در خانه یک انگشتری جا مانده است ..
یک قاب عکس و پیراهن چهارخانه
انگشترت را در دستم نگه میدارم
قاب عکست را بغل میکنم
پیراهنت را میپوشم و
با خاموش کردن چراغها خودم را به آغوش میکشم ...
هر وقت فال قهوه میگیرم
همیشه در تهِ فنجان میمانی !
یا تو آمدن به بخت مرا بلد نیستی
یا فالگیر ها نمیتوانند تو را از فنجان قهوه ...
بالا بیاورند !
مرا در دریا رها کن
با دو قلم در دست هایم تا شعر را پارو بزنم !
با ماهیها شنا خواهم کرد
با لاکپشت ها از گذر زمان حرف خواهیم زد .
فقط از این میترسم که یک لحظه به تو فکر کنم و ناگهان با وال ها دسته جمعی برای خودکشی به ساحل بزنیم ...
همچون تندیس برنزی که در میدان شهر بدون روح ایستاده است
در خیابان منتظرت هستم .
همچون مترسکی که مزرعه را قُرُق میکند
در هر دو صورت تنها مانده ام
در میدان شهر که عاشقان با تنهایی ام سلفی میگیرند
یا در مزرعه که کلاغ ها تنهاییِ مرا گاه و بیگاه قار قار میکنند !
مرا در بند شعر کشیده ای
دو مصرع که
شبیه دست بند آهنیست ..
و زنی که در این بیت
حصر خانگی میکِشد
تو خودت یک شعر کوتاهی
که هنگام خواندنت
باید وینستون قرمز
با قطران بالا کشید ،..
کمی صبر کن !
مصرع بعدی را نگه دار
تا زیر سیگاریم را خالی کنم !
بچها جدیدترین آهنگ حامیم کدومه ؟
بعدِ هنوزم ، آهنگ داده یا نه ؟
@Hesaaneh
بگین بهم