- Rusty lake !
با یه عکس که آدم به گریه نمیافته. یه عکس:
با یه عکس که آدم به گریه نمیافته.
یه عکس:
فقط کافیه بابام متوجه بشه از یه خوراکی خوشم میاد تا از فردا ببینم کل کابینت های خونه پر از اون چیزیه که من دوست دارم🫠
انقدر وقت هیچ کاری ندارم که وقتی وسط درس خوندنم یکم تایم خالی میارم و خودم رو مشغول به کارهای متفرقه ای که دوست دارم میکنم احساس میکنم بعد مدت ها دارم درست نفس میکشم.
دست خودم نیست. آدم وقتی یه سری حقایق رو میفهمه هر کاری هم کنه، نمیتونه تظاهر کنه که هیچی نمیدونه.
پیاده روی با اورثینک اینجوریه که میبینی راهِ طولانی ای که همیشه پدرتو در میورد تا به تهش برسی رو خیلی زود تموم کردی و حتی متوجه نشدی چجوری گذشت...
وقت هایی که گرسنمه واقعاً موجودِ وحشتناکی میشم. با این وضعیت از دانشگاه برگشتم خونه دیدم هیچی نداریم بخوریم، یه جوری یه آپدیت شخصیتی از خودم نشون کل اعضای خونواده دادم که وقتی غذا کردم تو دهنم و سیر شدم و به حالتِ عادی برگشتم؛ مامانم هنوز بهم میگفت طرف من نیا، من بچه وحشی نمیخوام:))