صندلی اتاقِ من بیشتر حکم یک چوب لباسی برای لباسام رو داره تا اینکه بخواد به وظیفه اصلیش عمل کنه.
میگفت:تو آدما زود برات تکراری میشن،پس نباید بهم حق بدی بترسم از اینکه نکنه یه روز دیگه برات اون فردِ قبلی نباشم؟!
مغزم برای من مثل یه مکعب روبیک N وجهی میمونه که سپردنش به یک بچه خردسال و ازش توقع دارن که در کمترین زمان ممکن،حلش کنه.
She looked at her
The way she needed to be looked at .Like the whole world could crumble And she wouldn't blink…