#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است
وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است
مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است
کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است
در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است
روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است
🔸شاعر:
#سیدحسین_میرعمادی
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
خورده گره به مویش دلهای خانواده
تعبیر شد به خوبی رویای خانواده
در این سه سال آخر باور کنید عوض شد
با بودنِ رقیه دنیای خانواده
یکباره زیر و رو شد دنیای آل هاشم
وقتی که شد رقیه زهرای خانواده
زینب حسین عباس ، اکبر رباب قاسم
مجنون زیاد دارد لیلای خانواده
می شد رقیه هر روز شیرین تر از گذشته
پر شور تر از امروز ، فردای خانواده
دستش ز دست بابا هرگز جدا نمی شد
دختر دلش بُود با ، بابای خانواده
یک آسمان ، دو تا ماه ، این که عجب ندارد
او را بغل گرفته سقای خانواده
بس که شبیهِ زهراست حق داشت باشد این طفل
دُردانۀ حسین و یکتای خانواده
هر جای بارگاهش یک قطعه از بهشت است
طفلی که بود روزی ، گرمای خانواده
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
خورده گره به مویش دلهای خانواده
تعبیر شد به خوبی رویای خانواده
در این سه سال آخر باور کنید عوض شد
با بودنِ رقیه دنیای خانواده
یکباره زیر و رو شد دنیای آل هاشم
وقتی که شد رقیه زهرای خانواده
زینب حسین عباس ، اکبر رباب قاسم
مجنون زیاد دارد لیلای خانواده
می شد رقیه هر روز شیرین تر از گذشته
پر شور تر از امروز ، فردای خانواده
دستش ز دست بابا هرگز جدا نمی شد
دختر دلش بُود با ، بابای خانواده
یک آسمان ، دو تا ماه ، این که عجب ندارد
او را بغل گرفته سقای خانواده
بس که شبیهِ زهراست حق داشت باشد این طفل
دُردانۀ حسین و یکتای خانواده
هر جای بارگاهش یک قطعه از بهشت است
طفلی که بود روزی ، گرمای خانواده
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
دلم از عشق در به در شده است
شب تنهایی ام سحر شده است
می پرم تا مدينه بی پروا
نوبت اين شكسته پر شده است
شعله های قديمی يك عشق
در وجودم چه بيشتر شده است
خبر آمد - كه آمده از راه
آنكه بر عشق برگ و بر شده است
ملكی می دهد ندا كه "حسين"
مژده اين بار هم پدر شده است
صحن خشك دو چشمم امشب با
قدم نو رسيده تر شده است
دختری كه قرار سينه ی ماست
حرمش مكه و مدينه ی ماست
دل ما و دل صنوبری ات
سر ما و سريرِ سروری ات
با دو دستت بيا هوايم كن
آرزويم شده كبوتری ات
پری خانه ی امام حسين
دست ما و عطای كوثری ات
زلف ما از ازل گره خورده
به سر گوشه ای ز روسری ات
به در خانه ات گدا هستم
شده شغلم هميشه نوكری ات
چِقَدَر شكل فاطمه هستی
به فدای نگاه مادری ات
آسمان پای مقدمت پا شد
با قدومت مدينه غوغا شد
هردو چشمت هميشه شيداتر
هر يكی از يكيست درياتر
كسی مانند تو نيامده است
مثل خالق هميشه يكتاتر
اوج فهمت فراتر از درك است
از عروجِ خيال بالاتر
از تو گفتن چه كار دشواريست
واژه در واژه ات معماتر
بوده ارباب صاحب فرزند
تو رسيدی شده است باباتر
تو رسيدی و با وجودت شد
خانه اش از بهشت زيباتر
از دهانت "پدر" شنيدنی است
چه قدر ناز تو خريدنی است
چشم خود را همين كه وا كردی
همه جا را پر از صفا كردی
با همين سنِّ كوچكت كارِ
حضرت خضر و نوح را كردی
غير تو پرده دار عشق نبود
سرّ عشق را بر ملا كردی
با حضورت دل از همه بردی
همه را مست و مبتلا كردی
جای گريه "حسين" ميگفتی
بعد از آن عمه را صدا كردی
لحظه ای بعد روی دوش عمو
تو خودت را چه خوب جا كردی
نذر تو يك سبد شكوفه و ياس
شده هم بازی ات عمو "عباس"
رونق بزم عرشيان شده ای
حسرت اهل آسمان شده ای
در زلالیِ چشم بابایت
رود جاری و بيكران شده ای
بانوی من درست می بينم ؟
چه شده اينهمه كمان شده ای؟
كاش می مُردم و نمی ديدم
هدف سنگ شاميان شده ای
سر بازار خنده می كردند
خسته از دست اين و آن شده ای
طلب مرگ می كنی از بس
دست و پا گير كاروان شده ای
كنج ويرانه پر زدی رفتی
بوسه بر زخم سر زدی رفتی
🔸شاعر:
#محمدحسن_بیات_لو
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
مثل شکوفه رایحهای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمهی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
یاسی سپید در شبِ عاشق شکفته بود
یاسی که در حریر شقایق شکفته بود
آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد
آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده کرد
اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود
چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود
جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت
از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت
زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین
در این قمات مادرِ سادات را ببین
روح بلند عشق به محراب کوچک است
انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است
آئینهی تمامِ تمنای من رسید
دختر نگو که اُمِاَبیهایِ من رسید
گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت
آخر به رویِ شانهی عباس جا گرفت
اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق
بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق
دُردانهای که شبنمِ گُل نوش کرده بود
او را عمو به دوش قلم دوش کرده بود
در گوشهای خرابه نشین گشت ای دریغ
با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ
ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود
خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود
بابا برای او گُل و پروانه میکشید
بر گیسوان گُل زدهاش شانه میکشید
اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت
زلفی برای شانه کشیدن به سر نداشت
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
خورده گره به مویش دلهای خانواده
تعبیر شد به خوبی رویای خانواده
در این سه سال آخر باور کنید عوض شد
با بودنِ رقیه دنیای خانواده
یکباره زیر و رو شد دنیای آل هاشم
وقتی که شد رقیه زهرای خانواده
زینب حسین عباس ، اکبر رباب قاسم
مجنون زیاد دارد لیلای خانواده
می شد رقیه هر روز شیرین تر از گذشته
پر شور تر از امروز ، فردای خانواده
دستش ز دست بابا هرگز جدا نمی شد
دختر دلش بُود با ، بابای خانواده
یک آسمان ، دو تا ماه ، این که عجب ندارد
او را بغل گرفته سقای خانواده
بس که شبیهِ زهراست حق داشت باشد این طفل
دُردانۀ حسین و یکتای خانواده
هر جای بارگاهش یک قطعه از بهشت است
طفلی که بود روزی ، گرمای خانواده
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
گل های بهاری همه غبطه به تو دارند
در حسرت رویت همه گل های بهارند
آرامش رخساره ی تو رشک نسیم است
گل ها به جز از روی تو آرام ندارند
آنان که پیِ سیر به عرش اند یقیناً
جز خاک رهت جای دگر سر نگذارند
ای روح لطافت شده مدیون وجودت
اهل دو جهان با تو همه همره و یارند
آماده ی جان دادن خویش اند ولیکن
عشاق به جز درگه تو جان نسپارند
دلداده ی اوصاف تو هم حور و ملائک
در نوبت دیدار تو بی خواب و قرارند
جمع ملک آن جا وه قدم های تو باشد
در لحظه ی پرواز بر این دور و مدارند
تو نور خدا و همه را نور دو عینی
تو فاطمه ی کوچک اربابم حسینی
در دیده دو صد نور تولاست که داری
چون قبله ی هر نوگل زیباست که داری
آن چه به خدا برده دل و دیده ی زینب
تمثال تماشایی زهراست که داری
احیاگر دل های همه اهل جهانی
هوی نَفَست رشک مسیحاست که داری
بس روشنی نور الهی است به چشمت
برق نگه ات جلوه ی سیناست که داری
دل می بَرَد از عمه ی سادات نگاهت
در چهره رخِ زینب کبراست که داری
همواره حسین است زیارتگر رویت
در دیده مگر کعبه ی دل هاست که داری
سرمست تماشای تو بیش از همه عباس
این کوثر سرمستی سقاست که داری
گویا همه ی عرشِ خدا را تو ببینی
وقتی که سرِ شانه ی عباس نشینی
تمثال تو آیینه ای از فاطمه باشد
از او همه دم با دل تو زمزمه باشد
در سیرت و در صورت و در خلقت و خویت
این گونه شباهت ز تو بیش از همه باشد
در لحظه ی میلاد تو در اوج سماوات
در حور و ملک ولوله و همهمه باشد
بنموده مباهات به صد قافله ی حور
بانوی بهشتی که تو را خادمه باشد
پر می شود از نور رخ حضرت زهرا
آن خیمه ی عشقی که به تو قائمه باشد
می گفت تو را فاطمه ی کوچک مایی
آن عمه ی سادات که خود عالمه باشد
آن چه همه دم نام تو را خواند رقیه
بیش از همه لب های یل علقمه باشد
تو فاطمه ی کوچک صحرای بلایی
زهرای سه ساله به دل کرببلایی
تا درک وجود تو بسی فاصله مانده
از ما همه عجز است و به شأنت گله مانده
کی شرح تو در واژه ی کم قدر بگنجد
تا عرش خدا قدر تو را فاصله مانده
ما گم شدگانیم که محتاج نگاهیم
ای دختر گم گشته ی از قافله مانده
دانیم که بر پیکر تو زخم نشسته
گل بوسه که بر جسم تو از سلسله مانده
رفتی سفر کرببلا ، کوفه و تا شام
پایان سفر پای پر از آبله مانده
از کوچه و بازارِ غم شام گذشتی
صد زخم زبان بر دلت از هلهله مانده
بس باشدم این اشک در این موسم میلاد
این شعر به پایان شد و تنها صِله مانده
ای بانوی غم دیده ببین شعله ی سینه
مشتاق سفر جانب شامیم و مدینه
🔸شاعر:
#محمد_مبشری
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
ای رونق فصل بهار أُمِّ إِسحاق
ای دلخوشی روزگار أُمِّ إِسحاق
تو فرق داری با همه ، از دار دنیا
تنها تویی دار و ندار أُمِّ إِسحاق
تو به حیات مادر خود جلوه دادی
ای روشنی شام تار أُمِّ إِسحاق
گویا خدیجه فاطمه آورده از نو
بالا گرفته ڪار و بار أُمِّ إِسحاق
امشب ملائڪ به تماشایت نشستند
امشب ڪه هستی در ڪنار أُمِّ إِسحاق
در چشمهای تو نجابت خانه ڪرده
ای سوگلی باوقار أُمِّ إِسحاق
دختر به خوبی تو این دنیا ندارد
غمخوار بابا ! خانه دار أُمِّ إِسحاق
نورٌ علی نورٌ علی نوری یقینا
خورشید زاده ! شاهڪار أُمِّ إِسحاق
بی شڪ به دنبال ڪمالات است اگر ڪه
بوسه به دستت زد هماره أُمِّ إِسحاق
در دامنش خاتون محشر پروریده
صدها درود حق نثار أُمِّ إِسحاق
ڪل میڪشم امشب به یمن مقدم تو
ڪف میزنم به افتخار أُمِّ إِسحاق
عطر خوش قنداقه ات می آید از راه
با یاد تو مستم تَوَڪَّلتُ عَلَی الله
خورشید روی بام دنیای حسینی
فرزانه ای و ماه شب های حسینی
باباست محو حُسن سیمای تو بانو
یا اینڪه تو گرم تماشای حسینی
سر تا به پا آیینه ی مادربزرگی
هانیه ، حسنا ، زهره ، زهرای حسینی
ای أَشبَهُ النّاسِ به زهرا بین فامیل
محبوبه ی محجوب و زیبای حسینی
إِنسیه ای اما شبیه به فرشته
باید صدایت ڪرد "حورای حسینی"
با مادری هایی ڪه ڪردی میتوان گفت
در ڪودڪی أم أبیهای حسینی
عالم فدای طرز بابا گفتن تو
شیرین زبان! یڪ عمر رؤیای حسینی
دل میبرد چادر نمازت از ملائك
مأموم شبهای مصلای حسینی
تو عصمت اللهی شبیه عمه هایت
پیداست در خوی تو تقوای حسینی
بابا از این لحظه دو تا غمخوار دارد
تو زینب ڪبری نه صغرای حسینی
حبل المتین از ریشه های چادر توست
تو گرمی بازار فردای حسینی
ای آبرو بر خلق داده ! خیر مقدم
ارباب زاده ! شاهزاده ! خیرمقدم
روحی لطیف آڪنده از احساس داری
قلبی پر از مهر و دلی حساس داری
سیب دو نیم فاطمه هستی و حتما
در هر نفس هایت شمیم یاس داری
جز حق برای هیچ ڪس ڪاری نڪردی
مانند زهرا مادرت اخلاص داری
لطف زیاد تو به بابا رفته انگار
بنده نوازی و نگاهی خاص داری
گرم است پشت تو به ڪوه انگار بانو
تا تڪیه ای بر شانه ی عباس داری
ما رعیتی ساده در این دربار هستیم
خاتون ! نگاهی به عوام الناس داری ؟
جودِ حسن ، مهرِ علی ، احسانِ زهرا
در تو نهفته ، بی گمان "میراث داری"
آيینه دار نور ناب پنج تن تو
زهرا ، حسین و مرتضی ، احمد ، حسن تو
از عزم جزم ات دشمن احساس خطر ڪرد
گوش فلڪ را هم رجزهای تو ڪر ڪرد
آنقدر ای بانو بزرگی ڪه برایت
هجده سر بر روی نی سینه سپر ڪرد
محڪم قدم برداشتی عالم به هم ریخت
پس همنشینی با عمو در تو اثر ڪرد
شمشیر دشمن پیش تو از ڪار افتاد
با شیوه ی تدبیر تو ڪلی ضرر ڪرد
با ناله ات طوری به مسجد حمله بردی
گویا دوباره فاطمه چادر به سر ڪرد ...
با همت ات چیزی نماند از آل فتنه
هشیاری تو شام را زیر و زبر ڪرد
تاریخ بعد از این نخواهد دید قطعا
ڪاری ڪه خشمت با بساط زور و زر ڪرد
تا حرمله را از نفس انداخت آهت
نفرین تو شمر و سنان را دربه در ڪرد
تو مغز بادام امیر لافتایی
آوازه ات امروز عالم را خبر ڪرد
با گرد و خاڪ چادرت محشر به پا شد
ڪرببلا با همت تو ڪربلا شد
یا خود بخشڪان ریشه ی جور و ستم را
یا ڪه به من بسپار شمشیر دو دم را
"هَیهاتْ مِنَّ الذِّلّه" ام معنی اش این است
از ڪودڪی نذر غمت ڪردم سرم را
گلدسته هایت روی چشمم جای دارند
دلواپسم این بارگاه محترم را
قربانی راهت شدن مرزی ندارد
مهرت ڪشانده هم عرب را هم عجم را
عشق حرم ، شوق شهادت جمع ڪرده
در صحن تو افغانیان با جنم را
اهل امان نامه نه ، عباس تو هستم
از من پذیرا باش دستان قلم را
من إرباً أربا هم شوم روزی به دشمن
هرگز نخواهم داد ڪاشی حرم را
یڪ صبح جمعه منتقم می اید از راه
در دست مهدی میدهد رهبر علم را
قطعا نه تنها شهر خان طومان ڪه آن روز
آزاد خواهد ڪرد مولا "قدس" هم را
بر هر ستون "مسجد ألاقصی "نویسم
با اذن او شعر شریف محتشم را
باز این چه شورش است ڪه در خلق عالم است
🔸شاعر:
#علیرضا_خاڪساری
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
رسیده است به دل های مرده جان بدهد
رسیده است ڪمی عشق یادمان بدهد
نفس بریده ی نفسیم و امده ما را
هوای تازه ای در اخرالزمان بدهد
چه دختری ڪه به حظ حضور ڪوتاهش
جهان خسته و درمانده را تڪان بدهد
ستاره ای ڪه در افاق ناامیدی ها
محبتش به همه راه را نشان بدهد
در افتاب سیاه قیامت ڪبری
به هر ڪه دلشده اش بوده سایه بان بدهد
نسیم زلف دل انگیز روضه اش ڪافی ست
به ما ڪه نقش زمینیم اسمان بدهد
ڪسی ڪه مثل ابالفضل ڪاشف الڪرب است
رسیده است ز غم ها به ما امان بدهد
رقیه است ڪه دردانه ی حسین شده ست
دوباره فاطمه ی خانه ی حسین شده ست
بهار می رسد از ناز راه رفتن او
گل عفاف شڪوفد ز عطر دامن او
حجاب نور شده نقش چشم فاطمی اش
حریر سبز بهشتی نشسته بر تن او
هزار پنجره امید وا شود در دل
به هر طلوع نگاه همیشه روشن او
نگاه بان دمشق است پرچم حرمش
بهشت ڪوچڪ دنیا شده ست مدفن او
چه دلرباست ڪلام رقیه جان حسین
و دلربا تر از ان شد پدر شنیدن او
گلی ڪه نیست به دنیا شبیه و مانندش
دل هزار چو من هست خار گلشن او
ڪسی ڪه منڪر نام رقیه جان شده است
بگو رود به جهنم ڪه هست مدفن او
بهشت منتظر خنده های این دختر
حسین ریخت جهان را به پای این دختر
ز بس به فاطمه او مو به مو شباهت داشت
ملڪ به خاڪ قدم های او ارادت داشت
سه سال داشت ولی جاودانه شد تا حشر
چقدر عمر ڪم این سه ساله برڪت داشت
بزرگی از شب میلاد پا رڪابش بود
بزرگ زادگی از نوع با اصالت داشت
ستاره ای ڪه در اندازه های خورشید است
شبیه ماه بنی هاشمی سیادت داشت
ڪسی ڪه شانه ی عباس بوده معراجش
عجیب نیست دل شیر داشت،غیرت داشت
شڪار خنده ی او با علیِ اڪبر بود
ز بس ڪه خنده ی این نازدانه قیمت داشت
حسین دیده به برق نگاه خواهر خود
عقیله سخت به این ڪودڪش عنایت داشت
به شهرت حسنات جهانی اش سوگند
ڪسی نگشته به بخشندگی به او مانند
جمال قدسی او افتاب سیار است
صدای گریه ی او ذولفقار ڪرار است
چقدر طفل مسیحی دخیل بسته به اشڪ
چقدر دور ضریحش دل گرفتار است
شفا وزیده به جای نسیم از صحنش
ضریح ڪوچڪ او تڪیه گاه بیمار است
ز هر چه ناز جهان بود بی نیاز شدم
ز بس رقیه به گریه ڪنش وفادار است
ز بعد ڪرببلا قد خمیده ابله پا
حدیث زندگی اش روضه روضه غمبار است
ڪسی ڪه پرده نشین عفاف زینب بود
اسیر چشم حرامی ڪوچه بازار است
مسیر ڪوفه و شام و تمام چل منزل
خراب زخم شڪاف سر علمدار است
چه بار ها ڪه سر او به جاده می افتاد
عمو به پیش رقیه چه ساده می افتاد
🔸شاعر:
#حسن_ڪردی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
امشب حسين سر زده نوري به خانه اش
ماهي كه سر گذاشته بر روي شانه اش
عشقش، بهانه اش، نفس عاشقانه اش
مينازد او چقدر به اين نازدانه اش
امشب شكفته است به بستان گل حسين
جانم فداي نغمه ات اي بلبل حسين
با يك نگاه لطف تو چيزي محال نيست
اين اعتقاد ماست به قرآن خيال نيست
باب الحوائجي و برايت مثال نيست
اين خانمي كه ديده ام عمرش سه سال نيست
عمري نمي شود بگذاريم نور را
وا كرده اي چقدر گره هاي كور را
🔸شاعر:
#محمد_رسولی
________________________
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
قائم مقامِ حضرت زهرای اطهر است
در عفت و حجاب و حیا از همه سر است
بابِ حوائج است شبیه عموی خود
یعنی به دردهای گدا آشناتر است
دریای بی ڪران و عظیم فضائلش
از انتهای باور ما هم فراتر است
اصلا بعید نیست به مُرده نفس دهد
دستان ڪوچڪش به خدا معجزه گر است
با قدسیان قافله هم خانه می شویم
وقتی دهان به نام رقیه معطر است
زینب حماسه ساخت وَ نقشِ رقیه هم
در انقلاب ڪرب و بلا حداڪثر است
افتاد بر زمین و نیفتاد از سرش
ڪوچڪترین مدافع سرسخت معجر است
سیلی حرمله وَرَمَش داد می زند
تصویر پرڪشیدن او مثل مادر است
فردوس هم برای غمش سینه میزنیم
«نوڪر بهشت هم برود باز نوڪر است»
🔸شاعر:
#علی_علی_بیگی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
به روى پر جبرئیل آرمیده
همانكه دلم را به مستى كشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین كودكى هاى زهرا رسیده
عجب سیب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سیب سرخ آفریده
گمان مى كنم اینكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنیده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشیدمان زهره آمد
پدر، عاشق بوى پیراهنش بود
و گرم طواف ضریح تنش بود
میان همه خانواده یكى هم
همیشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ریسمان هاى این راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گریه او بى رمق شد
و یك مرتبه روبرو با طبق شد
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كویر زمین مثل دریا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا همیشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غیر از تو و عمه زانوى سقا
براى كس دیگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در میان بیابان بماند
چه بهتر كه این راز پنهان بماند
مسیح از نگاه تو درمان گرفته
به یمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار دیگر
نخ چادرت را سلیمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دریا
كسى را كه راه بیابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمین خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو دیدى كه قران برنیزه رفته
ورق در ورق خیزران خیزران شد
تو دیدى كه بر نیزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلویت
پدر آمد اما بدون عمویت
🔸شاعر:
#علی_زمانیان
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
به روى پر جبرئیل آرمیده
همانكه دلم را به مستى كشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین كودكى هاى زهرا رسیده
عجب سیب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سیب سرخ آفریده
گمان مى كنم اینكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنیده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشیدمان زهره آمد
پدر، عاشق بوى پیراهنش بود
و گرم طواف ضریح تنش بود
میان همه خانواده یكى هم
همیشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ریسمان هاى این راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گریه او بى رمق شد
و یك مرتبه روبرو با طبق شد
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كویر زمین مثل دریا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا همیشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غیر از تو و عمه زانوى سقا
براى كس دیگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در میان بیابان بماند
چه بهتر كه این راز پنهان بماند
مسیح از نگاه تو درمان گرفته
به یمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار دیگر
نخ چادرت را سلیمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دریا
كسى را كه راه بیابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمین خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو دیدى كه قران برنیزه رفته
ورق در ورق خیزران خیزران شد
تو دیدى كه بر نیزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلویت
پدر آمد اما بدون عمویت
🔸شاعر:
#علی_زمانیان
___________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
مثل شڪوفه رایحهای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمهی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
یاسی سپید در شبِ عاشق شڪفته بود
یاسی ڪه در حریر شقایق شڪفته بود
آرام زیر بارش مهتاب خنده ڪرد
آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده ڪرد
اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود
چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود
جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت
از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت
زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین
در این قمات مادرِ سادات را ببین
روح بلند عشق به محراب ڪوچڪ است
انگار عڪس فاطمه در قاب ڪوچڪ است
آئینهی تمامِ تمنای من رسید
دختر نگو ڪه اُمِاَبیهایِ من رسید
گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت
آخر به رویِ شانهی عباس جا گرفت
اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق
بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق
دُردانهای ڪه شبنمِ گُل نوش ڪرده بود
او را عمو به دوش قلم دوش ڪرده بود
در گوشهای خرابه نشین گشت ای دریغ
با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ
ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود
خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود
بابا برای او گُل و پروانه میڪشید
بر گیسوان گُل زدهاش شانه میڪشید
اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت
زلفی برای شانه ڪشیدن به سر نداشت
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
وقتی ڪه فراتر ز زمان است رقیه
از مَنظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح ڪلان است رقیه
مانند علی اڪبر و مانند اباالفضل
در ڪرببلا یڪ جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه جان است رقیه
آنجا ڪه عمو آمده با مشڪ لب رود
عڪس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است ڪه از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
رفته ست علی اڪبر و تا لحظه ی آخر
ای وای ڪه گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اڪبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
🔸شاعر :
#مهدی_رحیمی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
من غنچۀ نشڪفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من ڪودڪ معصومم و مظلوم رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یڪ آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یڪ قطرۀ اشڪ از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب ڪه به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
ڪامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست ڪه قربان حسینم
روشن ڪن این شام سیاهم ڪه شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن ڪرد «ریاضی»
ڪز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
🔸شاعر:
#استاد_سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
ﺭﺥ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺥ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ ﺳﻮﺭﻩ ﯼ ﮐﻮﺛﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺧﺎﻧﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﺷﺪﻩ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﺯﯾﻨﺐ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺑﺮ ﻟﺒﺶ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﻥ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺤﺸﺮﯼ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ، ﺑﺎﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺎﻟﻔﻀﻞ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﻣﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﮔﻞ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﻧﻔﺴﯽ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻋﺸﻖ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﺯﺍﺋﺮﯼ ﺁﻣﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻭ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﻭﺭﺩ
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻧﺬﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁورد
یاد ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺍﻭﻝ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﺕ ڪردند
🔸شاعر:
#مجید_تال
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
💠 ایام منتسب به ولادت حضرت رقیه (س)
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
چهارده قرن است نامِ تو گره وا می ڪند
قطره را می گیرد و واصل به دریا می ڪند
گفتنِ یڪ یا رقیّه آن قَدَر دارد اثر..
ڪه دلِ بیمار را هم زود احیا می ڪند
ای بقربانِ تو بی بی جان ڪه خیلی خانمی
بابِ حاجاتی و چشمانِ تو غوغا می ڪند
آن قَدَر داری علاقه بر محبّانِ حسین...
ڪربلایِ عاشقان را دستت احیا می ڪند
چهارده قرن است تنها با دعایِ نافذت
تڪ به تڪ هر نوڪری را مثلِ آقا می ڪند
بینِ ما و منڪرانت فاصله افتاده است
مهرِ تو..حق را ز باطل هم مجزا می ڪند
در میانِ روضه ها می گفت با گریه ڪسی:
آی مردم !این سه ساله ڪارِ زهرا می ڪند
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
💠 ایام منتسب به ولادت حضرت رقیه (س)
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
مژده مژده ڪه زمین باز مصفا شده است
غرق در رائحه جنت الاعلی شده است
موسم شادی ذریه زهرا شده است
ڪه دوباره پسر فاطمه بابا شده است
باز هم فاطمه در خانه ارباب آمد
گل بریزید ڪه ریحانه ارباب آمد
گل بریزید محبان اباعبدالله
آمده روح و دل و جان اباعبدالله
سوره ڪوثر قرآن اباعبدالله
(عیدی ماست به دستان اباعبدالله)
جشن میلاد رقیه ست بگیرید برات
بفرستید به زهرای سه ساله صلوات
خانه وحی شد آباد مبارڪ باشد
به حسین این شب میلاد مبارڪ باشد
به علی اڪبر و سجاد مبارڪ باشد
ڪه خدا خواهرشان داد مبارڪ باشد
عمه بر گردن او چار قل انداخته است
رویش از بوسه عباس گل انداخته است
این جگرگوشه طاهاست خدا می داند
ناز پرورده باباست خدا می داند
مظهر ام ابیهاست خدا می داند
اشبه الناس به زهراست خدا می داند
پسر فاطمه رویش ڪه تماشا می ڪرد
یاد از مادر خود حضرت زهرا می ڪرد
ای رخت ماه دل آرام و دل آرای حسین
باعث دل خوشی و خنده لبهای حسین
ذڪر خوابت همه شب نغمه لالای حسین
جای خوابت همه جا سینه سینای حسین
وه چه زیباست در آغوش پدر خفتن تو
پدرت گفت به قربان پدر گفتن تو
(ای شڪوفایی هر گل زشڪوفایی تو)
قمر هاشمیون مات دل آرایی تو
دختر فاطمه محو رخ زهرایی تو
جان عالم به فدای دل بابایی تو
پدر از دیدن تو سیر نگردد هرگز
عمر صد نوح ڪند پیر نگردد هرگز
گر خداوند دو عالم به پیمبر نازد
مصطفی نیز به زهرا و به حیدر نازد
به حسین و حسنش ساقی ڪوثر نازد
پسر ساقی ڪوثر به تو دختر نازد
چقدر انس ، سڪینه به تو خواهر دارد
نتواند ڪه نگاه از رخ تو بر دارد
در تو شد فاطمه تڪرار رقیه خاتون
دختر سیدالاحرار رقیه خاتون
زینت دوش علمدار رقیه خاتون
ملجا خلق گرفتار رقیه خاتون
آمدی تا گره از ڪار همه باز ڪنی
پدرت هی بخرد ناز و تو هم ناز ڪنی
حیف و صد حیف ڪه عمر تو به دنیا ڪم بود
روز میلاد تو با گریه و غم توام بود
مادرت رفت زدنیا و نصیبت غم بود
بعد مادر پدرت بهر تو مادر هم بود
مثل امشب تو در آغوش پدر جا داری
یڪ شبی هم تو به دامن سر بابا داری
ای پدر دست نداری بڪشی بر سر من
با سرت آمده ای نیمه شب در بر من
پُرِ زخم است شبیه سر تو پیڪر من
شده یڪ دفعه بگو باز به من دختر من
خوب شرح سفرت از سر و رویت پیداست
جای سرنیزه هنوزم به گلویت پیداست
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
_____________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از مَنظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
🔸شاعر :
#مهدی_رحیمی
_________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست که قربان حسینم
روشن کن این شام سیاهم که شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی»
کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
🔸شاعر:
#استاد_سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
____________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
صاحب عطایخانهی ارباب آمده است
زیباترین ترانهی مهتاب آمده است
از بحر معرفت گوهر ناب آمده است
گویا مسبّب همه اسباب آمده است
چون او به مثل فاطمه چشمی ندیده است
زهراترین ستارهی صبح سپیده است
در سایه سار او همه عالم مقیم شد
نوزاده خانوادهی ذبح عظیم شد
با دست کوچکش به دو عالم کریم شد
گویا که فاطمه به شباهت دو نیم شد
زهرا در این میانه ظهوری دوباره کرد
زینب به روی ثانی مادر نظاره کرد
عاشقترین شقایق باغ ولا رسید
هنگامهی ولادت مهر وفا رسید
گویاترین لسان به قالوا بلی رسید
زهراترین نشانهی کرببلا رسید
لحن نوای گریهی او لحن دیگر است
وقتی جدا ز دست علمدار و اکبر است
ای شانه بلند ابوالفضل جای تو
ای عرش کبریا به تمنای پای تو
شاهان عالمند همه چون گدای تو
مرغ دلم نشسته به صحن و سرای تو
آب و گلم به عشق شما تا سرشته شد
در لوحهی نگاه تو نامم نوشته شد
من کمترین کجا و تو بالاترین کجا
لیلا کجا و جلوهی لیلاترین کجا
بی تن کجا و یک تن نازکترین کجا
ناقه کجا و محمل حوراترین کجا
ای آسمان حسن، ز نور امامتی
درپیش خصم، کوه وقار و شهامتی
با زانوان خسته چرا راه میروی
از پشت نیزهها ز پی ماه میروی
درددانه حسینی، دل آگاه میروی
ای لالهی سه ساله چه دلخواه میروی
با رفتنت چنان دل ما آب میشود
عمه کنار جسم تو بیتاب میشود
دلبستهی نگاه غریبانهی توام
من جرعه نوش ساغر و پیمانهی توام
من سائل و گدایِ درِ خانهی توام
من روضه خوان خلوت ویرانهی توام
یاسی، شقایقی، به مَثَل باغ لالهایی
باب الحوائج همهایی گر سه ساله ایی
بال و پرت شکسته، سرت درد میکند
از کعب نی هنوز کمرت درد میکند
گفتی به عمه چشم ترت درد میکند
از دوری پدر جگرت درد میکند
چشمان نیمه باز ترا باز بسته اند
در مجلس یزید حرمتتان را شکستهاند
🔸شاعر:
#مرتضی_محمودپور
____________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است
وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است
مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است
کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است
در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است
روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است
🔸شاعر:
#سیدحسین_میرعمادی
________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
نیست قدر تار مو در این دو تمثال اختلاف
فاطمه بوده ولی با پانزده سال اختلاف
ماه شعبان رفت بر دوش عمو، افتاده است
بعد از آن در بحث استهلال تا حال اختلاف
نام او نور و حضورش در خرابه قطعی است
آفتاب است و ندارد این به دنبال اختلاف
در مقاتل، هم رقیه آمده هم فاطمه
اوست هر دو، من ندیدم بین اقوال اختلاف
آمد و رفت و... فقط این بین روی سنّ او
با تمامی نظرها داشت غسّال اختلاف
زیر چشمش...داغ را اهل لغت فهمیده اند
بعد از آن افتاد در معنای گودال اختلاف
🔸شاعر:
#مسعود_یوسف_پور
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
عابس به روی پیکر مستش سری نداشت
فطرس برای بال گشودن پری نداشت
خالی تمام کیسهء عالم ز سیم و زر
یعنی صدف به سینهء خود گوهری نداشت
کوثر برای سینه زنانش نمی نوشت
گر حضرت حسین، چنین دختری نداشت
اصلاً بهشت را که خدا روی ما گشود
چنگی به دل نمی زد اگر بی رقیه بود
تا گریه کرد قلب سکون و سکوت ریخت
نور یقین به دامن اهل ثبوت رسید
خاکش سرشته شد سحری با ترنّمِ
اشکی که فاطمه ز جنان در قنوت ریخت
با یاحسین او همه دیوانه تر شدیم
بر عاشقان حوالهء شرط و شروط ریخت
از نور او ستاره و خورشید، مستِ مست
در محضر طواف رخش حورالعین نشست
درپای گاهواره اش الماس می شکفت
ذوق مسیح و صالح و الیاس می شکفت
در پیچکی که ریشه به مویش دوانده بود
هرلحظه لحظه بوته ای از یاس می شکفت
با خنده های او بغل عمه زینبش
گل از لبان حضرت عباس می شکفت
این حوریه که روی لبش ذکر یارب است
آیینهء رسالت فردای زینب است
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————