کانال روزنگار::
♦️ امروز: یکشنبه #شانزدهم_ژوئن 2019 میلادی
🎄 رویدادهای مهم امروز در #تقویم_میلادی :
0م:روزجهانی تاپاس (تاپاس یا پیش غذای اسپانیایی به انواع خوراکهای کوچک حاضری گفته می شود)
313م:پذیرش دین مسیح (ع) توسط امپراتور روم و پایان کشتار 300ساله مسیحیان
1347م:تولد "کلاوس اسلوتر" هنرمند معروف فرانسوی
1515م:کشف سرزمین آرژانتین توسط دریانوردان اسپانیا
1878م:مرگ دکتر "کراوْفوْرْدْ لانْگْ" پزشک امریکایی و کاشف اِتِر
1944م:بمباران گسترده مناطق غیر نظامی ژاپن توسط آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم
1963م:پرواز والنتینا ترشکوا نخستین زن کیهان نورد به فضا
1976م:آغاز قیام سووتو علیه نژادپرستان آفریقای جنوبی
@Roznegaar
روزنگار
جای "شهید #مصطفی_چمران " خالی ، که یه #روسری به #همسر #لبنانی اش، #غاده_جابر ، #هدیه داد و گفت: بچّه
جای "شهید #مصطفی_چمران " خالی ،
که یه #روسری به #همسر #لبنانی اش، #غاده_جابر ، #هدیه داد و گفت:
بچّههای #یتیم_خانه دوست دارند شما رو با #حجاب ببینند. ☘
غاده با #فرهنگ_اروپایی بزرگ شده بود. #حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جوردیگری باشد، دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و تجمّلها، او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش میآید. بچّهها میتوانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو، بنشینید روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند. مصطفی از خود او هم در این اتاق پذیرایی کرد و #غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفشهایش را بکند و بنشیند روی زمین! به نظرش مصطفی یک شاه کار بود، غافل کننده و جذّاب.
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد، اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.🛍🌺🍃🌺🍃
من جا خوردم، امّا او لبخند زد و با شیرینی گفت: بچّهها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده..❤️
من میدانستم بچّهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسّسه، امّا برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد، خودم متوجّه میشدم، مرا به بچّهها نزدیک کند.
میگفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسّسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد میدهیم.
نگفت این حجابش درست نیست..
مثل ما نیست..
فامیل و اقوامش آن چنانیاند..
اینها خیلی روی من تآثیر گذاشت..
او مرا مثل یک بچّه کوچک قدم به قدم جلو برد به #اسلام آورد..👌✨
نه ماه. نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد با هم #ازدواج کردیم.💞
البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.
@Roznegaar
#دکترشیخ از مردم پول نمیگرفت و هرکس هرچه میخواست در صندوقی که کنار میز دکتر بود می انداخت؛ و چون مبلغ #ویزیت دکتر ۵ریال تعیین شده بود (بسیار کمتر از حق ویزیت دیگر #پزشکان آن زمان)، بیشتر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای ۵ریالی داخل صندوق انداخته میشد و صدایی مانند انداختن پول شنیده میشد.
▪️از زبان دختر #دکتر_شیخ گفتهاند که روزی متوجه شد پدرش مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است. دخترش با شگفتی میگوید: «پدر بازی میکنی؟ چرا سر نوشابه ها را میشویی؟»
پدر پاسخ داد:
«دخترم، بیمارانی که نزد من میآیند، بهتر است از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به #مطب نیاورند. این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا بیمارانی که پول ندارند و خجالت میکشند که در صندوق چیزی نیندازند، از اینها که تمیز است استفاده کنند.»
▪️روزی مردی از دکتر میپرسد:
«شما چرا با این سن و خستگی ناشی از کار، از موتور سیکلت استفاده میکنید؟» دکتر پاسخ میگوید:
«خانه بیمارانی که من به دیدن آنها میروم آن قدر پیچ در پیچ است و کوچههای تنگ دارد که هیچ ماشینی از آن نمیتواند عبور کند.»
@Roznegaar