🕊 بعضی شب‌ها که کارش کمتر بود، می‌رفت به بچه‌ها سر بزند. معمولاً چند دقيقه می‌نشست، از درس‌ها می‌پرسيد و بعضی وقت‌ها با هم چيزی می‌خوردند. همه‌شان فکر می‌کردند بچه‌ی دکترند. هر چهارصد و پنجاه تایشان. 🌻