ولی اشرف مخلوقات بودن ارزش اینو نداشت که با مرور ناخودآگاه خاطراتت انقدر احساس خفگی کنی.
یعنی خدا آدمو گیر یه آدم نفهم که هرچقدر براش توضیح میدی چیزی نمیفهمه و بازم حرف خودشو میزنه نندازه.
واقعا عذابه این که یه عده دختر بخوان برای استخر رفتن جوری اوکی کنن که تو تایم پریودیشون نباشه
اه
احساس میکنم دیگه خودم نیستم؛وجودم،اخلاقم،احساسم،رفتارم،روحم
حس میکنم همشون فیکه،تظاهره. جوری که حس میکنم دیگه خودمم برای خودم وجود خارجی ندارم! اون منِ قبلی کو؟چیشد چطور شد چجوری شد که انقدر عوض شدم؟