نمیدونم وقتی میفهمم چیزی که قبلا دگرگونم میکرد، الان نمیتونه هیچ احساسِ خاصی رو درونم به وجود بیاره باید خوشحال باشم یا ناراحت...
نیاز دارم فقط دو ماه یکی بیاد جای من زندگی کنه تا بتونم دوباره جون بگیرم برای ادامه دادن.
هر چی کشیدیم از اهمیت دادنِ زیاد به افرادی بوده که ظرفیت مورد توجه قرار گرفتن رو نداشتن.
هیچ آدمی نمیتونه منو به اندازه اون خوراکی غیرمنتظره ای که وقتی در یخچالو باز میکنم باهاش مواجه میشم خوشحال کنه.