بعضی وقت ها خودمم میمونم از اینکه چطوری تونستم با یه سری موضوعات خیلی عادی کنار بیام و دچار فروپاشی روانی نشم.
یا من صبرمو دارم از دست میدم یا داداشم درجات رو مخ بودن رو خیلی قوی، داره جا به جا میکنه.
حتی این ادیت های فان هم نمیتونن برام چیزی رو عوض کنن.
وقت هایی که میشینم یه پاراگراف براش تایپ میکنم که توی مغزم چی داره میگذره و چقدر احتیاج دارم که توی این اوضاع تخ*می یکی مثل اون پیشم باشه ولی تهش با یه "خب که چی؟مگه براش اهمیتی داره؟" تمام نوشته هامو پاک میکنم<<<<<<<
تو هر چقدر هم خاطرخواه داشته باشی؛ در آخر یکی رو تو زندگی داری که نادیدت میگیرهシ