میگفت:تو آدما زود برات تکراری میشن،پس نباید بهم حق بدی بترسم از اینکه نکنه یه روز دیگه برات اون فردِ قبلی نباشم؟!
مغزم برای من مثل یه مکعب روبیک N وجهی میمونه که سپردنش به یک بچه خردسال و ازش توقع دارن که در کمترین زمان ممکن،حلش کنه.
She looked at her
The way she needed to be looked at .Like the whole world could crumble And she wouldn't blink…
ولی بعضی وقتا هم باید دست از غرورِ افراطی جوونیم بزنم و تکیه کنم رو حرفِ پدرم،تا بعد از کاری که شده،احساسِ پشیمونی نکنم و با خودم نگم کاش حرفش رو گوش میدادم.