‼️⚠️ شق القمر ⚠️‼️
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي انجام رسالت آمد و مردم را به سوي خداوند متعال دعوت نمود، قبائل قريش تعجب كردند و برخي از آنها به برخي ديگر گفتند: نظر شما در باره كاري كه محمد هر از گاهي انجام مي دهد چيست؟ كاري كه ساحران و جادوگران نمي توانند انجام دهند؟ و جمع شدند تا از او بخواهند كه ماه را در آسمان به دو نيم قسمت كند و آن دو تكه را از آسمان بر زمين بيندازد. و با خود گفتند: در باره ماه نشنيده ايم كه هيچ كدام از پيامبران توانسته باشند كاري انجام دهند كه در باره خورشيد صورت گرفته است كه آن هم به درخواست يوشع بن نون، جانشين موسي عليه السلام انجام شد. مردم فكر مي كردند كه خورشيد از جايش تكان نمي خورد، ولي به خاطر يوشع بن نون، خورشيد تكان خورد و اين كار انجام گرفت. به هر حال آنها تصميم گرفتند و به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتند و گفتند: اي محمد! بين ما و بين خودت آيه و نشانه اي قرار بده. اگر آن را انجام بدهي به تو ايمان مي آوريم و تو را تصديق مي كنيم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنها گفت: درخواست كنيد، هر چه بخواهيد براي شما انجام مي دهم. گفتند: وعده ما با تو در تاريكي شب هنگام طلوع ماه و آن اين كه در منطقه مشعرين بايستي و از پروردگارت كه تو را فرستاده است بخواهي كه ماه را به دو نيمه كند و از آسمان به زمين بيندازد، به طوري كه به دو قسمت تبديل شود و يك تكه آن بر «مشعرين» بيفتد و تكه ديگر آن بر «صفا». رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ داد: خداوند عز و جل، بزرگ ترين است. من به عهد خود وفادار هستم. آيا شما نيز به آن چه گفتيد و اين كه به خدا و رسولش ايمان مي آوريد وفادار هستيد؟ گفتند: بلي اي محمد! مردم، خبر را به گوش يكديگر رساندند و قرار گذاشتند كه در تاريكي شب اين كار را انجام دهند. مردم با عجله به كعبه و اطراف آن رفتند تا اين كه شب فرا رسيد و تاريك شد و ماه طلوع كرد و نورافشاني نمود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و كساني كه به خدا و رسولش ايمان آورده بودند، پشت سر پيامبر نماز مي خواندند و كعبه را طواف مي كردند.
ابولهب و ابوجهل و ابوسفيان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند: الان سحر و جادو و حيله و نيرنگ تو باطل مي شود. اين هم ماه. پس به عهدت وفا كن. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: اي ابوالحسن بلند شو و به طرف كوه «صفا» بايست و به طرف «مشعرين» بدو و با صداي بلند فرياد كن و در فرياد بگو: بار خدايا! اي پروردگار كعبه و اي پروردگار مكه و زمزم و مقام و اي فرستنده پيامبر تهامي، به ماه اجازه بده كه دو نيمه شود و بر زمين بيفتد، به گونه اي كه نصف آن بر «صفا» و نيمه ديگر آن بر «مشعرين» فرو افتد. تو راز و نجواي ما را شنيدي و تو به هر چيز آگاهي. قريش خنديدند و گفتند: محمد، علي را به شفاعت و كمك طلبيده است زيرا هنوز بچه است و بي گناه و خواسته او برآورده مي گردد. ابولهب گفت: اي برادر زاده! امشب خداوند مرا با خوار كردن تو خوشحال خواهد كرد. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت:ساكت شو! اي كسي كه خداوند دستانش را بريده است و ديگر مالش هم سودي به حالش ندارد و جايگاهش نيز در آتش است. ابولهب گفت: امشب تو را با اين ماه و دو نيمه كردن آن و انداختن آن بر روي زمين، ضايع خواهم كرد. و گرنه همين كلامت را مي گيرم و آن را تبديل به سوره اي مي كنم و از قول تو مي گويم كه: اين كلام در باره ابولهب به من وحي شده است. آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت: اي علي! برو و كاري را كه به تو گفتم انجام بده و از دست جاهلان به خدا پناه ببر. علي عليه السلام از «صفا» به طرف «مشعرين» شتافت و فرياد زد و به گوش همگان رساند و درخواست كرد. هنوز كلامش به پايان نرسيده بود كه نزديك بود زمين ساكنان خود را فرو بلعد و آسمان بر روي زمين سقوط كند. آن گاه گفتند: اي محمد! چون نمي تواني ماه را به دو نيم تقسيم كني، ما را جادو كرده اي تا بتواني ما را بفريبي. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: آيا كاري را كه از خدا خواسته ام، انجام آن براي شما آسان است. در حالي كه آسمان و زمين نمي توانند آن كار را انجام دهند و طاقت شنيدن آن را هم ندارند؟ در مكان هاي خود بايستيد و به ماه نگاه كنيد.
امام صادق عليه السلام فرمود: سپس ماه به دو نيم تقسيم شد؛ تكه اي از آن بر كوه «صفا» فرود آمد و تكه اي ديگر بر «مشعرين». داخل شهر مكه و بيابان ها و دره هايش را روشن كرد و مردم از هر طرف فرياد زدند: به خدا و رسول او ايمان آورديم و منافقان فرياد زدند: با جادوي خودت ما را نابود كردي، هر كاري مي خواهي بكن، با اين كار كه انجام داده اي هرگز به تو ايمان نمي آوريم. سپس، ماه به جايگاه خودش در آسمان برگشت و برخي از مردم، برخي ديگر را سرزنش مي كردند و به بزرگان آنها مي گف