eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
4.7هزار دنبال‌کننده
48 عکس
49 ویدیو
9 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ ☑️ 🎤مداح :حاج سعید حدادیان ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ آوردنش تو دارالعماره،دست بسته،همه ی بدن خون آلود،لب پاره،دندونها شكسته،آب آوردن،یه بار،دوبار،سه بار،هربار خون لب ها ریخت،دید نمی تونه بنوشه،گفت:مثل اینكه،باید لب تشنه جون بدم،آیا كسی پیدا میشه،از جانب من به اربابم،به آقام،به امامم پیام من رو برسونه،چون از در كه وارد شد،گفتند:به امیر سلام كن،گفت:این امیر، امیر شماست،امیر من حسینه،جانم فدای این مردی كه،خداوندگار حماسه است،بزرگترین پیش قراوله،من علمیش رو برات بگم،رفقا نكته مهمه،انگار كه علم لدُن داره،انگار كه نیابت فقط،نیابت اینكه فقط بیاد یه سفارتی داشته باشه،نیست،حرف هایی میزنه،كه این بوی دست داشتن،در عالم معنا رو داره،داشت از در می اومد بیرون دید طوعه،پیرزن داره گریه میكنه،میلرزه،گفت:آقا،فرمود ناراحت نباش،لقد ادیت ما علیك من البر،اونچه به گردنت بوده كار خیر،انجام دادی،حدیث شناس ها می دونن،یعنی تو مقام شهید داری،بالاترین مقام،یه شب كنیزی كرد،وای اگه یه عمر نوكری قبول نشه،یه شب كنیزی كرد،حكم داره صادر میكنه مسلم،آیا  پیشبینی نمی كنی این دو روز دیگه عوض شه؟آدمیزاده،امشب با شماست،مثل زُبیر، زُبیر در قضایای حضرت زهرا سلام الله علیها،دفاع میكرد از علی، زُبیر جزو حامیان اهلبیت بود،عاقبتش اونجور به شر شد،آقا مسلم پیشبینی نمی كنی این راهش كج بشه یه دو روز دیگه،عوض بشه؟نه!مسلم انگار حكم داره از عالم بالا،انگار امام حسین علیه السلام برا مسلم همه چیز رو گفته، یا اینكه تو خونه اتفاقاتی افتاده این خیالش راحت شده،گفت به طوعه: وَأخذتِ نصیبك من شفاعة رسول الله ( صلى الله علیه وآله )،تو نصیبت رو از شفاعت پیغمبر گرفتی خیالت راحت باشه،پیغمبر قیامت دست تو رو میگیره،بعد دید تعجب كرد طوعه،برای اینكه آروم بشه،فقط اشاره كرد،گفت: من دیشب یه ذره خوابم برد،خواب عموم علی رو دیدم،به من فرمود:انت غداً معیتو فردا بامنی،یعنی طوعه،دیگه امشب مهمون نداری،من مهمون یه شبت بودم،امشب سر من دارالاماره است، داد پناهم سحر  یك زن والا گهر گشت نرفته سفر همسفر عشق تو این بدن رو آویزه قناره كردن(قُلاب گوشت،چنگك قصابی)،معلوم اون كه میگه دیدم پای مسلم تو دست بچه هاست،بعد از بازار قصاب ها بوده،چیكار كرده بود https://eitaa.com/matnroozeh
روضه کوتاه حضرت مسلم ع...... من منایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین روضه هایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین من سر دارالعماره تو ته گودال خون کربلایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین من رخم رنگین زخون سر پس خون جوان پس حنایم با تو. خیلی فرق دارد یا حسین رو زدم من آب آوردند تو اما رو نزن ماجرایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین خانه طوعه کجا و مطبخ خولی کجا کوفه جایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین من پریشان تو هستم تو پریشان حرم غصه هایم با تو خیلی فرق دارد یا حسین من سر بازار رفتم دخترم با من نبود وای وای ام با تو خیلی فرق داره یا حسین شعر دیگری... ادامه روضه من روی بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا ؟ دل من راضی از این شیوه ی قربانی نیست موی من را دم دروازه به میخی بستند همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست زره ام رفت ولی پیرهنم دست نخورد روزی مسلمت انگار که عریانی نیست کاش می شد لب گودال نبیند زینب بر بدن پیرُهن یوسف کنعانی نیست سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم دختر سوخته ی شام غریبانی نیست هرچه شد باز زن و بچه کنارم نَبُوَد که عبور از وسط شهر به آسانی نیست دست سنگین ، دل بی رحم ، صفات این هاست کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست https://eitaa.com/matnroozeh علی اکبر لطیفیان
🕊﷽🕊 🥀 🍂( 2) 🌟به گل احمر صدیقه زهرا صلوات 🌟به صفا بخش دل سید بطحا صلوات 🌟به نکو مظهر حریت و ایمان و شرف 🌟به حسین بن علی شافع فردا صلوات (دعای فرج) 🔘زبام کوفه می کُنم تو را نظاره یا حسین 🔘 تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین 🔘سرو به خون نشسته ام زائر دست بسته ام 🔘سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین 🔘میان خندهٔ عدو بهر تو گریه می کنم 🔘بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین 🔘تیر به چلهٔ کمان کمان به دست حرمله 🔘میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین    ⬅️ بریم کوفه کنار قبر با صفای مسلم ابن عقیل...ناله بزنیم برا غربت و مظلومیت مسلم ابن عقیل... همون أقایی که وقتی بردنش بالا دارالاماره.. یه لحظه صدا زد ...حالا که میخاین منو بکُشید ، بکُشید،،، اما بزارین از همین بالای بام یه سلام بدم به آقام حسین... (بزارین به عزیز دل زهرا س سلام بدم) قربون سلام آخر مسلم...    ◀️بالای بام دارالاماره روشو کرد سمت قبله با همه وجودش صدا زد ... یا_اباعبدالله... سلام بر آقا و مولام حسین... 🕊امان امان،امان امان ↩️ بگم یا مسلم ابن عقیل آقا جان    آقاجان .. آقا جان ...شنیدم تو کوفه گریه کن نداشتی، شنیدم ناله زن نداشتی... آقا غریب بودی...    💠یه لحظه رو یاد کنم و التماس دعا... مسلمو بردند بالای دارالاماره...یه لحظه دیدن از گوشه های چشم مسلم اشک جاریه... نانجیبی زخم زبون زد، طعنه زد.. (تو از مرگ میترسی ) صدا زد به خدا گریه ام از مرگ نیست ... گریه ام برا اون آقاییه که دست زن و بچشُ گرفته داره میاد کربلا..   🌿حسین جان کوفه نیا...کوفیا وفا ندارن.. 🔅خسته و دل غمینم، غریب و بی معینم 🔅در زیر چنگ دشمن، به زیر تیغ کینم ⭕️حسین میا به کوفه 2 🔅ز غم به تاب و تبم، رسیده جان بر لبم 🔅گریم اگر به فکرِ اسیری زینبم ⭕️حسین میا به کوفه2    ⬅️تموم مردم پشت در دارالاماره منتظرن... یکی میگه مسلمو آزادش میکنند... یکی میگه شهیدش میکنند... یه دفعه دیدن یه بدن بی سر از بالای دارالاماره رو زمین افتاد.. ⬆️  ⏪آی غریب نوازا...امروز ناله بزنید برا غریبی مسلم ع .. امروز بیا مسلمو از غریبی در بیاریم.. ناله بزن بیاد مظلئومیت این آقا.. آی اونی که جوون داری.. آی اونی که گرفتاری.. آی اونی که مریض داری.. با اشک چشمت دل این آقای غریبو شاد کن... با اشک چشمت دل امام حسینو شاد کن... آخه امام حسین علاقه خاصی به مسلم داشت... خیلی این آقا رو دوست داشت... 💠امان امان.. ⏪⏪ تا خبر شهادت مسلمو که به ابی عبدالله دادن، امام فرمود :  دختره مسلمو یگین بیاد.. دختر غصه خوره... دخترو تو دامن  نشوند.. ( یا ابنتی) صدای گریهٔ زن ها بلند شد.. حسین دست نوازش سر دختر مسلم کشید...    💎یه وقت دیدن اشک حسین داره میریزه رو سر این دختر... فرمود آی دخترم... دیگه خودم باباتم.. آی میوه دلم... دیگه دخترام خواهراتن...   ⚜ وقتی از دامن حسین اومد سکینه بغلش کرد.. تسلیت گفت... (غصه نخوریا ما دورتیم نمیذاریم غریب باشی) نمیذاریم غصه بخوری.. عمه ام زینب نمی زاره یتیمی رو احساس کنی...     🔰آی خانم جان سکینه جانم.. بی بی جان.. به دختر مسلم تسلیت گفتی... بغلش کردی... آخ آرومش کردی.. می خوام بپرسم آیا تو گودی قتلگاه، کسی بهت تسلیت گفت یا نه... خانم جان... کسی بود دست نوازش به سرت بکشه... (آره)... یه عده تازیانه به دست آومدن... یه عده با کعب نی اومدن... به عوض نوازش با کعب نی و تازیانه.... 🕊🕊ناله داری به غربت مسلم ابن عقیل صدای نالتو بلندکن سه مرتبه..از سویدای دلت ناله بزن 🔘 بگو یاحسیــــــن 🍁ای دل ز غمت همیشه مغموم حسین 🍁وی نام تو آفتاب منظوم حسین 🍁آن کس که غلام توست، کی می گردد 🍁از لطف و عنایت تو محروم حسین https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 السلام علیک یا اباعبدالله من از شراره این آفتاب میترسم داداش من از تلضی طفل رباب میترسم تو از شهادت شش ماه گفتی اما من ز بند بسته به دست رباب میترسم تو از فراق خودت کرده ای حکایت و من ز ترک جسم تو در آفتاب میترسم بیا بزن به کنار فرات خیمه که من ز مرگ ساقی و قحطی آب میترسم روضه ای که امام زمان براش خون گریه میکنه انقدر سفارش رسیده از حضرت برای توسل به عمه جانشان که قابل شمارش نیست خیلی حضرت سفارش کردن به توسل به عمه جان شون روز دوم روز نگرانی زینب کاری با ابی‌عبدالله کردن نوشتن فبک الحسین بکاء شدیدا کدوم خواهر و آرام کنه ام کلثوم آرام میکرد دید زینب داره سیلی به صورت میزنه خودش خواهر آورد به خیمه خودش هنوز ابی عبدالله زنده است قمر بنی هاشم زنده است هنوز لشکر عمر سعد به کربلا نیامده یک هول و ولا ای دل این زن و بچه فرا گرفته کار حسین از همین لحظه ورود سخت شد خیمه ها رو زدن بازم چشمی قد و قامت خواهرشو ندید فهمیدی چی گفتم همه یک طرف پیاده شدن بنی هاشم یک طرف در بین بنی هاشم خواهرش بایک عظمتی پیاده شد که چشمی قد و قامتشو ندیده خیمه ها که برپا شد اصحاب رفتن تو خیمه بنی هاشم رفتن تو خیمه ابی عبدالله اومد این زن و بچه رو صدا زد وسط این ها قرار گرفت یه نگاه به اینا کرد خیره خیره به تک‌تک‌شان نگاه میکرد و گریه میکرد لحظه وداع هم که اومد خداحافظی کنه همه دور حسین حلقه زدن با دو بیت همه روضه را جمع کنم فیض آماده است گفت داداش از اینکه بعد تو با آستین پاره خود فهمیدی کجا بردمت از اینکه بعد تو با آستین پاره خود به روی چهره بگیرم حجاب میترسم تو تو غیرت اللهی و من اسمت اللهم جانا ز یاد کوچه و بزم شراب می ترسم نگو قراره کاروان اینجا بمونه داداش روی لبت انا الیه راجعون بریم مدینه برگرد بریم داداش نذار که بد بشه تن تو زیر سم مرکبها لگد بشه پیکرش را که زیر و رو کردن زخم ها تازه خوب وا می شد تا میامد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می خورد برگرد بریم داداش نذار که بد بشه تن تو زیر سم مرکبها لگد بشه میپاشه آخرش که تا به پیکرت پیر های کوفه میزنن اعصا به پیکرت امام رضا فرمود یبن شبیب جد مرا با اسا زدن یبن شبیب عمه ما را چرا زدند یبن شبیب عمه ما راه دور رفت میخواست قتلگاه بماند به زور رفت یبن شبیب آتش قلبم جوانه زد نامحرمی به عمه ما تازیانه زد یکی از روضه خون می گفت تا رسیدن کربلا موقع پیاده شدن مخدرات که شد دیدن همه اصحاب دور شدن انقدر دور شدم که پیاده شدن و قد و بالای مخدرات نبینن تا همه دور شدن خانم زینب صدا زد عباسم کجاست داد زد جونم فدات سریع آمد زانوانش رکاب محمل زینب کرد شماها کسایی هستید که پای روضه بزرگ شدید تا خانوم از محمل هم اومد پایین دوباره دورش کردن دور ناموس علی باید پر از محرم باشه من می خوام بگم خانم جان دورت پر از محرم علی اکبر قاسم عباس پاتو رو زمین کربلا گذاشتی دلهره همه وجود تو گرفت چه حالی داشتی اون ساعتی که دروازه شهر شام باز کردن صدا زد سر بازار که رفتیم سرم داد زدند چشمشان کور همه قصد تماشا دارند دستتو بیار بالا از سویدای دل ناله بزن سرهرکوچه معطل شده ام خسته شدم ای ابوالفضل بیا نیت بلوا دارند هیچ جا امن تر از نیزه عباس نبود نه شماها نه نسل های بعدی که بیان حتی داداش خودتو هم باور باور نخواهی کرد باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم گفت دارند سمت ما صدقه پرت میکنند تصدق دادن زنهای کوفه کشت زینب را از هرچی پست بدم میاد از مرد مست بدم میاد از اونی که سر تورو ‌رونیزه بست بدم میاد داداش در این سفر یک اشتباه کردم تو چوب خردی من نگاه کردم هیچکس مثل او پلید نشد خیزران خسته شد یزید نشد لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 بخش اول مناجات پرکن دوباره کیل مرا ایها العزیز دست منو نگاه شما ایها العزیز رو از من شکسته مگردان که سال‌هاست رو کرده‌ام به سمت شما ایها العزیز من گدای دیروز و امروزی نیستم "وَ سَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِي" سال ها قبل از ولادتم ، مادر پدرم،منو به تو سپرده بودن ....* آقا .... وادی به وادی آمده‌‌ام از درت مران وا کن دری به سوی گدا ایها العزیز چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود 2 این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز خالی‌تر از دودست من این چشم خالی است محتاج یک نگاه شما ایها العزیز ... *هرکی محتاج نگاهشه بگه : .... .... السلام علی ساکن کربلا .... السَّلامُ عَلَىَ يَعْسُوبَ الدِّينِ السَّلامُ عَلَىَ حجت رب العالمین السَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ سلام بر اون لبهای تشنه أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْشاملاتِ "اما اونی که از همه بیشتر دل امام زمان رو خون کرده اینه " أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ..... ..... بابی المستضعف الغریب یا عزیز الزهرا یا اباعبدالله...... متن روضه های حجت الاسلام میرزا محمدی
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 بخش اول مناجات اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،  حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" (درد بسیار و به دنبال دواییم هنوز) چشم بر دست طبیبی به نواییم هنوز آبرو دار بود هر که شود سايل یار خوب یا بد همه از لطف، گداییم هنوز بارها توبه شکستیم به مافرصت داد پر خطاییم و به دنبال عطاییم هنوز تا کنون گر به غم یار ارادت مندیم همه مدیون امام و شهداییم هنوز عمر رفت و، دل ما زائر شش گوشه نشد به خدا در هوس کرب و بلاییم هنوز نديدنش یه درده اما دیدنش هزار درده شب جمعه است شب زیارتی مخصوصه ارباب هرکی میخواد با امام زمانش کربلا باشه آقاش امشب با مادرش فاطمه میاد کربلا آقا و مولاتو صدا بزن ..... .... ادب اقتضا میکنه امشب که مادرش فاطمه مهمان حرم حسين، روضه رو از زبان این مادر بخوانیم «حبیبی و قرة عینی و ثمرة فؤادی» ...... "أبكي على رأسك المقطوع،أم على بدنك المطروح "پسرم بر کدوم مصیبتت گریه کنم ؟!! آیا بر سر بریده ی بالا نیزه ات گریه کنم؟ یا بر اون بدن زخمی و عریانت گریه کنم؟ أم على نسائک الأُساری ... ..... بُنیّ قَتَلوکَ وَ مِنَ الماء مَنَعوک .... بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت حسین جان همه را بخشید ...... https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 ‍ بخش اول مناجات اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" دلم از انتظار آب مکن با فراغت مرا عذاب مکن گر جوابم نمیدهی دیگر از در خانه ات جواب مکن .... گرچه لایق نیَم تو ای مولا جز غلامت مرا حساب مکن گرچه من خود حجاب وصل توام تو دگر چهره در حجاب مکن گنه بی حساب آوردم تو کرامت کن و حساب مکن ..... ..... ...... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ. السَّلامُ عَلى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ  أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ..... ....... ............ .... از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود .... https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 بخش دوم روضه "السَّلامُ عَلَيْكُمْ یا أَئِمَّةَ البَقیع" اول بریم مدینه،بلدی مادرش فاطمه رو از مدینه تا کربلا همراهی کنی، این مادر تو سن جوانی ام نمیتونست راه بره" اگه گریه کن حسین و حسنی زهرا رو یاری کن، امشب کربلا خیلی کار داره فاطمه" دلم ميخواد یه شب مدینه باشم زائر اون شکسته سینه باشم دلم ميخواد پشت بقیع بشينم قبر غریب مادر و ببینم دلم ميخواد تو کوچه ها بمیرم انتقام مادرمو بگیرم ... تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد همونجا که یاس مدینه پژمرد میگن تو کوچه چادُرَش خاکی شد رو صورتش یه لاله حکاکی شد میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود از اون خونه تا به کوچه عصاش بود خیلی سفارش این عبدلله بن حسن و ابی عبدالله به خواهر کرد، خواهرخیلی مراقب یتیم برادرم باش، هرجا زینب میرفت این بچه یتیم و با خودش میبرد ،از صبح که خطبه خوند دل تو دل یتیم امام حسن نبود، مگه من چيم کمتر از بچه‌های عمه جانمه، مگه من از بچه‌های مسلم چيم کمه، عمو به همه ی اونا اجازه داد، چرا به من اجازه نمیده جونمو قربونش کنم، این شهید، شهید گودال حسين، از اینجا عُلقه ابی عبدالله به این نازدانه معلوم ميشه، تو همه ی این رفت و آمد های بنی هاشم و اصحاب عقیله بنی هاشم مواظب یتیم امام حسنه، اما امان از ساعتی که نوبت خود حسین شد، روضه این آقازاده گره خورده به روضه خود حسین، یعنی امروز یه چشمت باید بره تو گودال برای نیمی از مصائب عاشوراش الان باید گریه کنی، خسته شد ارباب ما، بعضی ها مثل مرحوم شیخ جعفر نوشتن، زخم هاش که به هفتاد و دو تا که رسید از نفس افتاد "فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً" یه لحظه خواست استراحت کنه یه ظالمی چنان با سنگ به پیشانی آقا زد، مرحوم شیخ مفید مینویسد با تیر زدند به پیشونیش ،این دست و آورد خون پیشانی رو بند بیاره نتونست بند کنه این لباس عربی رو بالا زد ... : تاسفیدی صدرالحسین نمایان شد، يه وقت دیدن حرمله زانو زد، آخ چنان با تیر سه شعبه ... .... روضه رو از همین جا مسیرشو عوض کنم، بزار امروز همه برای یتیم امام حسن گریه کنند، مدینه که نتونستند براي امام حسن گریه کنند، جلوی چشم ابی عبدالله و قمر بنی هاشم بدن امام حسن و تیر بارون کردند، چقدر سخت گذشت فقط حسین میدونه و خدای حسین، دیگه نتونست طاقت بیاره، افتاد رو زمین، همه محاصره اش کردند دیگه نگم چطوری میزدنش، فقط همین قدر بگم از زیر اون تیغ و تیر و نیزه دید عمو داره فریاد میزنه هَلْ مِنْ مُغِيثٍ... "باریک الله" تا زینب زینب صدای استغاثه ی برادرو شنید بند دلش پاره شد اومد بالای بلندی همون جایی که کربلا میری بهش ميگن تل زينبيه" دید آنچه را که نباید ببینه، دست یتیم امام حسن و گرفته یه لحظه دید همه داداش و محاصره کردن يه لحظه از این آقازاده غافل شد دو دستش و گذاشت رو سرش، هی میگفت «یا غِیاثَ المُستَغیثینِ» تا دست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دوید سمت گودال، یه وقت شنید حسین میگه خواهرم نزار بیاد... اما اومد ...." وقتی رسید دید شمشيرزن ها عمو رو میخوان با شمشیر بزنند دستشو جلو آورد یازهرا... این نوه ی تو خانم یاد اون روزیکه چهل نفر امامتو میبردن" دست یداللهی تو جلو آوردی آخ دیگه نگم چی شد" وَکانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ ... ..... https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 می رود مایه دلگرمی لشکر باشد بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد سیزده بار زمین مقدم او بوسیده دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده چه خبره شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید می رود با رجزش از پدرش یاد کند می رود کرببلا را حسن آباد کند چه رجزی خوند؟ إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن می رود با رجزش از پدرش یاد کند می رود کرببلا را حسن آباد کند مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند میزند ضربه همه از روی زین می افتند ازرق است و پسرانی که زمین می افتند پهلوانی ست سراسیمه فقط می آید دید این ازرق شامی ست وسط می آید چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید چه می آید سر این طفل، خدا می داند مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید و إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ بلا نازل کرد ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد دیدن اینجوری حریفش نمیشن، یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛ برا ساعت مبادا، اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه، اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند آخرش دست به آن قائده جنگ زدند تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند چه می آید سر این طفل خدا می داند مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند وقت گذشت دلتم آماده است برم قسمت آخر قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند اینقدر این آقا زاده خشکل بود، که نوشتن کأنّه فَلقَۀُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون، خوب چیکارکردن با این صورت زیبا سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ  دیدن این آقازاده با صورت به زمین افتاد ... ..... نه نه نه نه دلم میخواد صحنه سازی کنی ها اینقده دورش حلقه زدن، ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟ سواره ها دورش کردن ... .... نه نه نه بشنو بشنو صدای من که در نمیاد یه حسین بگو به این انگیزه، صدای این جوان سیزده ساله هم در نمی اومد اگرچه گفت یاعَماه اما از زیر سم مرکب ها، از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه تو یه دونه حسین بگو صدای این یتیم به ابی عبدالله برسه .... سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم ضربه ای زد یا نیزه ای زد نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم جای گل اینجا داری گل بارون میکنی جای گل هم چقدر تیر به بازوش زدن گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدن بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛ مهلت نمیداد، چون میدونست اگه اینجا یه لحظه تعلل کنه بدنو قطعه قطعه میکنن، به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسمو خلوت کنن، حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد، تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم فَوَقَعَ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ این سینه شو گذاشت رو سینه قاسم، اما دیدن این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه... .... https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 مناجات اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا عمریست که سربار تواَم یوسف زهرا تو یاری و من عار توام یوسف زهرا سرمایه ام اشکیست که آن هم کرم توست بی مایه خریدار توام یوسف زهرا با آنکه به زنجیر گُنَه بسته وجودم یک عمر گرفتار تواَم یوسف زهرا نام و نسب و شاَن و مقامم همه این است خاک ره زوار توام یوسف زهرا مگذار گنه پرده کشد بین من و تو من تشنه ی دیدار توام ......... بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشم تا سائل بازار تواَم یوسف زهرا روز جمعه ست از زبان نورانی خود امام زمان عرض ادب کرده باشیم به ساحت مقدس ابی عبدالله فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ، وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُور یا جدی اگه روزگار منو به تاخیر انداخت نبودم کربلا تو رو یاری کنم وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً اما لاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساء و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما تا کجا برات خون گریه میکنم حَسْرَةً عَلَیْک، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک وَ تَلَهُّفاًحَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ یادم نميره اون ساعتی که اسب بی صاحبت آمد کنار خیمه ها ای صدا زد اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه.... .... من دوزخی بودم نه جایم جنت توست جای مرا آقایی تو جابه جا کرد https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 هر دو همدیگر و بغل گرفتن انقدر گریه کردند که نوشتند هر دو از حال رفتن این آقازاده دوسالش بوده که امام حسن و از دست داده لذا تا اومد تو بغل عمو یاد بغل بابا افتاد؛ بچه یتیمه، یازده ساله که آغوش باباشو ندیده، گرمی بغل بابا رو حس نکرده از یه طرفم وقتی عمو رو بغل گرفت، تمام وجودش آتیش گرفت، آخ این بدن از شدت عطش گر گرفته، الله اکبر عمو دستات چرا انقدر داغه لبات چرا ترک ترکه عمو هم این یتیم برادرو که بغل گرفت، شاید یادش افتاد اون شبی که دو تا داداش همدیگر و بغل کرده بودند، بابا گفته بود آستین به دندان بگیرین مادرتون رو که غسل میدم جوری گریه نکنید علی دشمن شاد بشه، نمیدونی آخ چقدر بوی امام حسن میدی؛یادش افتاد، شبایی که بابا اینارو میخوابوند، آروم آروم ميومد کنار قبر مادر، حسنین باهم تا صبح زجه ميزدند یا خواهر و ساکت می‌کردن الله اکبر "فغشی علیهما" هر دو از حال رفتند، بازم اجازه نداد بعضی ها گفتند رفت تو خیمه یه دست خط بیرون آورد دست خط باباش حسن، تا ابی عبدالله دست خط برادر و دید بازم گریه کرد، یادش بخیر دوتایی باهم خط مینوشتیم مادرم زهرا داوری میکرد. این یتیم امام حسن میدونه که عمو اجازه خواهد داد؛ چون شب عاشورا وقتی پرسید عمو منم میکشن؟ فرمود آره،مرگ نزد تو چگونه است گفت: احلي من العسل" حضرت فرمود میکشنت بَدَأَ تَبْلَُی و بَلَاءٌ عَظِيمٌ الله اکبر،این تعبیر فقط مال قاسم بن الحسن، اینو ذبح عظیم داره ميگه حتی برات بگم شیر خواره ام میکشند، حالا میخواد آماده رزم بشه زره ای،لباس جنگی پیدا نمیشه" حسین،عمامه شو لباس جنگی کرد، یه جوری براش"تحت الحنک"بست که وقتی اومد وسط میدان همه گفتند: برگ گل سرخ را باد کجا میبرد الله اکبر، هر جوری بود راهی میدان شد، فقط يه مبارزه شو بگم "ازرق شامی" هفت تا پسرشو کربلا آورده، تا نگاه به قد و بالای این نوجوان کرد؛گفت کوچکترین بچه مو بفرستم کارشو یکسره میکنه" از کوچیکترین و ضعیف ترین بچه اش فرستاد به رزم قاسم بن الحسن، با یه ضربه زمین گیرش کرد، بچه دوم،سوم هفتم" هفت تا اولاد نحسش جلوی چشمش به درک واصل شدند" خون همه چشم این ازرق شامی رو گرفت" پا تو رکاب زد سوار شد چنان با سرعت آمد که ابی عبدالله تکون خورد دیدند حسینم از خیمه فاصله گرفت، دستشو بالا برد، خدایا به یتیم برادرم رحم کن؛ الله اکبر، همه متحیر این کیه اينجوري داره میجنگه، خودش و تا معرفی کرد فهمیدند آقا زاده سردار جمل" إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن آیینه ی مرد جمل آمد به میدان یک شیردل مانند یل آمد به میدان با سیزده جام عسل آمد به میدان ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان باید که قبر خویش را آماده سازید در دل جگر دارید اگر بر او بتازید رفته به بابایش که اینگونه شریف است او که ز نسل صاحب دین حنيف است قاسم اگرچه قد و بالایش ظریف است اما خدایی او سپاهی را حریف است گوید به او عمه به بد خواه تو لعنت مهپاره ی نجمه به بد خواه تو لعنت شاگرد رزم حضرت عباس قاسم شاگرد رزم حضرت عباس قاسم آمد ولی در هیبت عباس قاسم در بازوانش قدرت عباس قاسم به به که دارد غیرت عباس قاسم عمامه ی اورا عمویش با نمک بست مانند بابایش حسن تحت الحنک بست قاسم حریف تن به تن دارد ندارد این نوجوان جوشن به تن دارد ندارد چیزی کم از بابا حسن دارد ندارد اصلا مگر ازرق زدن دارد ندارد ازرق کجا و شیر میدان خطرها قاسم بود رزمنده ی نسل قمرها با یه ترفند جنگی ازرق شامی رو به درک واصل کرد،یه وقت دیدن لشگر بهم ریخت عمر بن سعد ازدی،گفت گناه تمام عرب به گردن من باشه اگر داغ این بچه رو به دل مادرش نزارم ... "الله اکبر ..." وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت محاصره اش کردند اول سنگ اندازها اومدن، زره به تن نداره ... کلاه خود به سر نداره .... اونقده با سنگ زدنش... که ضربه هايي که از اطراف ميومد را نتونست هدایت کنه وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت یک لشگری را ریخت آخر پیکرش ریخت از "میمنه تا میسره"روی تنش ریخت از روی زین افتاد قلب مادرش ریخت سنگ بارونش کردند یه وقت دیدند یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد دیگه نتونست رو اسب دوام بیاره، اسب سوارها دورش و گرفتن، دیگه نگم چه شد يه وقت دیدند حسین داره با سرعت میاد یکی هم زیر دست و پا میگه عمو به دادم برس.... ..... https://eitaa.com/matnroozeh
 🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیها السَّلامُ عَلى الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، سکینه بنت الحسین میگه سهمیه آب تو خیمه ما بچه ها تمام شد غروب تاسوعا بود با خودم گفتم برم خیمه عمه جانم زینب جایگاه زینب و تو بچه ها ببین هرکی به گرفتاری میوفته میره سراغ زینب حتی خود حسین هم همینجوره هرچی ناله زن و بچه ها تو خیمه بلند می شد ابی عبدالله اول زینب صدا میزد امان از دل زینب اومدم تو خیمه عمه جانم زینب بلکه بتونم به توسط عمه جانم تشنگیم رفع کنم دیدم عمه م داداش شیرخواران ما بغل گرفته از مادرها می پرسم این بچه عوض این که بغل رباب باشه چرا بغل زینب من اینجوری میفهمم یعنی معلومه دیگه مادرشم نتونسته ساکتش کنه همه برای رفع گرفتاری شون میان سراغ زینب دیدم داداشم و بغل گرفته متوجه حضور من تو خیمه نشد دیدم هی بلند میشه هی مینشینه میگه صبر کن الان خودم میدم برادرم ببره سیرابت کنه مگه تو خیمه ها چقدر قحط آب شده که حتی یک جرعه هم برا شیرخواره رباب وجود نداره پشیمون شدم بلافاصله از خیمه عمه ام بیرون امدم وقتی دیگه اینجوری دیدم حال عمه مو دیگه صحبتی از عتش نکردم فقط اومدم به عموم گفتم عمو داداشم داره میمیره این بچه از غروب تاسوعا تو بغل زینب تا عصر عاشورا دیدن ابی عبدالله داره استغاثه میکنه یه نگاه کرد دید یه دونه یارم دیگه براش باقی نمونده همه ی یاراش رو زمین افتادن برای خودش نگفت فرمود کیه که از حرم پیغمبر دفاع کنه فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ" اینجا بود صدای زجه از خیمه ها بلند شد یه مرتبه حسین شنید زنها دارم جیغ میزنن زجه میزنن بلافاصله استغاثه شو ترک کرد اومد سمت خیمه ها چه خبره خواهرم فرمود" نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ " این بچه شیرخوارمو بده من می خوام باهاش وداع کنم بچه را که از خواهر گرفت تعبیر لهوفه نگفت رباب بچه مو بده بچه را از خواهرش گرفت رباب کجا بود نمیدونم تابچه رو داد بغل ابی عبدالله گفت داداش سه روز آب نخورده الله و اکبر ما کجا اینو میفهمیم بگیر و سیرابش کن آورد وسط لشکر ببینید از شدت عطش داره لباش و باز و بسته میکنه مرحوم سید می‌نویسد هنوز حرف امام تمام نشده بود دیدن چنان با تیر گوش تا گوش علی دریده شده یا حسین ... https://eitaa.com/matnroozeh