اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سیُ_سه پای ناصر یکی دو هفته مانده به رفتن‌مان برای پیاده‌روی شکست! از چند جای‌ش را نمی‌دانم ولی مح
در این چند سالِ گرمِ گذشته که می‌رویم مشّایه، یک‌چیزی‌ش خیلی دلبری می‌کند! شربت‌های رنگارنگ و متنوع و خوش‌مزه‌ی عراقی‌ها که نمی‌دانم فرمول ساختنش را از کجا آورده‌اند... حالا کار به عکس نداشته باشید که دست‌ها سمت کتریِ موکب‌دار ایرانی دراز شده و من بالای بلندیِ رویِ سرش عکاسی کرده‌ام؛ یک‌جورهایی این عکس را اصلأ تزیینی به حساب بیاورید؛ منظورم شربت دادن عراقی‌هاست با آن تنوع عجیب غریبش... مثلاً من هلاک و شکارِ شربت لیمو عمانی هستم؛ حتی دو سه سال قبل که تجربه‌اش کردم، برگشتم ایران و رفتم تا خودم توی خانه درستش کنم؛ باور کنید وقتی قیمت یک کیلوی آن را مغازه‌دار گفت، بی خیال ماجرا شدم! چه می‌دانستم آن شربت عراقی که گونی‌گونی لیمو عمانی خرجش شده این قدر گران از آب درمی‌آید؟! ترجیح دادم همان سالی چند روزِ پیاده‌روی مشتری خود عراقی‌ها باشم تا خودم بخواهم درستش کنم... هر چند خودِ من که استاد پیدا کردنِ این نوشیدنی بهشتی شده‌ام و همین چشم آستیگماتم از چند صد متری آن را شکار می‌کند، گاهی به اشتباه رفته‌ام سمت شربتیْ شبیه لیمو عمانی که مزه‌ی لواشک می‌دهد! که خدایی دوستش ندارم! نه البته شربت عراقی را که روی چشم جا دارد، بلکه اصلأ هیچ وقت لواشک‌خور نبودم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT