میگفت: اینکه تو واقعا اشتهای کش رفتن و خوردن خوراکیای منو نداری،بیشتر از هر چیز داره منو میترسونه.
کاش منم مثل کورالین یه دریچه روی دیوار اتاقم داشتم که به یه دنیای دیگه ای باز میشد تا هر وقت احساس تهی بودن میکردم، واردش میشدم و دنیای سرد و بی روح واقعیتو برای چند ساعتم که شده به فراموشی میسپردم.
+ ولی تو یه چیز دیگه گفته بودی!
- هنوز نفهمیدی؟!من اون حرفو زدم چون حوصلتو نداشتم و فقط میخواستم که دست از سر لعنتیم برداری.
+ چرا ازش متنفری؟
- چون مجبورم میکنه به انجام کارایی که همیشه ازشون متنفر بودم.