روز به روز که بزرگ تر میشم، بیشتر میفهمم که تنهایی اون راه درستی که تو ذهنم تصورش میکنم نیست. تنها موندن هیچیو درست نمیکنه بلکه اون انتخابِ آدم های درست تو مسیر ارتباطیته. یک فرد تنهایی رو انتخاب میکنه چون آدما خستش کردن؟ اذیتش کردن؟ نمیتونسته پیشش خودشون باشه یا هر دلیل دیگه ای؟! این مشکل بخاطر انتخاب های غلطِ خودشه. خدا میدونه که ارتباط با یک آدم سالم چقدر میتونه به اون روح خستت، طراوت ببخشه و خستگی رو از تنت دور کنه. وقت گذروندن با دوستهای خوب، فامیل خوب، همکلاسی خوب و ساختن ارتباط های اجتماعی درست، همون چیزیه که باعث میشه یک انسان، پله های ترقی رو با کمک و وجود اون آدم ها زود تر بالا بره...
- Rusty lake !
- 19th years of my life start 🎂🛶.
- 20th years of my life start 🎂🛶.
خیلی فکر کردم راجع بهش، ولی هنوز نمیتونم متوجه بشم حسم بعد از شنیدنِ "عوض شدی" خوبه یا بد.
شاید بخاطر اینه که آدم وابسته چیزی که هست میشه، بهش عادت میکنه و احساس راحتی بیشتری داره تا اون "خودِ جدید"ه. دلیل اون حس منفی ای که شاید بعد شنیدن این جمله میگیرم، این باشه و خوشحال، از ارتقا شخصیتی و تبدیل شدن به چیزی که نبودم یا دلم میخواست بشم..
وقتی نمیتونم از پس یه چیزی به تنهایی بربیام، پس چرا دست رد به سینه کسی میزنم که میخواد کمکم کنه؟!
تا حالا شده برید تو فکر و چشماتون روی صورت یه نفر قفل شه و اون یه نفر فکر کنه دارید بهش زل میزنید درصورتی که زل نمیزنید فقط دارید فکر میکنید؟ بعد یهو به خودتون بیاید و نگاهتونو از صورت اون شخص بردارید ولی همین کار باعث میشه طرف فکر کنه منظور خاصی دارید؟!
پ.ن: امیدوارم نفهمید چی میگم.