خون فرق ریخت جلو چشمایِ اسبُ گرفت ..عوضِ اینکه برگرده خیمه ، رفت تو دلِ دشمن .. اولی از بنی هاشمِ لشکر تازه نفسِ ‌‌.. یه کوچه باز کردن مهار اسبُ گرفتند آوردن تو این کوچه .. حسین دید یه جا شمشیرا بالا میره ..* آن بدنِ از جفا شکسته ترین را ان بدن له شده به عرشه ی زین را باد سویِ دیگری شکسته جبین را لشکر آماده نیست خواست همین را آه که شمشیر ها محاصره کردند از همه سو تیر ها محاصره کردند بی خبرانه زدند بی خبر افتاد خوب‌که بیحال‌شد از پشت‌سر افتاد در وسط قتلگاه تا پسر افتاد در جلویِ خیمه گاه هم پدر افتاد ..ادامه👇👇
دو سه جمله بخونم و عرضمُ تموم کنم سینه بزنید ، تا به اینجا رسید این روضه برا سکینه خاتونِ ‌‌.. میگه صدایِ بردارم بلند شد .. ابتا علیک من السلام .. میگه من داشتم بابامُ نگاه میکردم .. حسین که مرد جنگه از این ناله ها زیاد شنیده ‌.. یه وقت دیدم عرقِ مرگ رو پیشونی بابام نشست .. دیدم مثل محتضر چشماش میگرده ..همه ی آداب سواری رو حسین بلده .. از کدوم سمت اول باید پارو بزاره تو رکاب سوار بشه ، اما‌ میگه همچین که پارو گذاشت تو رکاب .. دیدم از اون ور با صورت افتاد .. هی بلند میشه ، دوباره رو خاک میوفته ‌.. رحمت خدا به این ناله ها .. کشید خودشُ تا رسید بالاسر علی اکبر .‌ نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن .‌ دیگه نفسش بالا نمیاد ‌‌.. داره پاهارو رو خاک میکشه .. سرُ رو دامن گذاشت هی صدا میزنه علی جواب منو بده .. بعضی از مقاتل نوشتند اول زینب رسیده بالا سر علی اکبر .. با اینکه شمشیر نداشته اول زینب رسیده بالاسر علی اکبر چطوری میشه که زینبی که شمشیر نداره نیزه نداره چجوری میشه اول برسه بالاسر علی اکبر .. اینجوری نوشته هفت قدم مونده بود به بدن علی اکبر که سیدالشهدا برسه دیگه تا دید داره میگه بابا طاقت نیاورد .. از رو اسب افتاد .. هی باسر زانو خودشُ میکشید تا برسه کنار بدن علی .. زینب هم ایستاده داره نگاه میکنه .. هی علی رو تکون میده .. یه بابای دیگه بگو .. میدونید زینب یاد کِی افتاد؟! علی اومد دید فاطمه روح از بدنش رفته .‌. یا بنت رسول الله دید جواب نمیده .. یا بضعة خیر الورا دید جواب نمیده .. دلش شکست صدا زد فاطمه من علی ام .. چشمای خانوم باز شد .. ولی اینجا مدینه با کربلا یه فرقی داره .. اونجا همه بچه ها ایستاده بودن بالا سر مادر گریه میکردند .. ولی کربلا هرچی حسین ناله میزد ، صدای هلهله ی لشگر بلندتر میشد .. یه بیت بخونم و التماسِ دعا .. ببین کارِ اربابت به کجا رسیده .. صدای نالش بلند شد : خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بینِ نامحرم ببر .. حسین ..⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴🦋🦋🔳🔳کمالی