eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
366 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چون کمانداری رها کرده است چشمت تیر را تا که در چنگ آوَرَد این صید از جان سیر را در هوای بوسه بر پای تو باید رشک برد از همان صبح ازل تا به ابد زنجیر را ای امام بی جماعت، ای که میگوید فلک پشت هر تکبیرة الاحرام تو تکبیر را با نگاه تو هدایت شد زنی آوازه خوان ای بنازم-گوشه چشم تو-این اکسیر را مثل خورشیدی که بر تاریکی شب چیره شد سخت رسوا کرده ای این امت تزویر را گرچه بر یک تخت چوب،اما تنت تشییع داشت..... یادم اورده است این تشییع آن تصویر را شد قیامت،آسمان خاموش شد،خورشید سوخت کرده اند انگار نازل سوره تکویر را پادشاهی زیر سمّ اسب ها تشییع شد در حصیری جمع کردند آیه تطهیر را....! 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت مغنّیان خوش‌آواز و مطربان، در آن به گِرد مَسند او پای‌کوب و دست‌افشان... بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود ز بی‌وفایی دنیا زبان به نظم گشود ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند که شعر او تن هارون مست را لرزاند زبان گشود به تحسین، که ای بلند‌مقام! کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام خلیفه را سخنان تو داد آگاهی ز ما بگو صلۀ شعر خود چه می‌خواهی بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی مرا به حبس بود یک امام زندانی مراست یار عزیزی چهارده سال است گهی به حبس و گهی گوشۀ سیه‌چال است ضعیف گشته به زیر شکنجه‌ها تن او بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر به غیر حکم رهایی موسی جعفر چو یافت خواهش آن شاعر توانا را نوشت حکم رهایی نجل زهرا را نوشته را به همان شاعر گرامی داد بگفت صبح، امام تو می‌شود آزاد ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است علی الصباح روان شد به جانب زندان لبش به خنده و چشمش ز شوق اشک‌افشان اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان عزیز ختم رسل را رها کن از زندان به خنده سندی شاهک جواب او را داد که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود در انتظار عزیز دل پیمبر بود که در گشوده شد و شد برون چهار نفر به دوششان بدنی بود روی تختۀ در هزار جان گرامی فدای آن پیکر که بود پیکر مجروح موسی جعفر گشوده بود ستم پیشه‌ای به طعنه زبان که هست این بدن آن امام رافضیان امام، موسی جعفر که جان فدای تنش اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش مشیّعین تن پاک یوسف زهرا شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا به اسب‌ها ز ره کینه نعل تازه زدند چه زخم‌ها که دوباره بر آن جنازه زدند... 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید اما نمیدانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را موسی کنار خود برادر دید موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟ پایان ده اَتممنا بِعشرت را موسای ما را چارده سال از زندان به زندان یاد می آید هم خشمگین است از ستمکاران هم کاظمین الغیظ بر یاران هرکس امام المتقین شد هان ! با جمعی از اضداد می آید زندان عبادتگاه شد با او بدکاره هم آگاه شد با او اصلا از این آقا مگر کاری جز یاری و امداد می آید!؟ خَلِّصنی از زندان از این آزار یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار وقتی که از در وقتی از دیوار غم می چکد فریاد می آید زندانی بغداد ما کارش با سِندی بن شاهِک افتاده است سم کار خود را می کند آخر هر کار از این جلاد می آید ایرانیان شوق خراسان را در کاظمینش جستجو کردند حس زیارتنامه ی او نیز از صحن گوهرشاد می آید باب الحوائج اوست یعنی ما هر وقت مشهد آرزو کردیم دیدیم بوی حضرت کاظم از پنجره فولاد می آید 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
هفت آسمان در دست های مهربانت بود هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قاب زندان باز می تابید یا نوریا قدوس وقتی بر زبانت بود با تازیانه روزه ات را باز می کردند اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود وقت قنوت آخرت خون گریه می کردند زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن هر چند موروثی میان دودمانت بود اما خدا را شکر این حرمت شکستن ها دور از نگاه مضطر معصومه جانت بود 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
احساس می کردم که درخاک خراسانم در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم از بس فضای صحن ها مانند مشهد بود شک کرده بودم میزبانم یا که مهمانم دنبال جسمی تازه بودم بین زائرها دنبال یک قالب برای روح عریانم درمحضر باب الحوائج حس من این است با پهلوان نَفْس پیش هفتمین خوانم دور ضریحش بود که یک لحظه حس کردم در نوکری هم شانه با موسی بن عمرانم یک بار کظم غیظ کردم تازه با سختی از آن به بعد احساس کردم من مسلمانم تا که بگردد چرخ بر وِفق مراد من باید خودم را دور این مرقد بگردانم وقتی که درهای حرم را خادمان بستند احساس کردم سیزده شب توی زندانم 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است این جاده ازبهشت خدا می رسد زمین ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است درلوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت : این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح... اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است امشب برای صبح قیامت دعا بخوان آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا: این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
سوز مناجات تو پر کرده زمان را آتش زده داغت دل هفت آسمان را هرشب دعاگوی تمام خلق هستی نفرین نکردی دشمن نامهربان را بغضی نشسته در گلویت مثل حیدر داری بخاطر درد خار و استخوان را دربند هستی شیعیان آزاد باشند زیرشکنجه میکشی بار گران را شمع وجودت ذره ذره مي شود آب داری تحمل میکنی زخم زبان را روح تو را دشنام ها آزرده کرده فکری بکن مأمور های بددهان را وا کرده پای ابن شاهک را به زندان نفسی که تا گودال برده ساربان را شکر خدا فردا نمی بیند عزیزت روی لبان خشک تو خون روان را دختر ندارد طاقت اینکه ببیند هر صبح و شب بی حرمتی این و آن را چشم حرامی سوی ناموست نیفتد هرگز نبیند خنده ی شمر و سنان را یا که زبانم لال در بین اجانب... حتی نبیند سایه ی نامحرمان را!! بر سینه ی تو رد پای چکمه ای نیست از تو نمیگیرد سنان تاب و توان را دیروز اما مرکب دشمن در آورد زیر و بم تلخ صدای استخوان را زخم لبان چاک چاکت یادت آورد بزم شراب و ضربه های خیزران را اصلا حسین کنج زندانی و با خود کنج خرابه میبری مرثیه خوان را بر روی نیزه هم شده برگرد امشب آرام کن با خنده ای معصومه جان را 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
در دل زندان غم طوری ز پا افتاده ام گوییا مرغی شدم که از نوا افتاده ام در سیه چالی که تاریک و نمور ست و مخوف سال‌های سال.. با حال بکا افتاده ام روزها را روزه می گیرم به عشق یک نفر بارها.... یاد شهید کربلا افتاده ام.. با لب تشنه کتک ها خورده ام مثل حسین پیرمردی خسته ام که بی عصا افتاده ام حرف بد بر مادرم زد یک یهودی‌‌.. زان سبب مضطرب روی زمین از ناسزا افتاده ام تازیانه خورده است بر پهلویم آه ای خدا من.. به یاد مادرم خیر النسا افتاده ام.. خورده سیلی بارها بر صورتم در بین حبس من به یاد چشم های مجتبا افتاده ام 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
قاضی حاجات همه موسی بن جعفر شور عبادات همه موسی بن جعفر عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر مهرت مباهات همه موسی بن جعفر با مهر تو ایمانمان را پروراندیم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم ای خانه ات آباد یا باب الحوائج کارم به تو افتاد یا باب الحوائج از دست دل فریاد یا باب الحوائج داد آبرو بر باد یا باب الحوائج اهل گناهیم و نکردیم اعترافی بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی تو عاشق خلوت نشینی با خدایی تو روح بخش رویش سبز دعایی در سجده هایت مست ذکر ربنایی وقت عبادت از همه عالم جدایی هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج زندان هستی و عالم اسیرت تو در سیاهی های عالم نور هستی در کنج زندان نه میان طور هستی دُرّ  امام صادقی مستور هستی یک عمر هست از خانواده دور هستی آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند یک عمر با گریه به پای تو نشستند آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد هر چند غرق جلوه های دوست مانده از او فقط یک استخوان و پوست مانده آقا بگو با ما از آن زندان آخر شد دیده ها دریا از آن زندان آخر خون شد دل زهرا از آن زندان آخر خون می چکد از پا از آن زندان آخر با تو چه کرده دشمن پست یهودی خورده به روی صورتت دست یهودی در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد با تازیانه روزه ای افطار می شد آزارها دادند هر مقدار می شد در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد اول برای شیعیان خود دعا کرد معصومه را با گریه های خود صدا کرد افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است روح تو را تا درگه محبوب بردند هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند بد بود اما عاقبت شد خوب بردند هر چند بر روی زمین مانده تن تو غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی گرچه عزادار شهید کاظمینم امشب پریشان پریشان حسینم آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟ چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟ یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟ آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟ قربان آن قامت که بر روی زمین خورد قربان آنکس که عمود آهنین خورد 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
از در و دیوارِ زندان ناله وُ غم می چکد از قنوتِ دستهایت اشکِ ماتم می چکد از دلِ خونینِ تو سجاده آگاه است و بس همدمِ تنهاییِ تو شانه ی ماه است و بس دست و پایت در غل و زنجیر مسموم از سمیم آه از زهرِ عدو وُ جسمِ آقای کریم هی از این زندان به اون زندان تنت بی تاب شد تا که جسمت مثلِ شمعی ذره ذره آب شد روضه ی معصومه هر شب از فراقِ روی توست شعله ی شمعِ نگاهش بی قرارِ کوی توست میفرستی اشکِ چشمت را به دنبالِ رضا خون به دل دارد پسر بر گردنش شالِ عزا مثلِ مادر می شوی وقتی که نالانی ولی او میانِ کوچه وُ تو بینِ زندانی ولی در شرارِ تب بسوزد جسمِ آقای غریب بر سرِ بالینِ او نه همدمی و نه طبیب گرچه این گل از نفاق و کینه پرپر می شود قلبِ ما در آسمانِ او کبوتر می شود تشنه لب بودی تنت عریان نمانده بر زمین لیک شاهِ دین فتد با ضربتی از صدرِ زین دست و پا میزد حسین در پیشِ چشمِ خواهرش دیده آنجا غرقِ خون افتاد از کین پیکرش! 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
زمین دست توسل زد به پایش آسمان حتی ستاره در ستاره پیرو اش شد کهکشان حتی اگر چه دور تا دورش در و دیوار زندان بود نشد خاموش خورشیدی که بوده نیمه جان حتی تجلی داشت در والکاظمین الغیظ طوری که تجری داشت پیش صبر او زخم زبان حتی معین کرد با یک گوشه چشمش رزق عالم را کسی که لب نزد آسوده بر یک لقمه نان حتی کریم است آنچنان که باورم خواهد شد آن دنیا اگر گویند بخشیده به زندانبان امان حتی امام و دست بسته قصه تا کی میشود تکرار مدینه شام یا بغداد؟ ساکت شد زمان حتی مسیحا بود یا یوسف؟ همان مردی که در زندان هدایت شد ز انفاسش زن آوازه خوان حتی همه دیدند از این گل نمانده غیر گلبرگی بعید است اینکه بشناسد تنش را باغبان حتی غریبی یعنی آن شاهی که بعد از رنج زندانش نشد تشییع روی شانه های شیعیان حتی 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را سرِ راهش گرفتم کاسه‌ام را کاسه‌ام پُر کرد گدا باید بداند عادت باب‌الحوائج را کریمان چشم بر راه‌اند چیزِ کم نباید خواست خدا پاینده دارد دولت باب‌الحوائج را  از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست اگر این خانه دارد برکت باب‌الحوائج را سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد خدا را شکر دارم حضرت باب‌الحوائج را برای قُرب لازم بود اگر ما سجده‌ای کردیم نگیرید از سرِ ما عزت باب‌الحوائج را وصیت کرده‌ام آنروز بگذارند بر چشمم کنارِ مُهرِ تربت ، تربت باب‌الحوائج را تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم نمی‌دانیم اما قیمت باب‌الحوائج را خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت نگاهِ دخترِ بی طاقت باب‌الحوائج را سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس می‌کرد یقینا زیر پایش قامت باب‌الحوائج را سیه چال آنقدر تاریک  زهرا هم نمی‌بیند  کبودی‌های روی صورت باب‌الحوائج را برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را حرامی کم نموده زحمت باب‌الحوائج را دعاکن زیر این زنجیرها شلاق‌ها غُل‌ها نبیند دختر او حالت باب‌الحوائج را نمی‌شد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود کسی زخمی نموده غیرت باب‌الحوائج را به روی تخته‌ای اُفتاده گِردش چار حمال است اما شُکر نمی‌بیند رضایش غارت باب‌الحوائج را 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
ما آل هاشمیم حقارت زما بری است آئینمان مبارزه با ظلم وخود سری است ما آل هاشمیم وچه تشویشمان ز حبس آید به زیر پرچم ما هرکه حيدري است گر در عراق سکّه ی ما را نمی خرند! جای شگفت نیست که الله مشتری است افتاده ذوالفقار اگر از دست اهلبیت آن تیغ در تصٌرف فرزند عسکری است مهدیّ ما دمی که بپا خیزد از حجاز آن روز، روز نصر وقیام سراسری است درسجده گریه کردم وهارون به طعنه گفت گریه نشان ضعف وخلاف دلاوری است او بی خبر ز منزلت آل هاشم است گریه پس از نماز زِ آداب صفدری است زد تازیانه سِندِ لعین. گفتمش، بزن این تازیانه خوردن ما ارث مادری است ما را به جرم عشق، به زنجیر بسته اند تقصیرمان حمایتِ دین پیمبری است این خیمه شُعبه ای بود از خیمه حسین این انقلاب، ادامه آن راه ورهبری است نازم به کشته ای که زجان دست شُست وگفت معیار سربلندیِ عشاق، بی سری است بی معرفت مباش "کلامی" به اهلبیت مولاشناسی از ادب و شرط نوکری است هر دم حسین را به ابوالفضل ده قسم این عهد نامه ویژه ی تُرکان آذری است 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
. نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست همین که لب به سخن باز می کند انگار هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست به استناد حدیث،او‌ پدربزرگ همه است فقط به خاطر این که پدر برای علی ست به استناد به اصلاب شامخه،انگار دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست پدر که جای خودش،جنتش شده تضمین به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت؛ به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست رضایت پسرش در رضایت پدر است رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست شب مَبیت به بستر،غدیر بر منبر علی به جای نبی و نبی به جای علی ست نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تنزیلِ آیات است یا باران گرفته؟ از بارش اشکت زمین هم جان گرفته ای «رحمتٌ للعالمین»! روح تو انگار آیینه‌ رو در روی «الرحمن» گرف ته . «إقرأ» که از تو عشق ـ اِی خط نانوشته! ـ سرمشق‌های «عَلَّمَ الانسان» گرفته . «الیوم اَکمَلتُ لَکُم» یعنی که انگار کار تو هم خاتم! به خُم پایان گرفته پیمانه از دست علی پر کن محمد! یادت که می‌آید؟ خدا پیمان گرفته 🔸شاعر: _________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
این بار آمدم ز دل و جان بخوانمت پر شور آمدم که فراوان بخوانمت از جای جای سوره ی انسان بخوانمت رخصت بده طراوت باران بخوانمت یا ایّها الرسول سر و جان فدای تو این خسته ی غریب بیابان فدای تو من آمدم شکوه سراسر بخوانمت این بار آمدم که مکرر بخوانمت عیبم نکن قیامت دیگر بخوانمت با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت تا کور گردد آن که نبیند شکوه تو اسلام این تمامت فتح الفتوح تو عالم سزاست یکسره ارزانی ات شود دریا به جوش آید و طوفانی ات شود افتد حرا به لکنت و حیرانی ات شود دنیا بنا شده ست که نورانی ات شود باید برای گفتن نامت وضو گرفت نام تو برده ایم و دهان عطر «او» گرفت حالا تمام عرش خدا زیر پای توست جبریل محو قامت و قدّ رسای توست با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست با آن زبان ناز بخوان با امین وحی لختی بخند روی جهان، نازنین وحی! جبریل کرده با کلماتش منوّرت آورده کهکشان خدا را برابرت روحی دمیده در تو و کرده ست محشرت دیدند یک نظر همه آن جا «پیمبر»ت پیغمبری که کون و مکان پرده دار اوست حقّا که آسمان و زمین بر مدار اوست از بهرت آفریده خداوند گوهری درّی گرانبها و چه دُردانه همسری از آسیه و مریم و هاجر مصوّری مستوره ی عفافی و روح مطهّری اصلاً خدا به شکل مَلَک آفریده اش مهر تو خورده است به پهنای دیده اش او لایق است مادر کوثر بخوانمش از حوریان سزاست که بهتر بخوانمش با مادر مسیح برابر بخوانمش رخصت چنان بده که فراتر بخوانمش تادیده است روی تورا در مقابلش پر گشت از تو شعب ابی طالب دلش حالا زمان آن شده تا افسرت دهند از چشمه سار نور خدا ساغرت دهند عنوان ناب آخرین پیغمبرت دهند آن گاه با عنایت او کوثرت دهند یعنی جمال حضرت جان است فاطمه دیباچه ی فروغ جهان است فاطمه 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
مسلمانیم امّا آه از ،اینگونه مسلمانی نصیب ما نشد غیر از پریشانی پریشانی ندانستیم از اسلام جز نفرین و جز نفرت نفهمیدیم از دین خدا غیر از رجزخوانی چنان بیگانگان از هم جدا افتاده اند امروز -به مکر نابرادرها- برادرهای ایمانی برادرجان! بدان یوسف عزیز مصر خواهد شد اگرچه چند روزی هم شود در چاه زندانی مبادا تا برادر را درون چاه اندازیم «یهودا» که ندارد سرنوشتی جز پشیمانی قدم بردار با ما در صراط المستقیم اکنون که از پایان این بیراهه ها چیزی نمی دانی صدایی از حرا  می آید اینک، گوش بسپارید: «مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی! مسلمانی!» * 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دلدار تویی ، عشق تویی حضرت احمد(ص) پایان رسل ، ختم کلامی تو محمد(ص) ویران ز قدم های تو شد جهل و خرافه مدیون تو شد هر که کندبهر خدا حمد نورت ز ازل تا به ابد هست به عالم ای خسرو خوبان که به عالم شده سرمد مبهوت کمالت شده اند جمله خلایق وقتی که خدا خود ز در وصف تو آمد در روز جزا چشم امیدم به تو باشد زیراکه تویی بر همه ی خلق سرآمد 🔸شاعر: _______________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام با نام تو قد و قامت افراشته‌ام بوی صلوات می‌دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته‌ام ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
عروج، بال و پرش میشود ابوطالب کمال، برگ و برش میشود ابوطالب کسی که هست امیرِ تمامیِ عالم بدون شک پدرش میشود ابوطالب نگاه کردم و دیدم که از لحاظ نسب علی، بزرگترش میشود ابوطالب علیست صاحب بیت خدا و ازاین رو کلید دارِ درش میشود ابوطالب درخت دین نبی است و علی یقین دارم که علت ثمرش میشود ابوطالب قریش راه به جایی نمیبرد وقتی رسول حق سپرش میشود ابوطالب زمان گذشت و تمام معاندان دیدند که شیعه تاج سرش میشود ابوطالب _ تمام عمر باید شد غزل خوان ابوطالب چه شاعرها مسلمان کرده دیوان ابوطالب . به سنجش گر که بگذارند ایمان خلایق را ترازو بشکند از بار ایمان ابوطالب تبوک‌ این‌ را‌ به‌ ما فهماند، موسی‌ کیست‌ هارون‌ کیست اشارت هاست پشت نام عمران ابوطالب علی‌دست‌خدا بوده‌، گمانم پیش از اینها خود کلید کعبه را داده به دستان ابوطالب رسالت بار سنگینی ست اما بر رسول الله از آن سنگین‌تر است انگار‌ فقدان ابوطالب ز شرح‌ داغ‌ رحلت‌ کردنش این‌ بس‌که‌ در تاریخ به عام‌ الحزن‌ معروف‌است هجران ابوطالب 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
"سلام، حامی پیک و پیام، ابوطالب! سلام، ای ملکوت کلام، ابوطالب! نبود اگر کرم کامل تو، گُم می‌شد یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب! به کیش خویش، خدا را نظاره می‌کردی فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب! کتیبه‌ای‌ست نگاهت به قدمت انسان سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب! نداشت کعبه اگر حفظ حرمت تو، نبود، میان آن‌همه بت احترام، ابوطالب! چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!... چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟ که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟ پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص! کهن‌تر از همه هرچه مرام، ابوطالب! حسین خون تو دارد به رگ که می‌جوشد علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب! فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب! تو سایه‌بان سَرِ تشنگان توحیدی به پشت‌گرمی غیرت مدام، ابوطالب! سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب!" 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر کسی بشکوه ، همچون بوقبیس و صور و نور است او نفس گیر است وصف نام او ،صعب العبور است او به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات لامیه است اعجازش دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران گرم انکار محمد (ص) بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد (ص) بود به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست که در شعب ابوطالب ، ابوطالب مرا کافیست زمینی نیست آغوشش پر از رمز و پر از راز است چه دستی دارد او احمد نواز است و علی ساز است خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود یا علی ابن ابیطالب تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
کفر یعنی همه را دیدن و حاشا کردن کفر یعنی فقط از دور تماشا کردن! کفر یعنی به بهای ثمنی بخس، شبی یوسف خود را تسلیم زلیخا کردن کفر یعنی به ابوجهلیِ خود مست شدن بولهب بودن و بیهوده تقلّا کردن کفر یعنی ولیُ الله تو را می‌خواند، روی فرمانِ ولی شاید و امّا کردن! روی فرمان ولی حرف دو پهلو گفتن روی فرمان ولی امشب و فردا کردن! اَلذینَ اشترَوُا الکفرَ بِاالایمان یعنی "آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا" کردن چیست ایمان؟ وسط معرکه شمشیر زدن چیست ایمان؟ وسط معرکه غوغا کردن چیست ایمان؟ وسط شعله گلستان بودن شعله‌ها را همه بَرداً وَ سَلاما کردن جان و مال و زن و فرزند و دل و دنیا را همه را نذر تولّا و تبرّا کردن زمزمی را که به دست دگران گِل شده بود به خلیلانه‌ترین شکل، گوارا کردن به زبان حبشی "أشهدُ أن لا" گفتن با زبانی که تقیّه است "خدایا" کردن با دو خط شعر، مسیحیّت نجّاشی را متمایل به پرستیدن یکتا کردن عَلم شیعه‌ی سرسختِ علی بودن را پیش از آنی که غدیر آید، برپا کردن! به ابوطالب سوگند ضرر خواهد بود بی علیّ‌بن‌ابی‌طالب، سودا کردن یاعلی اینهمه از نور ابوطالب توست پدر توست سرآغاز توَلّا کردن پدر ساقی کوثر، پدر کیفَ بشر پدر شیر خدا را چه به پروا کردن؟ "دیدمش خرّم و خندان، قدح باده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشا" کردن 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
پر از مدح محمد بود دیوان ابوطالب که غیر از او نبوده در در دل‌وجان ابوطالب اگر حتی تمام مکه با او دشمنی می‌کرد شبیه کوه محکم بود پیمان ابوطالب چنان دین زیر دِین جان‌فشانی‌های او مانده که می‌نامند ما را هم مسلمان ابوطالب کسی حتی اگر فکر جسارت بر نبی می‌کرد طرف می‌شد به برق تیغ برّان ابوطالب به دستان خودش پروردگار عشق پرورده‌ست گلی مثل علی را در گلستان ابوطالب بنی‌هاشم مسیر رستگاری را نمی‌پیمود اگر سکّان نمی‌شد تحت فرمان ابوطالب بدون‌شک بدل می‌شد به ویرانه تمام شهر نمی‌افتاد اگر در دست عمران ابوطالب پیام آورده جبریل امین از حق به پیغمبر؛ که "آتش دور باد از حول دامان ابوطالب" کرامت نسل اندر نسل ارث خانه‌اش می‌شد اگر می‌شد کسی یک‌بار مهمان ابوطالب پیمبر سفره‌ی او را نمک‌گیر خودش کرده چه بنویسیم ما از برکت نان ابوطالب تمام روزی یکسال خود را با خودش می‌برد اگر یک‌وعده می‌آمد سر خوان ابوطالب به یُمن مقدم پاک رسول مهربانی‌هاست که حتی شعب شد ملک سلیمان ابوطالب محمد جای خود را داشت، اما در همان دیدار بحیرا بعد از او مانده‌ست حیران ابوطالب علی سر نهانش بود و باید پرده برمی‌داشت شکاف کعبه از این راز پنهان ابوطالب اگر آن سال را پیغمبر "عام‌الحزن" نامیدند سبب این شد که سنگین بود هجران ابوطالب خجالت می‌کشد فردای محشر از رسول‌الله مسلمانی که شک دارد به ایمان ابوطالب 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————