اگر یه روزی بخوام به کسی لطف نکنم، کاری میکنم درگیر بشه با احساساتی از من که حتی خودم هم نمیدونم چی از جونم میخوان.
من میمیرم برای توضیح دادن اطلاعات و چیزهایی که بلدم، به آدم هایی که شوقِ دونستنشونو دارن.
تو هر اثری اگر جنگل و سویشرت زرد رو باهم پیدا کردی، بدون قراره شگفت زدت کنه.
به یه درجه ای از بی حوصلگی رسیدم که دیگه هر فردِ جدیدی میاد پیویم سین نمیکنم، همونجوری چت رو دو طرفه پاک میکنم.