ر࣫͝وناک𐙚ִִ
پسرا شیرن مثل شمشیرن؟😭😭😭 چرا واقعا یادمهه
حهفسش۷۴ثحعط
چه نوشابه ای هم برا خودشون باز میکردن😭😂
یادش بخیر وسط بازی تو کوچه خیابون سر اینا بحث میکردیممم
یا حسن ابن علی "علیه السلام " ادرکنی
غزلی از حرمت ساخته ام با "مثلا "
گر چه خاک است روی قبر تو؛ اما مثلا...
گنبد زرد تو خورشید شده ، می تابد
نور می گیرد از آن ، گنبد خضرا مثلا
چه ضریحی شده کار هنر فرشچیان!
وقتی که چراغ های شهر خاموش میشوند
تازه چراغ خانهی یک شاعر روشن میشود ...
از تو نوشتن است که این شهر را روشن نگه داشته است !
در مغزم یک تانک روسی حرکت میکنید
از پهنای باند رگ هایم جنگنده های اف ۱۶ بلند میشوند ..
خلبان های ژاپنی با هواپیماهایشان خودشان را به اعصابم میکوبند
سربازهای آلمانی پشت گلبول های قرمزم کمین زده اند ...
جنگجویان فرانسه در ریه هایم آخرین سیگارها را دست به دست میکنند
قلبم شاهد بدترین کشتار تاریخ است
تا تو برنگردی هر روز در من ...
یک جنگ جهانی اتفاق میافتد !
سر گلویم شلوغ است
سرفه ها
به صف شده اند
تمام اعضای بدنم
چمدان هایشان را بسته اند
و از دست من
جز تماشا کردن
هیچ کاری
ساخته نیست !
ر࣫͝وناک𐙚ִִ
در مغزم یک تانک روسی حرکت میکنید از پهنای باند رگ هایم جنگنده های اف ۱۶ بلند میشوند .. خلبان های ژاپ
انقدر نیامده است که من فکر میکنم به این
جنگ جهانی عادت کرده ام ...
و انقدر به من نزدیک هستند که گویا
سردسته شان هستم تا خود را بسوزانم !