کاش قبل اینکه ازم بپرسی دلیل این رفتارات چیه یه دور دروغایی که بهم گفتی و فکر کردی نمیفهمم ، به یاد بیاری!
درک میکنم،ولی از آدمایی که اولین باره باهاشون ملاقات میکنم و یه جوری باهام صمیمی برخورد میکنن انگار چند ساله منو میشناسن،بدم میاد. من دلم میخواد خودم تایین کنم که روابطم کی صمیمی شه و اونا با این کارشون تمام برنامه هامو برای روابط زندگیم بهم میریزن. این کارشون منو مجبور میکنه جوری برخورد کنم که نمیخوام؛من نمیتونم با کسی که نمیشناسمش،صمیمی برخورد کنم چون یه سری قائده و قانون دارم تو زندگیم که هر کی با توجه به اونا جایگاهِ خودشونو حفظ میکنه و اگر قرار باشه با همه،همون دقیقه اول یه جور برخورد کنم اینطوری همشون رنگِ هم میشن و هیچکدومشون با دیگری فرقی نمیکنه. متاسفانه همیشه برای این اخلاقم،صفت مغرور بودن بهم چسبوندن ولی این اسمش غرور نیست؛اسمش ارزشیه که با توجه به شخصیت و جایگاه آدما،بهشون میبخشم!
کتابخونم مثل شیشه عمرمه ؛ هر وقت کتابی بهش اضافه میشه مثل این میمونه که دوباره جون گرفتم.
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
بگذار بِبُرند و بدوزند و بپوشند
توبخند،گوش بده،خیره بمان،هیچ مگو!