eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
366 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد امیدی به من و این طبع خشکیده نبود اما به لطفش برده ام با خود غزل های تر از مشهد گره روی گره زد تا که بخت خواهرم وا شد سحر شد هر شبم با خاطرات مادر از مشهد "پدیده" این نمایشگاه الطاف خداوندی ست ندیدم شهر زیبایی تماشایی تر از مشهد برادر صبح و ظهر و شب به سوی قم نظر دارد چرا که چشم خود را برندارد خواهر از مشهد "به جان مادرت زهرا قسم" رد خور ندارد که نرفتم دست خالی با نگاهی مضطر از مشهد اگر روزی شود تنها بلیط رفت میگیرم چرا که قصد برگشتن ندارم دیگر از مشهد 🔸شاعر: ___________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد امیدی به من و این طبع خشکیده نبود اما به لطفش برده ام با خود غزل های تر از مشهد گره روی گره زد تا که بخت خواهرم وا شد سحر شد هر شبم با خاطرات مادر از مشهد "پدیده" این نمایشگاه الطاف خداوندی ست ندیدم شهر زیبایی تماشایی تر از مشهد برادر صبح و ظهر و شب به سوی قم نظر دارد چرا که چشم خود را برندارد خواهر از مشهد "به جان مادرت زهرا قسم" رد خور ندارد که نرفتم دست خالی با نگاهی مضطر از مشهد اگر روزی شود تنها بلیط رفت میگیرم چرا که قصد برگشتن ندارم دیگر از مشهد 🔸شاعر: ___________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان تداعی میشود در ذهن هرچه روضه خوان زندان گره گودال اگر خورده به جد او گره خورده به نام حضرت موسی بن جعفر بی گمان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار افتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان همان بهتر ملاقاتش نیامد دخترش؛ زیرا ندارد بستری آماده نذر میهمان زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر ؛ حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد؛ دارد سایه بان زندان  ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه‌ی شمر و سنان زندان 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان تداعی میشود در ذهن هرچه روضه خوان زندان گره گودال اگر خورده به جد او گره خورده به نام حضرت موسی بن جعفر بی گمان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار افتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان همان بهتر ملاقاتش نیامد دخترش؛ زیرا ندارد بستری آماده نذر میهمان زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر ؛ حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد؛ دارد سایه بان زندان  ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه‌ی شمر و سنان زندان 🔸شاعر: _______________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون و مکان چشم به راه سال‌ها می‌رود و حرف دل من این است تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟ شهر یک‌پارچه از دوری تو می‌گرید همه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه در نبودت همه چیز از جریان افتاده‌ست کوه و دشت و چمن و رود روان چشم به راه غصه‌های دلش از موی سپیدش پیداست پدرم با دل خون، قد کمان، چشم به راه مهدیه آمدن‌ام فلسفه دارد، آری غیر از این است همه منتظران چشم به راه؟ تا به هنگام گذر بذل محبت بکنی این گدا را سر راهت بنشان چشم به راه آل یاسین و سمات و فرج و ندبه و عهد شیخ عباس و مفاتیح جنان، چشم به راه حکم احداث حریم حسنی دست شماست سالیانی‌ست بود «فرشچیان» چشم به راه تا بگویند برایت غزل جمعه وصل «شفق» و «میثم» و امثال «حسان» چشم به راه سحری هم که شده سمت حسینیه بیا که نشستیم همه دل نگران چشم به راه 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
یاکریم الصفح رحمی کن به ما؛ ما را ببخش خسته ایم از این همه جرم و خطا؛ ما را ببخش کاری از ما بر نمی آید؛ خودت کاری بکن باز کن امشب گره از کار ما؛ ما را ببخش اشکمان را در بیاور؛ آبرومان را بخر در مناجات سحر وقت بُکا ما را ببخش با مدارا کردنت کلی خجالت می کشیم یا بزن، تنبیه مان کن خوب، یا ما را ببخش هرچه تو دلسوزمان هستی ولی ما در عوض بی حیا هستیم؛ خیلی بی حیا؛ ما را ببخش قبل از آنکه روزه را با روزی تو وا کنیم یک شب از این ماه قبل ربّنا ما را ببخش یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین دست ما خالی ست بی چون و چرا ما را ببخش کم نبخشیدی گنهکاران عالم را خدا مثل طیب ها، رسول ترک ها، ما را ببخش موقع جان کندن و هنگام میزان عمل چند جا یاریمان کن، چند جا ما را ببخش ای که زود از بندگان خویش راضی میشوی لطف کن این دفعه هم جان رضا ما را ببخش شاهدی با پای دل هر شب زیارت میرویم یک شب جمعه بیا در کربلا ما را ببخش نذر خوبان تو خیلی خوب گریه میکنیم در میان روضه شب های عزا ما را ببخش واسطه کردیم امیرالمومنین را پیش تو به گل روی علی، امشب خدا ما را ببخش ما دل بابای مان را هم به درد آورده ایم یا ابانا! یا علی مرتضی! ما را ببخش همسرت را در میان کوچه ها سیلی زدند با چه رویی خواستند از تو بیا ما را ببخش 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد امیدی به من و این طبع خشکیده نبود اما به لطفش برده ام با خود غزل های تر از مشهد گره روی گره زد تا که بخت خواهرم وا شد سحر شد هر شبم با خاطرات مادر از مشهد "پدیده" این نمایشگاه الطاف خداوندی ست ندیدم شهر زیبایی تماشایی تر از مشهد برادر صبح و ظهر و شب به سوی قم نظر دارد چرا که چشم خود را برندارد خواهر از مشهد "به جان مادرت زهرا قسم" رد خور ندارد که نرفتم دست خالی با نگاهی مضطر از مشهد اگر روزی شود تنها بلیط رفت میگیرم چرا که قصد برگشتن ندارم دیگر از مشهد 🔸شاعر: ______________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
🏴 اشعار __________ دق ام دادند جانم را گرفتند همه تاب و توانم را گرفتند جوانی داشتم خوش قدّ و بالا فلک دیدی جوانم را گرفتند ؟ فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد علی اکبر ؛ علیِ اصغرم شد برایش کوچه واکردند ای وای چقدر اکبر شبیه مادرم شد به چشم خود خزانش را نبیند غم آرام جانش را نبیند دعا کردم سر نعش جوانم کسی داغ جوانش را نبیند مبادا گلشنی پژمرده باشد که بی گل باغبان افسرده باشد کسی میفهمد از حال دل من که در غربت جوانش مرده باشد ” گلی که خود بدادم پیچ و تابش به اشک دیدگانم دادم آبش در این گلشن خدایا کی روا بود گل از من دیگری گیرد گلابش “ زمین خوردی خزانی شد بهارت نزارم میکند حال نزارت ندارد قوتی پاهایم اما می آیم با سر زانو کنارت امان از ضربه با شدت علی جان تو را کشتند با سرعت علی جان شبیه فاطمه مادربزرگت زمین خوردی تو با صورت علی جان ترک خورده شبیه من لبانت شبیه تکه چوبی شد زبانت رمق دیگر ندارد دست هایم بگیرد لخته خون را از دهانت همین حس و همین حال ات مرا کشت همین زخم پر و بالت مرا کشت نمانده جای سالم در سر تو همین لبهای پامالت مرا کشت چه آهنگین چه با آواز کشتند تو را یک عده تیر انداز کشتند اسیر لشگر جرّاحه بودی تو را با چندتا مقراض کشتند علی اکبرم ! دردت به جانم نبی دیگرم! دردت به جانم نکش پا بر زمین در پیش بابا عزیز پرپرم دردت به جانم ” به هرجا بنگرم تنها تو بینم نشان از روی زیبای تو بینم به هر جا ردی از جسم تو پیداست به صحرا بنگرم صحرا تو بینم “ بنازم لحن باباگفتنت را نکش از دست بابا دامنت را نشستم روی خاک و باتحیر تماشا میکنم جان کندنت را فراقت میکند پیرم همین جا به من باشد که میمیرم همین جا ندارم پای رفتن سوی خیمه کنار تو زمینگیرم همین جا نخواهد کرد داغ تو رهایم بلرزد مثل دستانم صدایم پس از وقتی که تابوت تنت شد گرفته بوی تو دیگر عبایم 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ________ هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟ سوگند به موی مادرمان فاطمه – نشد شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین از ضربه ی عمود نشستم زپا – ببین مجروح تیغ گشتم و آزرده ام حسین هرکس که داشت در دل خود بغض مادرت با چکمه اش لگد زده بر گُرده ام حسین لطفی کن و مرا به سوی خیمه ها مبر خجلت زده ز غنچه ی پژمرده ام حسین این مشک پاره پاره ی من میدهد گواه این لحظه های آخری افسرده ام حسین جان میدهم به پای تو اما به هلهله هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین 🔸شاعر: _________________ با روضه نشینان بروز باشید ⬇️ https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار ___________ نمیدونم چرا دلم آشوبه دل نگرون حال بچه هاتم فکر نکنی که زینبت بریده تا آخر دنیا داداش باهاتم یه یاعلی بگو رو پا بلند شو دشتو سره یزیدیا خراب کن اصلا همین شبی بزن به میدون اصلا داداش روی منم حساب کن چادرمو دور کمر میبندم خودم دفاع از حرم میکنم غصه نخور هرکی بیاد این طرف با ذوالفقار پاشو قلم میکنم نمیدونم چرا دلم گرفته بیا با هم یه ذره صحبت کنیم به یاد روزای خوب مدینه با هم دیگه امشب و خلوت کنیم یادمه شرط ازواجم بودی گفتم محاله از حسین جدا شم حتی اگه یه روز بیاد که با او مجبور بشم راهی کربلا شم قرار نبود تنهایی جایی بری قرار نبود که من تنها بمونم تو روی نیزه ها سفر کنی و منم با این نامحرما بمونم اینقده حرف گودال و پیش نکش اینقده روضه توی گوشم نخون یه دل سیر میخوام تو رو ببینم یه شب دیگه کنار زینب بمون از این به بعد خواب به چشم نمیاد از این به بعد با غصه ها مانوسم نیتم اینه امشبو حسین جان زیر گلوتو هی تا صبح ببوسم از نعلای تازه ی مرکباشون باد خزون برام خبر آورده خدا کنه دروغ باشه که گفتن حرمله هم تیر سه پر آورده از تن زیر نیزه ها که گفتی میدونی که با دل من چه کردی؟ چرا داری گوشه کنار خیمه دنبال کهنه پیرهن میگردی؟؟ نفرین به هرچی کوفه و کوفیه از هرچی بی وفائیه دلخورم افتاده به دلم داداش که فردا  شبیه مادرم لگد میخورم دلت میاد فردا کنار گودال حرمله به چشم ترم  بخنده ؟ دلت میاد  ببینی از رو نیزه دستمو خولی با طناب میبنده ؟ 🔸شاعر: ____________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
با وجود خولی و شمر و سنان در راه شام شام من شد تهمت و زخم زبان در راه شام آنچه با من کرد حرف ناسزا سیلی نکرد زیر بار غصه قدم شد کمان در راه شام تا بیندازد سرت را از نوک نیزه مدام حرمله با سنگ می کرد امتحان در راه شام گیسوان دخترت همرنگ دندانت شده دختر آواره ات شد نصف جان در راه شام روی ناقه پلک های خسته ام یاری نکرد خواب بودم لطمه خوردم ناگهان در راه شام اینکه می لرزم به خود از ضعف هست از ترس نیست آخرش پیدا نشد یک لقمه نان در راه شام حرف مرهم را نزن کار از مداوایم گذشت بسکه خو کردم به درد استخوان در راه شام سایه ی خیمه نصیب شمر و خولی شد ولی آه ناموس خدا بی خانمان در راه شام رفتی و دیگر ندیدی گردش ایام را یک نفر مثل شبث شد ساربان در راه شام از تو چه پنهان شبیه ریگ صحرا ریخته مطرب و آوازه خوان و بد دهان در راه شام کاش می مردم نمیرفتم ولی بزم شراب کاش می مردم شبیه بستگان در راه شام 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند 🔸شاعر: ___________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند 🔸شاعر: _____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تویی کعبه و ما همه در مطاف به گرد تو هستیم گرم طواف به سوی تو باید سرازیر شد که باید فقط پای تو پیر شد طواف تو بر مرد و زن واجب است به  وصف تو پرداختن واجب است تو هستی یدالله در آستین عزیز دل سیدالسجادین بنازد به تو هم حسن هم حسین شود مسندت زانوی زینبین ندارد همانند تو مادرت دلیری شبیه عمو اکبرت کنار تو کی عمه جان خسته بود ؟ رقیه به تو سخت دل بسته بود گره ها به دستان تو وا شده به الطاف تو کور بینا شده حلاوت به بار عنب داده ای به خشکیده نخلی رطب داده ای اباجعفر الحاضر الذاکری ابوالصادق الخاشع الصابری به هر محفلی صحبت "تذکره" ست فقط نام تو زینت "تذکره" ست به دیوان خود گرچه بسیار گفت کم از قدر و شان تو "عطار" گفت تجلی فاروق اعظم تویی شکافنده ی علم عالم تویی به دست تو دین خدا پا گرفت فقاهت به لطف تو معنا گرفت چه علم " حدیث " و چه علم " کلام " فقط از تو داریم و بس ؛ والسلام بنازم به آیین حق محورت که شد کرسی درس تو سنگرت جهان را هدایتگری کرده ای تو اسلام را رهبری کرده ای جهاد تو  تبیین دین بوده است نجات همه مسلمین بوده است به غیر از تو که پاسخ نغز داد ؟ به هر پرسش " جابربن زیاد" فقط ذکر حق از لسانت شنید اسیر دمت "جابر بن یزید "گ " زراره " زر از گرد راهت گرفت " اَبان " وام ها از نگاهت گرفت به فضل " فُضَیل" و " بُرَید " ات قسم مگر من به کنه شما می رسم ؟؟ " ابوحمزه " ات هم دعایم کند مرا عاقبت باخدایم کند رسیدم مرا هم " کمیت" ام کنی فقط شاعر اهل بیتم کنی من از قوم "راوندیه" نیستم من از فرقه ی "زیدیه" نیستم توجه نکردم  به نامی دگر به جز تو ندارم امامی دگر تو پنجم امام مبین منی همه اعتقاد و یقین منی قلم ذوالفقار قیام تو بود چه اوازه ای در کلام تو بود بنازم کمالات ارزنده ات "هشام بن عبدالملک " بنده ات سلاح ات روایات کوبنده ای کلام تو شد تیغ برنده ای بزرگان دین وامدار تواند همه نقطه ای بر مدار تو اند احادیث تو بهترین رهنماست بدهکار تو "سیدمرتضی "ست رضای خدا جز رضای تو نیست پیام تو سرمشق "سیدرضی" ست کسی تشنه ی پای بوسی شود به پابوسی ات "شیخ طوسی" شود به هر مجلسی "مجلسی" مست توست بحار کرم در کف دست توست دل رهرو ات را جلا داده ای به "شیخ بهایی" بها داده ای به یاری تو فتح شد باب ها تویی مرشد راه "نواب" ها تراز اصول "کلینی" تویی مراد و امام "خمینی" تویی به تو رو زدم روسپیدم کنی به محراب مسجد شهیدم کنی چه گویم از آقایی ات ای جناب؟ گدا را "گدا" هم نکردی خطاب اراده کنی زشت زیبا شود گدای تو هرکس شد آقا شود گدایت رسیده عطا می کنی ؟ مرا راهی کربلا می کنی ؟ همان که بخواهی همان می شوم شب رفتنت روضه خوان می شوم شنیدم ‌که در خیمه مضطر شدی تو گهواره جنبان اصغر شدی غم و غصه در کودکی دیده ای به نیزه سر کوچکی دیده ای لباس اسارت به تن داشتی رد کعب نی بر بدن داشتی دو دفعه معطل شدی شهر شام تو هم سنگ ها خوردی از پشت بام شنیدی همه حرف بد می زدند به طفل سه ساله لگد می زدند به اجبار شمر و سنان رفته ای تو به بزم نامحرمان رفته ای فقط ظلم از این و آن دیده ای رجز خواندن خیزران دیده ای تو دیدی در آن ساعت واپسین سر از طشت افتاد روی زمین 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
بر شانه های زخمی خود کوه غم دارم من در محرم بیشتر میل حرم دارم عشق به شش گوشه مرا از زندگی انداخت از دوری اش یک کربلا در سینه غم دارم این اشک را از لقمه های سفره ی بابا این مهر را از شیر پاک مادرم دارم گفتند کل الخیر فی باب الحسین آری من هرچه که دارم از این باب الکرم دارم با خلوت بارانی خود هر شب جمعه در سر هوای شعرهای محتشم دارم دلتنگی ام چندین برابر شد در این شب ها مهدی زهرا را میان روضه کم دارم درد فراق کربلا بی خانمان ام کرد شبهای جمعه رهسپار جمکرانم کرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
ای مسیح خانه ی مولی الموالی مجتبی مظهر حُسن خدای لایزالی مجتبی "ابن شهر آشوب" اینگونه روایت میکند چون پیمبر صاحب شان و جلالی مجتبی هم "سیادت" هم "شرافت" بهترین میراث توست وارث "مجد" نبی کوه کمالی مجتبی از تبار یاس هستی بوی زهرا میدهی بسکه مثل مادرت پاک و زلالی مجتبی میروی عکس همه با دست پر از خانه ات رو به خانه میکنی با دست خالی مجتبی خود به دنبال یتیمان میروی مثل علی در سخاوت در کرامت بی مثالی مجتبی هرکجایی که قدم برداشتی از رحمتت شد متمول گدای آن حوالی مجتبی حاتم طایی به لطفت حاتم طایی شده سائلت برهم زده مال و منالی مجتبی بیخود از خود میشوم وقتی صدایم میزنی با نگاهت میشوم حالی به حالی مجتبی من حبیبک ؟ من امیرک ؟ من امامک ؟ بی گمان تو جواب روشن هرچه سوالی مجتبی "بالحسن" بال قنوتم شد که معراجی شدم ای نگاهت باعث رشد و تعالی مجتبی ذکر تو دارد طراوت سینه را آباد کرد مثل جنگل های سرسبز شمالی مجتبی خواب دیدم در حریم تو شب شعری به پاست شعر میخواندم در آن صحن خیالی مجتبی کام من مهر تو را از سینه ی مادر گرفت بهترین سوغاتی شیر حلالی مجتبی نذر فرش بارگاهت با هزاران آرزو عمر من طی شد به پای دار قالی مجتبی جان بگیرد با نگاهی مُرده غیر ممکن است با تو ممکن میشود امر محالی مجتبی چشمه های نور از شعر تو جاری میشود روشنایی بخش چشمان "وصالی" مجتبی دست و بال جانفدایت را نبندد وزن شعر بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی مجتبی به سیاهی ات قسم چندین برابر میدهی هرکه خرج روضه ات کرده ریالی مجتبی گر به دنیا بود عمرش حضرت شیخ صدوق مینوشت از غربتت صدها "امالی" مجتبی صلح تو زیر سر مردان از زن کمتر است زخمی شمشیر اشباح الرجالی مجتبی غصه ی قد کمان آخر کمانت کرده است گریه داری با همین قد هلالی مجتبی این همه موی سپید تو حکایت میکند کرده پیرت غصه ای در خردسالی مجتبی **** پای هر بیتی که میگویم خجالت میکشم در خور شأن ات ندارم شعر عالی مجتبی 🔸شاعر: ________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
وقتی رسد ز میکده بار طعام ما کم مانده عطر باده بگیرد کلام ما عکس تو در پیاله ی ما نقش بسته است ساقی نگیر خرده به شُرب مدام ما از دست تو رسید شراب طهورمان باقی ست جای دست تو بر روی جام ما جز تو کسی به حاجت ما اعتنا نکرد جز تو کسی نداد جواب سلام ما مست توییم در همه ی طول زندگی هستی تو حسن مطلع و حسن ختام ما پیداست رد پای تو حتی میان شعر نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما سامان دهد مگر قلم خواجه باز هم بر شعر نوسروده، ولی ناتمام ما "هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما" این شعرها به اذن خدا حرف می زنند آری هنوز قافیه ها حرف می زنند سرداب سامرای تو بیت الحرام ما هر بوسه بر ضریح تو شد استلام ما ما نذر کرده ایم که قربانی ات شویم آقا بگو که سر ببرند از کدام ما ؟ یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم شیری که خورده ایم ز مادر، حرام ما مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد این عشق را سند زده زهرا به نام ما جز خانه ی کریم که جایی نداشتیم پر شد همیشه خانه ات از ازدحام ما از برکت نگاه تو ما رزق می خوریم ذکر حسن حسن نمک هر طعام ما در خاک کوی تو اثر از کامیابی است از تربتت به کام و، دو عالم به کام ما بد دردی است هجر حرم؛ مرهمی بده در دست توست نسخه ای از التیام ما وقت طواف مرقد شش گوشه ات رسد یکباره عطر کرببلا بر مشام ما اقبال مان بلند، که هستیم خادمت حسرت برند حور و ملک بر مقام ما از حرمت تو روز جزا حفظ می شود در پیش دیدگان همه احترام ما از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته ایم با نوکری تو همه عزت گرفته ایم ای حجت ملائکه مولای جبرییل آیینه ی نمونه و مولود بی بدیل گهواره احتیاج نداری چرا که هست هر لحظه بالش سر تو بال جبرییل حاجت به دست آمده از شوق بسته اند حور و فرشته بر پر قنداقه ات دخیل دلبسته ی نگاهت اهالی آسمان بر خلقت زمین و زمان بوده ای دلیل کوثرنشانی و همه ی عمر تشنه ی یک بوسه بر قدوم تو لب های سلسبیل لبخند عاشقانه ی دنیا! نهفته است صدها رمان تازه در آن خنده ی طویل جز تو کسی که لایق نام حسن نبود چشمت جمیل، خال جمیل، ابرویت جمیل پیغمبران به دیدن تو صف کشیده اند یحیی و هود، یوسف و نوح، آدم و خلیل در قدمت نجابت تو شک نمی کنیم هستی شبیه مادر خود فاطمه، اصیل تنها نصیب توست که قائم بپروری دیگر پدر سراغ نداریم از این قبیل عیدی بیا به این همه دل های غمزده آقای خوب من! خبر از مهدی ات بده غمبار میشود دلم از گفتن یمن کی می رسد به گوش فلک شیون یمن صدها هزار اویس به دندان گرفته اند با جان و دل هر آینه از دامن یمن زجر و سنان و شمر و شبث صف کشیده اند زخم است می زنند فقط بر تن یمن سرنیزه ی نشسته بر آن ها گرسنگی ست هر نان سفره مان بشود جوشن یمن در روضه گریه هم نکنند آن قبیله که لبخند می زنند به جان کندن یمن شیطان شود نژادپرست از خیال خام می کوبد آب تفرقه در هاون یمن باشد مدال صبر و فداکاری و وفا از ساعت مخاطره بر گردن یمن یک روز شام کینه و ظلمت سحر شود پس دیدنی ست عاقبت روشن یمن با این همه مقاتله چیزی نمانده است تا صبحِ فتحِ بیست و دوِ بهمن یمن آتش زنند ریشه ی آل سعود را شام جهاد، لشگر شیرافکن یمن با حوصله دهان بن عبدالعزیز را می دوزد آشکار نخ و سوزن یمن پر میشود زمین و زمان ساعت ظهور از خنده ها و هلهله و بشکن یمن پشتش به خاک می خورد آن روز بی گمان با دست انتقام خدا، دشمن یمن آن روز منتهی بشود سمت کربلا تنها مسیر تازه ی راه آهن یمن بیت الحسین در دل صنعا بنا کنیم یک روضه با عقیق یمانی به پا کنیم 🔸شاعر: _____________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا یعنی کریمانه کرامت می‌کند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت می‌کند زهرا از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا تفسیر ناب آیه‌های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت می‌کند زهرا غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت می‌کند زهرا هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت می‌کند زهرا زهراتر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر می‌داد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا توحید دارد می‌چکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون می‌زند از مطبخ نانش زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده‌ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت می‌کند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی، امروز در ایران سیدعلی‌ها را حمایت می‌کند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت می‌کند زهرا از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم... در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت می‌کند زهرا پا را که داخل می‌گذارد از در مسجد از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین‌اش منبر مسجد با خطبه‌ای غرا قیامت می‌کند زهرا بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را می‌خرد با جان فرزندش از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه‌ی آزرده و با زخم بازویش با لاله‌های بسترش، با درد پهلویش از غربت مولا روایت می‌کند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد از پا می افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد وقتی کمک از شانه‌ی دیوار می‌گیرد یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت می‌کند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه‌ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شب‌ها آب بگذارید این روزها دارد وصیت می‌کند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت می‌کند زهرا فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً مادر می‌آید دیدنی‌تر می‌شود قطعاً با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً از ما گنهکاران شفاعت می‌کند زهرا خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت می‌کند زهرا هم سینه زن، هم گریه کن، هم روضه‌خوانش را هم چای‌ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستانِ دوستانِ دوستانش را با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا 🔸شاعر: ===================== @rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
زخمی شود وقتی بگیرد پر به دیوار افتاده نقش لاله ای پرپر به دیوار زبری آجرهایش اشکم را در آورد زُل میزنم با چشم های تر به دیوار مادر نباشد بچه ها خانه خراب اند من که ندارم بعد از این باور به دیوار وقتی به کوچه دست بابا بسته باشد از غصه تکیه میکند مادر به دیوار اندازه ی یک بار شیشه فاصله داشت اما رسید از ضربه ی پا در به دیوار همسایه ها دیدند که خونابه میریخت از پهلوی صدیقه ی اطهر به دیوار من قبل مسجد رفتن مان خواب دیدم در کوچه مادر می خورد با سر به دیوار گل بود با سیلی گلابش را گرفتند مانده ست از عطر خوش کوثر به دیوار وقتی رسد دستش به بازوی شکسته سر می گذارد لاجرم حیدر به دیوار فردای بعد از مادرم دیدم که بابا دارد سیاهی میزند دیگر به دیوار 🔸شاعر: ===================== @rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
  مضمون به ذهن حضرت شاعر خطور کرد شعری برای عبرت ما جفت و جور کرد تاریخ را به سبک تغزل مرور کرد در واژه‌ها دوباره حقیقت ظهور کرد آری حقیقتی که از آن کم سروده‌ایم در گیر و دار قافیه مبهم سروده‌ایم  دیروز قحط "حریت" و "اختیار" بود مَشی و مرام سلطه‌گران آشکار بود بی مایه‌ای به گرده‌ی مردم سوار بود آزادگی مغایر آن روزگار بود دیروز اسیر غم به رهایی نمی‌رسید داد ستم‌کشیده به جایی نمی‌رسید دیروز عصر غیرت و انسانیت نبود قی کردن حیا و شرف معصیت نبود در شهر تیره صحبت مشروعیت نبود در کوچه‌ی محله‌مان امنیت نبود ناموس شیعه تجربه کرد اضطراب را یادم نرفته قصه‌ی کشف حجاب را دیروز مکتب نبوی دولتی نداشت غیر از حکومتی علوی حاجتی نداشت این تکیه و حسینیه‌ها حرمتی نداشت شهر به این بزرگی‌مان هیئتی نداشت دیروز که محدث و منبر نداشتیم اینگونه بزم روضه‌ی مادر نداشتیم تا اینکه شهر را تب بالا فراگرفت هر کوچه را شمیم مسیحا فراگرفت روح خدا زمین و زمان را فراگرفت این درس را ز حضرت زهرا فراگرفت از وارثان سفره‌ی پربار انقلاب صدها درود، هدیه به معمار انقلاب با خون، سپر برای بلیه درست کرد "طیب" سرشت، نفس زکیه درست کرد از دختران‌مان علویه درست کرد صدها حسینیه، حسنیه درست کرد این ناخدا که در دل طوفان بلند شد با اقتدا به شاه شهیدان بلند شد امروز زیر سایه‌ی دین پاگرفته‌ایم از دشمن ابتکار عمل را گرفته‌ایم در صدر فاتحانِ زمان جاگرفته‌ایم امروز زهرِ چشم ز دنیا گرفته‌ایم دیگر به زور و ظلم و ستم تن نمی‌دهیم در معرکه مجال به دشمن نمی‌دهیم امروز نان دشمن اسلام آجر است بازار از مساجد و از مسجدی پر است از بچه‌های فاطمه ابلیس دلخور است امروز روز عفت و تکریم چادر است ارزان به شمر و حرمله‌ها سر نمی‌دهیم سر می‌دهیم؛ یک نخ معجر نمی‌دهیم بعد از خدا قسم به الفبای انقلاب جانی دوباره داده مسیحای انقلاب دیگر چه گویم از برکت‌های انقلاب ماییم و صبح روشن فردای انقلاب این انقلاب مظهر الطاف مادر است این مرز و بوم، کشور زهرا و حیدر است 🔸شاعر: درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/837681153C9f308c7543 اشعار آیینی سروش⬇️ https://splus.ir/shersabkmaghtal روضه نشینان سروش ⬇️ https://splus.ir/rozeneshinan 🚩
روی دست دوستان سمت خراسان می روی آخرین بار است که پابوس سلطان می روی حوله ی احرامی از جنس کفن داری به تن موسم حج آمده حج فقیران می روی @rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار ======================== جانا ! ببین فکر مرا مشغول کرده این سرزمین فکر مرا مشغول کرده ناگفتنی ها را ز چشمان تو خواندم "هل من معین..." فکر مرا مشغول کرده میترسم از خنّاس های شهر کوفه درّ و ثمین فکر مرا مشغول کرده دلواپسی من فقط محض رباب است آری همین فکر مرا مشغول کرده محکم گره زد معجرم را در مدینه ام البنین فکر مرا مشغول کرده ای وای اگر سنگی به ابرویت بگیرد زخم جبین فکر مرا مشغول کرده رأس به روی نی به مویی بند باشد باد اینچنین فکر مرا مشغول کرده انگار مادر نوحه میخواند برایت صوتی حزین فکر مرا مشغول کرده انگشترت را در بیاور جان زینب برق نگین فکر مرا مشغول کرده گودی حنجر نه فقط کندی خنجر جانا ! ببین فکر مرا مشغول کرده 🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ============================== رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو دق می کند بعد از تو و آب آور تو پای برهنه سر برهنه روی ناقه منزل به منزل من به دنبال سر تو ... بابای از گل بهترم دیدی چگونه سیلی زدند بر دخترت در محضر تو پا میشوم من دست بر دیوار دارم حالا شدم دیگر شبیه مادر تو دیدی برای شست و شوی زخم هایم جانش به لب می آید هرشب خواهر تو یادم نرفته هرکسی همراه خود داشت بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو با خنده های ساربان یادم می آید خیر تو.... انگشت تو و انگشتر تو حلقه زدند نامحرمان دور و بر من هجده سر بر روی نی دور و بر تو فکرش نمیکردم که اینقدر سخت باشد شرمنده ام بابا شدم دردسر تو 🔸شاعر: ====================== https://splus.ir/shersabkmaghtal درگاه اشعارناب آئینی و مقاتل ⬆️
🏴 اشعار ======================== سرش آمد بلایی از همه نوع دید چشمش جفایی از همه نوع  از لبش نذر دستگیری ما رفت بالا دعایی از همه نوع ته گودال قتلگاهش خواند زیر لب ربنایی از همه نوع درد زخمش نه بلکه او را کشت درد بی اعتنایی از همه نوع قاتل حجت خدا شده بود لشگر بی حیایی ازهمه نوع روی مرکب از این و ان میخورد ضربه هایی نهایی از همه نوع داشت خولی بی حیا مثل حرمله اشتهایی از همه نوع نیزه داری حریص می انداخت نیزه ی بی هوایی ازهمه نوع زیر هر نعل تجربه بکنند دنده ها جابجایی از همه نوع جهت قتل صبرش اوردند دشمنان حربه هایی از همه نوع میشمارم یکی یکی همه را میکِشم بین روضه فاطمه را همه جا بود صحبت شمشیر صحبت از فرط کثرت شمشیر همه بالاتفاق می گفتند بعد نیزه است نوبت شمشیر دوستان را همه خبر کردند دشنه امد به دعوت شمشیر جه بگوییم از چکاچک ان ؟ گریه دارد حکایت شمشیر کار دست تن ضعیفش داد کینه ی بی نهایت شمشیر وسط دشت ریخت برگ و برش گل زهرا به ضربت شمشیر در تنی تکه تکه پیدا بود شدت هر اصابت شمشیر وقت تقطیع ؛ استخوان هایش شده اسباب زحمت شمشیر زخم هایش همه دهن وا کرد بعد کلی لجاجت شمشیر نیت استلام رویش داشت آه از قصد قربت شمشیر می کشیدند روی صورت او شبث و شمر با خط شمشیر به همین ضربه ها بسنده نشد کم به اشک حسین خنده نشد هرکسی داشت بین دامان سنگ این چنین جمع شد هزاران سنگ همه را کرده بود در خیمه سخت دلواپس و پریشان سنگ  بغض حیدر بهانه ای شده بود تا بگیرد دوباره تاوان سنگ چقدر مثل نیزه جولان داد دم مغرب میان میدان سنگ به بزرگ قبیله رحم نکرد ذره ای هم نداشت وجدان سنگ وسط کشمکش چه می بارید بر سر او شبیه باران سنگ دردش از تیر تیز کمتر نیست مثل تیری سه شعبه سوزان سنگ دهنش را هدف گرفتند آه تا اصابت کند به دندان سنگ لحظات گرسنگی میخورد عوض چند لقمه ی نان سنگ تا همان لحظه های اخر زد بوسه ها بر لبان عطشان سنگ ذره ای هم خطا اگر رفته میکند شهر شام جبران سنگ طلب سکه ی دوچندان کرد ان که انداخته دوچندان سنگ وای از ضربت به پیشانی سر او را شکست یک آن سنگ بهتر ان است تا بگویم که خورده بر ایه های قران سنگ سنگباران او تمام نشد سوره ی فجر احترام نشد وقت گشت و گذار تیر و کمان سخت باشد مهار تیر و کمان چه بگویم که بی خبر باشید ؟ ازقرار و مدار تیر و کمان عصر روز دهم به چشم امد جرات بی شمار تیر و کمان هرکه طوری خودی نشان می داد حرمله پای کار تیر و کمان باز آمد به قصد ازار پدر شیرخواره تیر و کمان رفت بالا همین که دشداشه  شد "سپیدی" شکار تیر و کمان مثل مسمار داغ اینجاهم سینه را کرد پاره تیر و کمان هیچ کس مثل او نخواهد شد تا قیامت دچار تیر و کمان بر دل اهل خیمه داغ گذاشت تا که امد دوباره تیر و کمان کم می امد اگر که تیر ان وقت کعب نی بود یار تیر و کمان حرمله قصد داشت اخر کار سازد از گاهواره تیر و کمان چشم بر راه نوبت خویش اند تیغ های کنار تیر و کمان در بگو و بخند زخم زدند باز هم امدند زخم زدند وای از لحظه ی فرود عمود از قیام و سپس قعود عمود بی گمان بندگی شیطان است حاصل چندتا سجود عمود بچه های امام دل نگران ترس دارند از وجود عمود نفسی تازه کرد سر نیزه از همان لحظه ی ورود عمود غرق خون کرد کاکل او را صاحب بزدل و حسود عمود تار و پود حسین ریخت بهم از زمختی تار و پود عمود سر اقای ما چه اورده رفت و برگشت دیر و زود عمود زخم فرق حسین پس از چیست ؟ بین میدان اگر نبوده عمود باهرانچه که شد زدند او را لگد ازرده کرد پهلو را باعث هرچه دردسر چکمه دارد از هر نظر خطر چکمه دشمنانش امان نمی دادند نیزه میخورد پشت سر چکمه گاه میخورد روی لبهایش گاه میخورد بر کمر چکمه امد از راه ناسزا هم گفت تا زند زخم بر جگر چکمه به کسی چکمه های خود را داد که از او خورد بیشتر چکمه اینکه میراث مادرش زهراست پهلویش میخورد اگر چکمه پای سنگین گریز روضه ماست گریه دارد از این نظر چکمه نذر کردند تا که پرت کنند سوی جسمش چهل نفر چکمه وقت گودال رفتنش زینب چقدر دید دور و بر چکمه در غیاب سنان می امد چوب پیرمردی به صورتش زد چوب شرم دارم ز گفتن خنجر ... این روضه ادامه دارد... 🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
هرشب برایت زیر نور ماه خواندم با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم اذن دخول خویش را در راه خواندم "أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم ! هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم ! از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب دور سرت هرشب مکرر گشته زینب رویش شبیه روی مادر گشته زینب باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز یک قافله مهمان گریان داری امروز برگشته ام تا جزء زوار تو باشم من هرکجا باشم هوادار تو باشم در عمر خود تنها گرفتار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم از زینب خود مشتری بهتر نداری خواهر بمیرد ای برادر سر نداری باید برایت گفتنی ها را بگویم از اقتدار دختر زهرا بگویم از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم ازانچه کردم با حرامی ها بگویم با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد دل را که با یاد خدا آرام کردم من چادرم را پرچم اسلام کردم با تیغ نطق آتشین اقدام کردم جای تو خالی بود فتح شام کردم جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟ آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟ در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش شخصا در آوردم دمار از روزگارش من پای اهداف تو از آغاز بودم جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم با دست بسته صاحب اعجاز بودم در بند شمر اما حماسه ساز بودم هر منزلی محشر به پا کردم حسینم من کربلا را کربلا کردم حسینم جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد تا کار و بار صاحب قران بگیرد از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد راه مرا خولی بی انصاف سد کرد دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟ رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه هم میرسید آب دهان از بام خانه خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه دارم نشانی از کبودی روی شانه چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت ناموس حق آواره و بی خانمان بود هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود خلخال دخترها به دست این و آن بود اطراف ناموست پر از نامحرمان بود  " اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟ نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟" با رفتنت من ماندم و حال خرابم بی سرپناهی میدهد هرشب عذابم شد آستین پاره ام تنها حجابم باغیرت من ! زخمی بزم شرابم از برکت لطف خدا من دق نکردم حتما خودت کردی دعا من دق نکردم وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست طاعت که منهای ولایت بندگی نیست نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست ماییم و تصویر خیالی رقیه می سوختیم از جای خالی رقیه از پا در اورده مرا مرثیه هایت دیگر به گوش من نمی اید صدایت مشغول ذکر فاتحه هستم برایت ای کاش میشد جان دهم پایین پایت ای کاش قربان تنی صدچاک گردم بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم 🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————