eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
389 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله های"حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمۀ سادات، یکطرف، شمر و سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه اینها که گفته ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی سال تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر شد نگهدار و پناه کاروان بعد از پدر گر چه دستش بسته بود اما کماکان غیرتی شد سپر در پیش چشم دیگران بعد از پدر ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
سی سال در فراق پدر گریه کرد و گفت بازار شام جای عزیزان ما نبود ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
  قسمت این بود بال و پر نزنی مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تا که چشمش به آب می افتد یادِ طفل رباب می افتد کوهِ آتشفشان اندوه است از نگاهش مُذاب می افتد پلک هایش که بسته می گردند پرده های حجاب می افتد نیمه شب خوابِ "شام" می بیند نیمه شب ها ز خواب می افتد نمکی چشم شور شامی ها روی قلبی کباب می افتد روی گلبرگ یاس های حرم اثرات طناب می افتد یاد آن خیزران و تشت طلا یاد بزم شراب می افتد شام را قتلگاه می بیند نیزه ها را،"نگاه" می بیند مثل کرببلا در اینجا هم روبه رویش سپاه می بیند تا تماشا شوند بین گذر همه جا سدِّ راه می بیند کوچه کوچه به گریه می افتد کوچه کوچه گناه می بیند معجری پاره پاره افتاده یا که او اشتباه می بیند؟ تنِ دخترسه ساله ای را،آه.. از کبودی سیاه می بیند بین آن ازدحام جان فرسا عمه را گاه گاه..،می بیند عمه را بین آن همه نامرد... عمه را بی پناه می بیند 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله های"حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمۀ سادات، یکطرف، شمر و سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه اینها که گفته ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی سال تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تکسواری در بیابانی مخوف اسب را چون باد صرصر می‏برد گشته صحرا غرق بوی خوش، مگر بار عود و مشک و عنبر می‏برد؟ نوری از خورجین اسبش می‏دمد گوئیا خورشید انور، می‏برد! می‏زند مهمیز بر پهلوی اسب می‏شتابد، گوئیا سر می‏برد! آری، او خولیست، بر مهمانی اش رأس آواره ز پیکر می‏برد! همچو نمرودی، که ابراهیم را تا بسوزاند در آذر، می‏برد! صد ره از نمرود هم بدتر، بلی چون ز ابراهیم بهتر، می‏برد! ناله‏ ای جانسوز می آید به گوش همره فرزند، مادر می‏برد؟! 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
عجب هواى بدى داشت آن شب غم بار نفس به سينه ى زينب پر از تلاطم شد كسى كه جان على بود و چشم ساقى بود كنار اهل حرم در كنارِ مردم شد... - گذشت هر چه كه بود و گذشت قصه ى غم همه به فكرِ غنيمت...به فكرِ خلخال اند چه آمده به سر اهل كاروان حسين؟ همه بريده بريده اسيرِ گودال اند.. - ميان دشت سوارى به تاخت مى آيد چنان كه مركبش انگار پر در آورده عجب نهيب بدى مى زند بر آن مركب گمان كنم كه به همراه خود سر آورده.. - شب است و آمده از يك سفر پر از قصه شبى كه بوده گمانم عروسىِ خولى براى همسر خود بى رقيب آورده ز دشت كرب و بلا تحفه هاى معقولى... - براى همسر خولى چنان معما بود تنور خانه خدايا چقدر شعله ور است گرفت در بغلش آن سر منور را و گفت ارزش اين سر،سر از طلا و زر است - عجيب در نظرش آمده سرى بى تن چقدر بر سر و رويش زد آن مظلوم نشست كنج حياط و گرفته زانوى غم رسيد در بر او قد خميده اى مغموم... - و گفت همسر خولى كه كيستى بانو؟ بگو كه از چه نگاهت به ماتم و محن است؟ منم كسى كه بُوَد هر دو چشم پيغمبر سرى كه كنج تنور است سر حسين من است.. 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود سر بریدۀ او در میان مطبخ بود چگونه بود که باید امامِ قرآنی تنور را کند از روی خویش نوررانی! چگونه بود که کوفه امام را نشناخت و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت! سَری که زینت اسلام و جان زینب بود چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند زمین و اهل همه آسمان عزادارند رسید در وسط آنهمه نوا و خروش أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود و جای زینب کبری در این سحر خالی نبود تا که ببیند چه حال و احوالی اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
آتش چقدر رنگ پریده‌ست در تنور امشب مگر سپیده دمیده‌ست در تنور؟ این ردّ پای قافلهٔ داغ لاله‌هاست؟ یا خون آفتاب چکیده‌ست در تنور؟! این گل‌خروش کیست که یک‌ریز و بی‌امان شیپور رستخیز دمیده‌ست در تنور؟ چون جسم پاره پارهٔ در خون تپیده‌اش فریاد او بریده بریده‌ست در تنور از دودمان فتنهٔ خاکستری، خسی خورشید را به شعله کشیده‌ست در تنور جز آسمان ابری این شام کوفه‌سوز خورشیدِ سر بریده که دیده‌ست در تنور؟ دنبال طفل گمشده انگار بارها با آن سرِ بریده دویده‌ست در تنور! 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
به خولی بگفت آن زن پارسا که را باز از پا درآورده‏ ای؟ که در این دل شب چو غارتگران برایم زر و زیور آورده‏ ای‏ به همراهت امشب چه بوی خوشی ست! مگر بار مشک تر آورده‏ ای؟ چنان کوفتی در که پنداشتم ز میدان جنگی سر آورده‏ ای‏ چو دانست آورده سر، گفت آه! که مهمان بی‏ پیکر آورده‏ ای‏ چو بشناخت سر را بگفت ای عجب! سری با شکوه و فر آورده‏ ای‏ در این کلبه‏ ی تنگ و بی‏ نور من ز گردون، مه انور آورده‏ ای‏ بمیرم، در این تیره شب از کجا سر سبط پیغمبر آورده‏ ای؟ چه حقّی شده در میان پایمال؟ که تو رفته‏ ای داور آورده‏ ای؟ ولی زآنچه من آرزو داشتم به یزدان قسم، بهتر آورده‏ ای‏ به گلزار جانان زدی دستبرد به کوفه گلی نوبر آورده‏ ای‏ گل آتش است این که از کوه طور تو با خاک و خاکستر آورده‏ ای 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————