هدایت شده از  فلسفه و عرفان
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند/ از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند  طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود/کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند  بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای /گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند  خامه مشکسای من گر بنگارد این رقم /صفحه روزگار را مملکت ختا  کند  مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی/ دائره وجود را جنّت دلگشا کند  شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد/شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند  وهم به اوجِ قدسِ ناموس اله کی رسد؟/ فهمِ که نعتِ بانوی خلوت کبریا کند؟  ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد/ تا که ثنای حضرت سیده نسا کند  فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه/چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل/وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند  مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی/جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند  بسمله  صحیفه فضل و کمال معرفت/بلکه گهی تجلّی از نقطه تحت «با» کند  دائره شهود را نقطه مُلتَقی بود /بلکه سزد که دعوی لو کشِفَ الغطا  کند  حامل سرّ مستمر حافظ غیب مستتر/دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند  عین معارف و حکم بحر مکارم و کرم /گاه سخا محیط را قطره بی بها کند  لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا/صبح جمال او طلوع از افق عُلا  کند  بَضعه سید بشر امّ ائمه غُرَر / کیست جز او که همسری باشد لافتی کند؟  وحی نبوّتش نسب، جود و فتوّتش حسب/ قصّه ای از مروّتش سوره «هل اتی» کند  دامن کبریای او دسترس خیال نی/ پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند  لوح قدر به دست او کلک قضا به شست او/ تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند  در جبروت، حکمران، در ملکوت، قهرمان/در نشئات کن فکان حکم به ما تشا کند  عصمت او حجاب او عفت او نقاب او،/سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند  نفخه قدس بوی او جذبه انس خوی او/ منطق او خبر ز «لا ینطق عن هوی» کند  قبله خلق، روی او، کعبه عشق کوی او/چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند  بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری/چشمه خور شود اگر چشم سوی سُها کند  مفتقرا  متاب رو از در او بهیچ سو/زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند شاعر:آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی 🌺روزتان مبارک🌺 https://eitaa.com/AGLOESHG