میگفت :تو هیچوقت بد باهام برخورد نکردی ولی وقتی یک بار توجهتو نسبت به خودم دیدم؛کلی حسرت خوردم از اینکه اون آدمی که تو دوسش داری،قراره چقدر خوشبخت باشه از داشتنِ کسی مثل تو…
میدونست من از بغل بدم میاد و کسی رو در آغوش نمیگیرم مگر افرادی که برام استثنان..روزِ آخر بدون هیچ حرفی کشوندمش تو بغلم چون میدونستم اونم بغل دوست نداره.تعجب کرده بود.در گوشش گفتم چون میدونستم دوست نداری یهویی انجامش دادم که مخالفت نکنی.گفت:هیچوقت فکرشو نمیکردم که همچین کاری کنی یا توسط تو در بر گرفته بشم.حرفی نزدم؛چون آغوشم گویای همه چیز بود!
از لحاظ روحی و روانی احتیاج دارم منو ببرن تو یه اتاقِ سرتا سر سفید و دست و پامو به تخت ببندن و تا چند هفته با آب و غذا ولم کنن.نه ملاقات کننده ای داشته باشم و نه کوچیک ترین صدایی رو بشنوم.اعصاب و روانم دیگه بیشتر از این نمیتونن یاریم کنن..
خب جواب تست یا گزینه 2 یا 3 یا 4 یکیشو بالاخره انتخاب میکنم.
پاسخنامه: گزینه 1.