eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
372 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کس از دل امام غریبم خبر نداشت با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت سوگند میخورم به مظلومی علی دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت از آن زمان که سوخت در خانه علی آتش زدرب خانه شان دست بر نداشت آتش کجا و خانه فرزند مصطفی آنروز روزگار مسلمان مگر نداشت تنها نه روزها پی آزارش آمدند شبها امان زدشمن بیدادگر نداشت گرم دعا و راز نیاز شبانه بود مهلت ولی برای دعای سحر نداشت آتش زدند خانه او را ولی دگر بر سینه اش جراحتی از میخ در نداشت بردند دست بسته اش از خانه با عذاب حتی عبا به دوش و عمامه به سر نداشت میزد نفس نفس پی مرکب ولی چه سود آهش به قلب سنگ عدویش اثر نداشت پایش برهنه بود ولی جای شکر داشت چون خاک کوچه خار مغیلان دگر نداشت بیچاره دختری که روی خار میدوید بیچاره عمه اش که از او خبر نداشت پایش که خسته بودو دو دستش که بسته بود در زیر تازیانه دشمن سپر نداشت دختر به هر خطر به پدر میبرد پناه آن دختر سه ساله بمیرم پدر نداشت از درد گوش پاره اگر ناله میکشید بر گوشوار رفته به غارت نظر نداشت تا دید در خرابه لب چاک خورده را لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش "مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست هـَرچَند بینِ روضہ هـامان او غَریب است امّا مُرورِ حِڪمَتِ این غَم عَجیب است بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...! 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
یارب خون میگرید شهر مدینه صدیقه ی کبری زند به سینه شد کشته صادق از زهر جانکاه یا صاحب الزمان آجرک الله رئیس مذهب را با قلب خسته پای برهنه و با دست بسته قاتل میبرد سوی قتلگاه یا صاحب الزمان آجرک الله آتش زبانه زد از خانه ی او میلرزد از ستم دردانه ی او با یاد زهرا از دل کشد آه یا صاحب الزمان آجرک الله 🔸شاعر: _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
عمریست زیر منت شیخ الائمه ایم ما شیعه ایم و امت شیخ الائمه ایم سرشار از محبت شیخ الائمه ایم ریزه خور کرامت شیخ الائمه ایم ما را ولاش سینه زن و بی قرار کرد بر کشتی نجات حسینی سوار کرد آقا اگر نبود که آدم نمی شدیم از دودمان بانوی عالم نمیشدیم این گونه بی قرار محرم نمی شدیم دیوانه علامت و پرچم نمی شدیم او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم امشب دلم گرفته برای بقیع او خون گریه می کنم به هوای بقیع او جان مرا گرفته عزای بقیع او امشب به یاد حال و هوای بقیع او در مجلس مصیبت او گریه می کنیم با فاطمه به غربت او گریه می کنیم هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد هم بی کسی حیدر کرار زنده شد هم کینه مغیره و اشرار زنده شد ابن ربیع مثل مغیره است ، بی حیاست کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست ظالم ، شکست حرمت بیت الحرام را لج کرد و برد پای پیاده امام را آن مرد سالخورده ی والا مقام را شاه بزرگ زاده با احترام را او روی اسب و پای پیاده امام دین در کوچه ها دوباره علی می خورد زمین واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش خاکی شبیه چادر زهراست جامه هاش این حلقه های اشک، گرفته ره نگاش افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش پای پیاده ناله زند ، یاد عمه هاش این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش شکر خدا که شهر مدینه سنان نداشت خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت شکر خدا که در جگرش نیزه ها نرفت بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
هزار مرتبه شکر خدا که شیعه شدیم به سینه مُهر ولای علی نشانه زدیم غلام خانه ی اولاد مصطفی هستیم و دل به ریشه ی خاکی چادری بستیم، که گفته اید دو عالم گدای مادر ماست که خلق عالم و آدم برای مادر ماست به لطف درس تو ما شیعه ایم شکر خدا به زیر دین شمائیم تا ابد آقا تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی هزار حوزه و مکتب به پا شده امّا هنوز هم نرسیده به ابتدای شما اگر چه این همه عالِم به حوزه ها هستند هنوز جیره خور سفره ی شما هستند سلام ما به شما ای سلاله ی پر نور سلام ما به شما یا مروج العاشور نشسته ایم در این روضه ها کنار شما که اشک ما بشود مایه ی قرار شما چقدر گریه نوشتی به پای عاشورا چقدر روضه نوشتی برای عاشورا به داغ پیکر اکبر چقدر باریدی به یاد حنجر اصغر چقدر باریدی به دست بسته ی زینب چه گریه ها کردی چه گریه ها که به دست ز تن جدا کردی چقدر حسّ عجیبی حکایتت دارد چه ماجرای غریبی شهادتت دارد اسیر داغ شمائیم و سینه می کوبیم به سینه از غم داغ مدینه می کوبیم دوباره هیزم و آتش، دوباره دود سیاه دوباره روضه زهرا، دوباره گریه و آه تو را چو جدّ غریبت کشان کشان بردند میان خنده اوباش و این و آن بردند میان کوچه ی غم ها زمین زدند تو را شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را درست ... اینکه زمین خوردی و پر از دردی اگرچه پیر، ولی بازهم شما مردی خدا کند که دگر مادری زمین نخورد به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است هوای شعر برای بقیع دلگیر است نفس کشیدن بین غبارها سخت است سرودن از حرم بی مزارها سخت است چگونه شعر بگوید دلی که می گیرد الا بقیع! چرا شاعرت نمی میرد قرار نیست تو را بی سبب بهانه کنم ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم کبوتری که در این خانه لانه داشته است در آستان رضا آشیانه داشته است چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است بقیع، سامره و کربلا و مشهد نیست در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش به راحتی بنشیند میان ایوانش ولی بقیع، بهشتی ست با چهار مزار بقیع مژده سالی ست با چهار بهار چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم چهار قبر غریب از چهارده معصوم فقط میان بقیع است این قرار و تمام به یک سلام شوی زائر چهار امام ولی نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمق دل دیده ای که پُر ابر است به مادری که بدون حرم نه بی قبر است اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت مرا ببخش! نمی خواهم آتشت بزنم چگونه گویم از آن روز، خاک بر دهنم ز هرُم شعله ی در یاس را که پژمردند در آن هجوم علی را به ریسمان بردند میان تلخی آن صحنه ی غبارآلود شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود از آن غروب غم انگیر چند سال کذشت که باز خاطره ی کوچه از خیال گذشت مدینه همدم اندوه دودمان علی ست و باز شاهد مردی ز خاندان علی ست… …که باز آمده آتش در آستانه ی او هزار شکر که محسن نداشت خانه ی او رسیده اند که از باغ، لاله را ببرند امام صادق هفتاد ساله را ببرند تصورش چقدر سخت می شود ای وای بزرگ طایفه در کوچه می دود ای وای کسی نگفت مگر پیرمرد بردن داشت؟! تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت؟! میان گریه ی آرام او بلند نخند به دست بی رمقش لااقل طناب مبند میان سینه ی او روضه ی مدینه به پاست طنین روضه اش از وای مادرش پیداست عزیز فاطمه را بی اراده می بردند همه سواره و او را پیاده می بردند دوید و از نفس افتاد پشت آن مرکب دوید و از نفس افتاد گفت یا زینب اگرچه رفت ولی قامتش خمیده نبود به نی مقابل چشمش سر بریده نبود اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت به جای جای تنش رد تازیانه نداشت 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
باد را زلفِ بید می فهمد چون به هر سو وزید می فهمد خَمِ زُلف مراد را در شب چشم های مرید می فهمد سطح فقه امامِ صادق را عمق فقه جدید می فهمد ما که نه ،حُرمت عزای تو را مَرجعی چون وحید می فهمد روضه های شهیده را تنها آنکه خود شد شهید می فهمد هَتک حُرمَت به قفل درها را در حقیقت کلید می فهمد عمق این روضه را هرآنکس که گشت مویش سپید می فهمد روضه ی زهر و روضه ی در را هرکه شد نا امید می فهمد غم ناموس و کوچه را قطعاً آنکه رنگش پرید می فهمد اثر زهر را دهان زیرِ آفتاب شدید می فهمد طعم گودال را به حجره ی خویش هرکه هی پا کشید می فهمد 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق پیرمردی سالخوردست انقدر زجرش نده لااقل بگذار نعلین خودش را پا کند بی حیا با چکمه هایت می زنی،پس حق بده روضه های کربلا را زیر لب نجوا کند #علی_علی_بیگی @rozeneshinan
همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را دوباره شعله‌اش سوزاند ، باغ یاس دیگر را اگر چه روبروی چشم‌هاشان پیرمردی بود ولی آغاز می‌کردند ، جنگی نابرابر را هوای شهر ، دودآلود شد یکبار دیگر هم و این دود از نفس انداخت ، در جنت پیمبر را خلیل الله ، بین آتش نمرودها می‌سوخت نباید اینچنین می‌شد ؛ عوض کردند ، باور را تنش مانند اسپند از شرار شعله‌ها می‌سوخت چه اسپندی ؛ که از داغِ غمش سوزاند مجمر را صدایش را کسی نشنید ، حتی آن همه شاگرد چه باید گفت ، این شاگردهای ظاهرا کَر را ؟! همین‌هایی که می‌بستند ، دست پیرمردی را میان کوچه‌ها بستند ، دست شیر خیبر را و این آتش بیاران جهنم ؛ از همان‌هایند ... که بین شعله‌های جهل ، سوزاندند مادر را همین دستی که اینجا می‌کشید از خشم ، شمشیری کشید از بغض ، روی حنجری خشکیده خنجر را ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی بُرید اما میان قتلگاه کربلا سر را ... 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می‌نویسد  ما أطیعوالله می‌دانیم، قرآن می‌نویسد قُل تَعالَو نَدعُ می‌خوانیم، ثابت می‌کند ما  مومنِ عشقیم، آری آلِ عمران می‌نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر  ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان می‌نویسد سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم  مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می‌نویسد صادقُ الوَعدیم، ما را عشق این سان می‌پسندد  صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می‌نویسد حرف از ابراهیم از آتش می‌شود، کو یارِ صادق؟  از تنورِ خانه می‌پرسم، گلستان می‌نویسد سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی  طفلِ مکتب خانه‌اش تفسیر تبیان می‌نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل  علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می‌نویسد 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
پیرمردی به دل شرر داری کوهی از غصه دور و بر داری میروی دسته بسته نیمه شب از دل کوچه ها گذر داری ناله مادرانه میشنوی داغ مادر سر جگر داری از در خانه ها که میگذری روضه با میخ پشت در داری دود و اتش به یاد می آری دیده ای غرق خون و تر داری بی حرم ماندنش تورا کشته با خودت درد همسفر داری بین ره میخوری زمین آقا چقدر زخم و شعله ور داری پا برهنه بدون عمامه جان نداری قدم تو بر داری از نگاهت شراره میریزد حالتی مثل محتضر داری میروی قتلگاه شکر خدا هم تنت هست هم که سر داری خنجری نیست زیر حلقومت سالمی سایه روی سر داری سینه ات را کسی لگد نزده لااقل جان مختصر داری نشدی بی پناه مثل حسین وقت مردن تو یک پسر داری بس که گفتی نماز اول وقت تا ابد عاشق انقدر داری در عزایت همیشه گریانیم با دعای شما مسلمانیم 🔸شاعر : _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
دم آخر به برم زود بیا مادرجان تا کنم سفره دل پیش تو وا مادرجان همه اعضای تنم مثل تنت آب شده بین بستر بنگر حال مرا مادرجان سوخت چون خانه تو خانه و کاشانه من میزدم در وسط شعله صدا مادرجان سوختن ارثیه مادری ماست ولی صورت حور کجا شعله کجا مادرجان نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا میداند روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان یاد کردم ز کتک خوردن تو ،تا گفتند میزدند پیرزنی را زجفا مادرجان گفته بودم به همه مادر مارا کشتند قنفذ و ضرب غلافش به خدا مادر جان گفته بودم به همه بعد پییمبر شده بود کار تو گریه به هر صبح و مسا مادرجان گفته بودم به همه رکن تو را بشکستند با همان ضرب در و ضربه پا مادرجان گفته بودم به سرت پارچه ای می بستی بعد از آن واقعه کوچه چرا مادرجان گفته بودم به همه ناحلة الجسم شدی شبهی ماند فقط از تو به جا مادرجان گفته بودم به همه مادر ما غش میکرد دم به دم بود چنین حال شما مادرجان گفته بودم که شکست و به روی خاک افتاد گوشوار تو زسیلی جفا مادر جان گفته بودم که از آن هیزم نیم سوخته، هست نزد ما ،تا برسد مهدی ما مادر جان 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است عزای حضرت صادق شعائر الله است بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است مدینه منتظر دسته های سینه زنی ست مدینه چشم به راه بقیة الله است به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شرطه ها برسانید بدر در راه است بقیع جنت الاعلاست در سراسر روز بقیع عرش خداوند در سحرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند مدینه چشم به راه بقیة الله است 🔸شاعر: _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! 🔸شاعر: _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
در آشیانه مرغ آمینی پرش ریخت گرم نیایش بود و دشمن بر سرش ریخت در کوچه با پای برهنه، دست بسته آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت روزی که آتش در سرایش شعله ور شد اشکی بیاد مادر غمپرورش ریخت - در- سنگری مابین دشمن بود و مادر آن در شکست و سوخت و روی سرش ریخت در کربلا ریگ بیابان دور ارباب گودال خون شد نیزه هم بر پیکرش ریخت روح از تنش با قتل صبر آرام می رفت تا این که شمر آمد نظام حنجرش ریخت پیش سرش در شام، دشمن باده خورد و آنچه که باقی ماند را روی سرش ریخت از بین آن نامحرمان مست، یک آن مردی کنیزی خواست قلب دخترش ریخت 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
میان دود وآتش دیده ام کاشانه را به مانند دلم سوزانده دشمن خانه ام را چوآتش شعله ور بود دوچشم من به دربود به یادم آمدآنروز که مادر درخطربود شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم میان کوچه یاد از غربت پروانه کردم به اشک دیده یاد از عمه ی دردانه کردم دلم شدپاره پاره بگویم بااشاره که ازگوش رقیه کشیدن گوشواره شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم چه شبهایی که نام مادرم رابی ادب برد مرادرمجلسی بردن که برزخمم نمک خورد دوچشمم پر زآبه دلم شام خرابه کی میگه اجر قرآن ته جام شرابه شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
دوباره آتش کینه به آشیان میزد به باغ یاس نبی رنگ ارغوان میزد کدام داغ، جگرسوز تر از این باشد: رئیس مذهب ما را غلامشان میزد همیشه بغض به حیدر دلیلشان بوده به این دلیل قدیمی در آن میان میزد چگونه روضه بخوانم، چگونه شرح دهم؟ فقط بگویمت اینرا که آنچنان میزد، که ناله از دل زهرا به عرش حق میرفت که شعله از دل خانه به آسمان میزد و بی هوا لگدی زد، امام خورد زمین همان کسی که شبیه سَنان، سِنان میزد شبانه برد همان را که صبح صادق بود و رنگ جهل و شقاوت به این جهان میزد نه با غلاف به او زخم زد نه با شمشیر میان کوچه به او زخم با زبان میزد همیشه در همه جا تیر "با" کمان زده اند ولی به قدّ خَمَش تیر "بر" کمان میزد 🔸شاعر: ______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
باغبان باشد و گلزار بسوزد سخت است لانه مرغ گرفتار بسوزد سخت است غربت و وحشت و تاریکی و دود و آتش... آشیانت که شب تار بسوزد سخت است بر روی آتش این خانه کسی آب نریخت دلت از این همه آزار بسوزد سخت است این در سوخته داند ،که زن حامله‌ای در میان در و دیوار بسوزد سخت است روضه اینجاست اگر صورت آتش دیده باز با سیلی اغیار بسوزد سخت است وسط شعله فقط داد زدم وای حسین.... خیمه عترت اطهار بسوزد سخت است ترس طفلان حرم دیدم و فهمیدم که خیمه‌ها بعد علمدار بسوزد سخت است دور از چشم عمو بین بیابان تنها دامن طفل عزادار بسوزد سخت است تنش از کعب نی و صورتش از سیلی کین پایش از آبله و خار بسوزد سخت است همه در حال فرارند به غیر از زینب در حرم عابد بیمار بسوزد سخت است شرم کن شعله آتش ،نکند پیش رباب چوب گهواره‌اش اینار بسوزد سخت است 🔸شاعر: ؟؟؟ ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق گلزار بقیع مدفنی را کم داشت در هجر امام شیعیان ماتم داشت می ریخت ز تابوت امام صادق خاکی که مدینه بر سر عالم داشت @rozeneshinan
جز به دیدار حریمت دگرم مرهم نیست هیچ کس غیر شما بر دل من محرم نیست شهر جدت که مرا راه ندادند اما بپذیرم؛ به خدا حج فقیران کم نیست تشنه ی جرعه ای از آب زلال حرمم که به هم پایه ی آن چشمه ی زمزم هم نیست متوسل شده ام تا که بیایم مشهد نکند بند دخیلم گرهش محکم نیست؟! من که یک سال پیاپی نگهم سوی شماست نرسیدن به ضریحت به خدا حقم نیست همه امّید حیاتم، نفسی دیدن توست باورم نیست حرم قسمت امسالم نیست گر گرفتارم و محتاج ولی مطمئنم که تو را دارم و آینده ی من مبهم نیست گرچه دنیا همه زیباست ولی بی تردید بهتر از صحن رضا در همه ی عالم نیست 🔸شاعر: ؟؟؟ _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟ سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟ حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو   🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم می ترسم از عذاب و امیدم به فضل توست راهِ نجات، خوف و رجا بوده از قدیم قلاده ام ببند، بمانم کنار تو بیچاره آن کسی که رها بوده از قدیم شغل گدایی اش به دوعالم نمی دهد هر کس گدای آل عبا بوده از قدیم می ترسم از فشارِ شبِ دفن خود ولی دلگرمی ام امام رضا بوده از قدیم نزد کریم هر که فقیر است بُرده است آقا رئوف با فقرا بوده از قدیم من عاشق تمام ائمه شدم ولی در سینه جای دوست سوا بوده از قدیم 🔸شاعر: _______________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا  خلق خدا و کرمت یا رضا  جنّ و بشر، حور و ملک می‌برند  سجده به خاک حرمت یا رضا  بر سر این مملکت از بام طوس  سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا  نیست عجب گر که طواف آورد  کعبه به دور حرمت یا رضا  زاده موسایی و عیسا کند  زندگی از فیض دمت، یا رضا  بس‌که بوَد، لطف و عطایت زیاد  ظرف وجود است کَمَت، یا رضا  گر تو قبولم نکنی، می‌دهم  به جان زهرا قسمت یا رضا  ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم  جود و کرم کن، که گدایت شوم  تو هشت بحر نور را، گوهری  تو مطلع الفجر چهار اختری  تو شمع جمعی، به شبستان طوس  تو بر تن عالم خلقت، سری  نام علی بُوَد برازنده‌ات  بلکه تو یک محمّد دیگری  ضامن آهویی و پیش خدا  ضامن خلقی به صف محشری  هم پدر چهار ابن‌الرضا  هم پسر موسی ابن جعفری  ابوالجواد استی و باب‌المراد  ابوالحسن بضه پیغمبری  ای به فدایت پدر و مادرم  که خوبْ‌تر از پدر و مادری  دست کرم بر سر ما می‌کشی  پادشهـی نـاز گـدا مـی‌کشی  سائل درگاه تو، سلطان ماست  خاک درت، دارو و درمان ماست  روی تو! آفتاب عرش خدا  سایه تو بر سر ایران ماست  جان همه عالمی و از کرم  جای تو در قلب خراسان ماست  زهی کرم، که ضامن کلّ خلق  ضامن آهوی بیابان ماست  عنایتت آمده، کل نعَم  ولایتت، تمام ایمان ماست  بهشت، نه که با ولای شما  جحیم هم روضه رضوان ماست  مهر تو ای با همگان، مهربان  در تن ما خوبْ‌تر از جان ماست  سلسلة الذهب، تجلّای توست  کمـال توحید، تولاّی توست  مرغ دلم، خدا خدا می‌کند  رضا رضا، رضا رضا می‌کند  قبله من کعبه، ولی قلب من  روی به ایوان طلا می‌کند  حضرت معصومه علیها‌سلام  به زائران تو دعا می‌کند  نگاه تو، چشم تو، دست تو، نه  نام تو هم دردْ، دوا می‌کند  جز تو که رأفتت خدایی بوَد  حاجت ما را که روا می‌کند  دلت نیاید که جوابش کنی  زائر تو، هر چه خطا می‌کند  اگر چه آلوده و شرمنده‌ام  باز رضا نگه به ما می‌کند  تـو از کرم دست بگیری مرا  صـدا نکـرده می‌پذیری مرا  تو از گدا گرفته‌ای، احترام  تو می‌کنی زائر خود را سلام  بر در این خانه، امید آورند  یأس به درگاه تو باشد حرام  عادت تو، کرامت و عفو و جود  عادت من عجز و گدایی مدام  با چه گنه، ای پسر فاطمه زهر ستم ریخت عدویت به کام  با که بگویم که به یک نیمْروز  آب شد اعضای وجودت تمام  از چه غریبانه زدی، دست و پا  ای به همه عالم خلقت، امام  داغ تو زائل نشود از جگر  تا که بگیرد پسرت انتقام  تو مهدی فاطمه را صدا کن  تو از بـرای فـرجش دعا کن  سوخت در آن حجره ز پا تا سرت  خون جگر ریخت ز چشم ترت  بر دل زارت، جگر زهر سوخت  آب شد ای جان جهان، پیکرت  مرد و زن و پیر و جوان، سوختند  در پی تشییع تن اطهرت  بر سر و بر سینه خود، می‌زدند  زنان نوغان همه چون خواهرت  پشت سر جنازه، انبوه خلق  پیش روی جنازه‌ات، مادرت  جسم شریف تو، اگر آب شد  دگر نشد بریده از تن، سرت  غریب بودی دم رفتن ولی  بود یگانه پسرت در برت  سنگ نزد کسی به پیشانیت  خون سرت نریخت بر منظرت  کـاش چکـد خـون دلـم، از دو عین  صبح و مسا، در غم جدّت حسین تو هشتمین حجّت کبریایی  غریبی و با همه، آشنایی  مسیح نه، طبیب صد مسیحی  کلیم نه، کلام کبریایی  کنار حجره، لحظه شهادت  اشکْفشان به یاد کربلایی  کشت تو را به زهر کینه مأمون  نگفت تو عزیز مصطفایی  چگونه شد، زهر ستم دوایت؟  تو که به درد عالمی، دوایی  چشم و چراغ شیعه‌ای در ایران  گر چه ز جدّ و پدرت جدایی  دست خدا، همیشه بر سر ماست  تا تو، امام مهربان مایی  گر چه بوَد بنده روسیاهی  میثم دلباخته را نگاهی 🔸شاعر: ________________________________ درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇 https://eitaa.com/rozeneshinan