اگر هر روز که از خواب پا میشین و یه دلیل خوشایند برای شب کردن روزتون دارید؛من بهتون حسودی میکنم.
شاید برات اهمیتی نداشته باشه ولی واقعا رو مخمه وقتی با من چت میکنی کلاهِ الف رو نمیذاری بالای سرش.
عمم:پاشو دیگه
من: ولم کن من از غروب تا حالا اعصابم خورده و تو هم هیچکاری نمیکنی تا حالم بهتر بشه.
عمم:چیکار باید بکنم؟
من:نمیدونم خودت باید بفهمی.
عمم:من علم غیب ندارم تا بفهمم چجور حالت خوب میشه.
من:این مشکل خودته چون باید داشته باشی.
عمم:
دلم میخواد تو صورت همه آدما داد بزنم و بگم:به تو هیچ ربطی نداره که چرا همه لباسام مشکیه،سرتو از ماتحت من بکش بیرون و راحتم بذار.
آدم احساساتی ای نیستم ولی فقط منتظر یه نشونم تا تمام احساسمو برات بریزم وسط.