✅ اشعار #شب_سوم_محرم
____________________
#حضرت_رقیه
از بس شکستنی شدی ای شیشه بلور
قدری بخواب و این بدنت را تکان مده
خواهی که خارها نرود در تنت فرو
آرام باش و پیرهنت را تکان مده
می بینی ای عزیز که نازت نمی کشند
پس این لبان خوش سخنت را تکان مده
دندان شیری تو به یک بوسه بسته است
با زحمت اینقدر دهنت را تکان مده
با آه آه تو بدنم تیر می کشد
از بس تنت شبیه تن مادرم شده
می پاشد از لبان تو خون لخته هر نفس
زان نیمه شب چه خاکی مگر بر سرم شده
ای دخترم هنوز سرت درد می کند؟
آیینه نگاهِ تو چشم ترم شده
از گیسوان سوختۀ بین مشت زجر
هر آنچه گفته ای به خدا باورم شده
از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط
خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت
در این میانه جای ابالفضل خالی است
تا پس بگیرد از عدوی پست معجرت
در شهر مسلمین نشود دفن خارجی
لرزه فتاده بر دل ترسان مادرت
پیغام داده اند اهالی شهر شام
بیرون کشند از دل هر خاک پیکرت
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_سوم_محرم
___________________
#حضرت_رقیه
از چشم من گرفته عبور ِ تو خواب را
پنهان نكن ز صبح ِ خودت آفتاب را
هاجر شده ست عمه برايِ لبانِ من
صد مرتبه دويده نگاهش سراب را
تو ديده اي سه ساله ي تو نيز ديده است
يك لحظه هم اگر كه شده رويِ آب را
مويِ مرا سفيد نكرده ست آسياب
حس ميكنم تفاوت خون با خضاب را
از من دگر گذشته به عمه بگو پدر
جايِ من ِ رقيه بچسبد رباب را
حيفش نبود خرج لبِ خيزران كني؟!
آن بوسه هايِ گرم ِ قديميِ ناب را
هم شكل فاطمه شده ام هم ابوتراب
وقتي بر اين خميده گره زد طناب را
🔸شاعر: ؟؟؟
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_سوم_محرم
_________________________
#حضرت_رقیه
در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد
امنیت طفلی سه ساله در خطر افتاد
مشغول گریه بود و با احوال غمبارش
در کنج خیمه ناگهان یاد پدر افتاد
رو سوی مقتل کرد ، قدری آب هم برداشت
دنبال یار تشنه اش با چشم تر افتاد
تا دید بابا را به زیر نیزه ها غش کرد
تا گفت: " ای عمه بیا من را ببر " افتاد
لکنت زبان گاهی دلیلش خشکی لبهاست
از تشنگی طفلک زبانش از اثر افتاد
با سر به خاک کربلا آنقدر زد آن طفل
از گیسوانش عاقبت سنجاق سر افتاد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_سوم_محرم
_________________________
#حضرت_رقیه
در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد
امنیت طفلی سه ساله در خطر افتاد
مشغول گریه بود و با احوال غمبارش
در کنج خیمه ناگهان یاد پدر افتاد
رو سوی مقتل کرد ، قدری آب هم برداشت
دنبال یار تشنه اش با چشم تر افتاد
تا دید بابا را به زیر نیزه ها غش کرد
تا گفت: " ای عمه بیا من را ببر " افتاد
لکنت زبان گاهی دلیلش خشکی لبهاست
از تشنگی طفلک زبانش از اثر افتاد
با سر به خاک کربلا آنقدر زد آن طفل
از گیسوانش عاقبت سنجاق سر افتاد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_سوم_محرم
_________________________
#حضرت_رقیه
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
بيا دوباره سر زانوى تو بنشينم
گمان نميكنم اصلاً مرا تو بشناسى
به باورِ تو نگنجد پدر كه من اينم
شبى به بزمِ شرابى شبى به كنجِ تنور
چه مىشود كه بيايى شبى به بالينم
زِ روى ناقه فتادم به خاک و دشمن زد
ز ضربِ ضربهى ظالم دگر نمىبينم
خدا كند كه بيايى...وگرنه میميرم
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
🔸شاعر:
#آرمان_صائمى
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_سوم_محرم
_______________________
#حضرت_رقیه
طفلی که در دستان بی تابش عصا دارد
شاید که قدّش رو به پایین انحنا دارد
از آن جراحت های عمقی بین پهلویش
ما که نمیدانیم... حتما چند تا دارد
آرام تر... آرام تر لمسش نما آخر
در پهلویش دو دنده ی از هم جدا دارد
مقتل نوشته دستکم صد بار سیلی خورد
متن "ابی مِخنَف" مگر در خود خطا دارد
من هیچ وقتی روضه ی سیلی نمی خوانم
سرخی روی او خودش صد ماجرا دارد ...
من معذرت میخواهم از اولاد زهرا(س)آه...
یک طفل آیا طاقت صد ناسزا دارد
طفلی که پایش در بیابان ها ورم کرده
در هر قدم از خون پایش ردّ پا دارد
مانند زهرا از صدایش سایه ای مانده
زینب... شنیدم ...گفت... با....با... ته صدا دارد...
تا که کتک می خورد عمه زینبش میگفت
کمتر بزن بر صورتش او هم خدا دارد
دستی به سوی معجرش نه ...نه ... زبانم لال...
چه عقده هایی در دل از آن بی حیا دارد
فرقی ندارد در خرابه یا میان قصر
او دختر شاه است پس مهمانسرا دارد
تا دید مهمانش ندارد در دهان، دندان
با مشت بر دندان خود زد چون وفا دارد
غساله با لمسش فقط، فهمید این کودک
چه خاطراتی از زمین کربلا دارد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
بابا جون مثل تو دنیا نداره
تو دلم جز توکسی جا نداره
دخترا من و به هم نشون می دن
میگن این دختره بابا نداره
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
بنال ای دل نوا دارد رقیه
به هر دردی دوا دارد رقیه
مرض او را ز پا انداخت ،امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه
خدا خواهد اگر ،می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه
شاعر : ولی الله کلامی زنجانی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
(احسان محسنیفر
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
بابا خبرداری که من بیمار بودم ؟
اصلاً خبرداری کمی تب دار بودم ؟
از درد بازوی شکسته هر شبم را
دور خرابه گشتم و بیدار بودم
وقتی برای چند قدم کودکانه
محتاج یاری سرِ دیوار بودم
اول که دوری از تو و دوم صبوری
از اولش از این سفر بیزار بودم
دور از تو چشم عمو عباس بابا
از صبح امروز تا غروب بازار بودم
از این همه زحمت که من دادم به عمه
دیگر خودم فهمیده ام سربار بودم
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸