استرس داشتم. دیر رسیده بودم و هوا خیلی گرم بود. زود کتابو خریدم و رفتم تو صف. مهسا و مریم جلو تر بودن... رسیدم بهش؛
گفت چطوری ؟
گفتم خوبم.
اسممو پرسید بهش گفتم . تا قلمو روی کاغذ به رقص در اورد تو دلم گفتم خطش چقدر قشنگه!
داشت یه چیزی مینوشت که دست نگه داشت.
سرشو اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد و پرسید: عشق یعنی چی؟! یه لحظه موندم؛چی؟
گفت عشق یعنی چی؟ تا حالا به این سوال فکر نکرده بودم پس گفتم فکر نکردم بهش!
سرشو اورد پایین و نوشت و کتابمو دستم داد
بعد از اینکه عکسو گرفتم رفتم کنار و صفحه اولو باز کردم و به چیزی که دیدم لبخند زدم..
نوشته بود "عشق یعنی فکر نکردم بهش!"
تو یه مرحله ای از سایز هستم که لباسای هر دو تا داداشم اندازمه و هیچی از این بهتر نیست.
وقتی خودت ، با دستای خودت ، شخصیت خودتو زیر سوال میبری ؛ چجوری میتونی توقع داشته باشی کہ دیگران احترامِتو نگہ دارن؟!
Sleep-Party-People-Notes-To-You_1729086.mp3
زمان:
حجم:
3M
- Nothing's good enough !
مامانم: اصلا برات مهم نیست شلوارت اون پایین افتاده.
من: گرممه. من وقتی گرمم باشه هیچی برام مهم نیست.