🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#داستان_آموزنده
🔆داستان پادشاه مهربان و آشپز
✨چنان چه آورده اند که: یکی از ملوک که به سِمَت رفق و تلطّف موسوم بود، مطبخی خود را گفت که از برای وی فلان نوع از طعام پزد و در آن تکلّف بسیار به جای آورد.
🔅مطبخی آن طعام ترتیب داده به انواع دیگر از اطعمه به نظر درآورد. سلطان بر آن طعام که خود فرموده بود، نظر انداخت، مگسی دید در وی، برداشت و بیفکند.
🔅 آن گه لقمه ی دیگر در گرفت، مگسی دیگر در وی بود، دور کرد و در لقمه ی دیگر هم مگسی دید، دست از آن طعام باز کشید و از طعام دیگر تناول کرد، چون خوان(5) برداشتند، مطبخی را طلبید و گفت:
🔅این خوردنی که ساخته بودی، به غایت لذیذ بود، فردا هم از این بساز به شرط آن که مگس در وی بسیار نباشد.
🗯حاضران از این معنی تعجب نمودند که مطبخی را شرمساری داد و تعذیبی با آن همراه نبود. بیت:
✨چو در مقابله ی جرم لطف بیند کس شود خجل زده و این خجالت او را بس
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂