به این روزای اخیر که نگاه میکنم میفهمم من هیچ چیزیو به اندازه آدمی که پایه دیوونه بازیام باشه توی زندگیم احتیاج ندارم..
ایده های احمقانه؛کارای ابلهانه؛گفت و گو های مزخرف؛خنده های مستانه..اینا تمومش برام اتفاق میافته وقتی تو کنارم قدم میذاری و هیچوقت نه تنهام میذاری و نه قضاوتم میکنی..
میدونی..من همیشه دنبال آدمی مثل تو میگشتم...باور کنم آدمِ رویا های من برام واقعی شده؟!
عجیب لباس پوشیدنامون،اداهای دیوونه وارمون،گرفتنِ قوطیِ خالیِ انرژیزا به جای میکروفون،جلوی لبامون،آهنگ خوندن با صدای بلند تا جایی که تارهای صوتیمون بهمون اجازه میداد،گرفتن صدا ناشی از فریاد های زیاد،ست کردن لباس هامون و بیرون رفتنامون،ریدن به پسرایی که به هرکدوممون یه چیز میگفتن،نه نیووردن برای هر کاری که میخواستیم انجام بدیم،نشستنامون کفِ زمینِ پیاده رو اهمیت ندادن به نگاهای خیره افراد،سرسره بازی کردن بین بچه های پنج شیش ساله وسط پارک کودکان،و خوابیدن کنار هم ناشی از خستگی زیاد...و همه و همه باعث شدن به این حقیقت برسم که برای یه بارم که شده،من توی رویاهام زندگی نمیکنم؛چون تو کنارمی!🐋
نیاز دارم به آدمی که منو از رویاهام بیرون بکشه و واقعیتو برام،مثلِ یه رویا بکنه!
من آدمی بودم که اگر میفهمیدم کسی بهم دروغ میگه نسبت بهش دلسرد میشدم و دیگه هیچوقت برام اون فردِ قبلی نمیشد؛ولی الان به مرحله ای رسیدم که خودم دائما در حال دروغ گفتن به اطرافیانم هستم چون نمیخوام باعث بشم که احوالشون خراب بشه..
همش دارم تظاهر میکنم که اطرافیانمو دوست دارم درحالی که هیچ اهمیتی برام ندارن.
#You
اگه یکی بخواد باهات دوست شه واکنشت چیه؟
- آخرین باری که کسی رو به عنوان دوست قبول کردم خیلی میگذره
برمیگرده به یکسال و خورده ای پیش که بچه های شاید و پارادوکسن..
نمیخوام بگم خفنم یا نگاه بالا به پایینی داشته باشم اما خب اگر بخوام دوباره با آدم های جدید به عنوان دوست معاشرت داشتم،اینجوریه که فکر نکنم از هر کسی خوشم بیاد..
طی یک ارتباط نسبتاً بلند مدت بهم ثابت میشه که اون فرد مناسب منِ ساحل هست یا نه
جذب کردنم راه آسونیه
به شرط اینکه اون فرد راهشو بلد باشه.