از لحاظِ روحی نیاز دارم یکی منو ببره صفایه برام از اون گاریچی هاشون لبو بخره و تو اون سرمای سگ سوز بشینیم گوشه خیابون و همونجور که رفتن آدم هارو نگاه میکنیم، تو سکوت لبو بخوریم.
من شاید تو اینستا ریلزهای مربوط به آپولو و هادس رو لایک کنم و از شخصیت مستقل و قویشون بین همه تعریف کنم، اما خودمم میدونم من به یه آدمی مثلِ آرس، که نه به اندازه اون احساسی، ولی دیوونه و پایه نیاز دارم که زندگی رو بشه کنارش قابل تحمل تر کرد.
وقت هایی که عقلمو میدم دستِ ثنا، خیالم راحت تر از وقت هاییه که دستِ خودمه.
هیچ استثنایی وجود نداره. حتی اگر اون آدمی که براش زندگیمو میدم هم یه سری چارچوب هامو زیرِ پا بذاره، برام میمیره.