آرامشی که موزیکای بیکلام بهم میدن واقعا عجیبه؛اما عجیب تر از اون اینه که تو حتی تاثیرت از اونام بیشتره !
این ترسناکه.
اینکه دوستام از بین تمام آدمای دورشون منو برای درد و دل انتخاب میکنن خیلی حس مثبتی بهم میده اما وقتی بعد اون همه حرفشون چیزی برای تسکین حالشون ندارم که بگم دلم میخواست کاش هیچوقت سراغ من نمیومدن..
دارم به وضوح میبینم چه غریبه هایی که تلاش میکنن پیویشون پایین نره و حتی شده با یه عکس سر بحثُ وا میکنن ولی توی لعنتی عینِ خیالتم نیست که چند روزه باهم حرف نزدیم. لعنت به غرورِ جفتمون!.
میگفت : من در اتاقمو محکم نمیبندم چون عصبانیم ، در اتاقمو به هم میکوبم چون میخوام که یکی بیاد بازش کنه و بفهمه که یه مرگم هست. این فقط یه زبون غیر مستقیم برای درخواستِ توجهه. اما همینم نمیفهمن و منو با کلی غم توی اتاق تاریکِ خودم تنها میذارن.
- Rusty lake !
حس میکنم دارم اذیت میکنم همه رو با اخلاقم الی. حس میکنم باید دوباره فاصله بگیرم از همه . از آدما. احتیاج دارم از شهر بزنم بیرون. احتیاج دارم بیام پیش تو. بیام جکسون. زندگیمو دو دستی ول کنم و بیام پیش تو که یکم بهتر شم. من نمیخوام دوباره یه آدم بی احساس شم. من نمیخوام دوباره اطرافیانمو نادیده بگیرم و سرد جواب توجهشونو بدم. میخوام که برام گیتار بزنی . میخوام که به صدات موقع ساز زدنت گوش بدم. دارم اذیت میکنم. شدم مثل یه بچه کوچیک که هم خودش کلافه شده و هم بقیه رو از دستش کلافه کرده. نمیخوام پایه های شخصیتم دوباره سست شه. نمیخوام اتو بدم دست بقیه. نمیخوام تفکرشونو عوض کنم. نمیخوام فکر کنن دوباره ضعیف شدم. میخوام همون شکلی که منو میدیدن ، ببینن.
ولی اینطوری نیست. قدرت تظاهرو ندارم . زود خودمو لو میدم. زود درونمو میفهمن. اینا ضعفه. نباید بذارم بدتر از این بشه. نباید بذارم آدما زود عصبی و ناراحتم کنن. کاش میتونستم بیام جکسون. کاش واقعی بودی الی . واقعی!.
تو یه وضع خیلی اسفناکی گیر افتادم.
جدیدا اینجوریم که گشنمه ولی میلی به غذا ندارم. این خیلی بدتر از اینه که گشنم باشه و چیزی برای رفع گشنگیم بخورم!