🌹👌🏻 به بهانه قصیده «گرفته» سروده اینجانب محمد عابدی، قصیده ای صائب تبریزی در وصف مولا علی (ع) و کعبه 👇🏻 اگر همه‌ی شعر را نمی‌خوانید به این دو بیت و این دو نکته توجّه کنید: صائب تبریزی خطاب به بیت‌الله الحرام می‌گوید: هیچ تعریفی تو را زین بِه نمیدانم که شد در تو پیدا، گوهر پاک «امیرالمؤمنین» به استناد روایات از جمله کلام حضرت امام صادق علیه‌السّلام، لقب امیرالمؤمنین، مختصّ حضرت علیّ بن ابیطالب (ع) است و بس؛ لذا هیچ کس ـ نه قبل از او و نه پس از او ـ سزاوار نیست به این نام نامیده شود و این اعتقاد شیعه به زیبایی در شعر این شاعر شیعی نمودار شده است. چون لباسِ کعبه بر اندامِ بت، زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر، نام «امیرالمؤمنین» 🔰 اینک متن قصیده: ای سواد عنبرین‌فامت سویدای زمین! مغز خاک از نَکهت مشکین‌لباست، خوشه‌چین موجه‌ای از ریگ صحرایت، «صراط المستقیم» رشته‌ای از تار و پود جامه‌ات، «حبل المتین» غنچه‌ی پژمرده‌ای از لاله‌زارت، شمع طور قطره‌ی افسرده‌ای از زمزمت، درّ ثَمین در بیابان طلب، یک العطش‌گوی تو خضر در حریم قدس، یک پروانه‌ات «روح الامین» مصرع برجسته‌ای دیوان موجودات را از حَجَر اینک نشان انتخابت بر جبین میهمان‌داری به الوان‌های نعمت، خلق را چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه‌چین طاق ابروی تو را تا دست قدرت نقش بست قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین مردم چشم جهان‌بین سپهر اخضری جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین شش جهت چون خانه‌ی زنبور، پُرغوغای توست کهکشان از نوشخند توست، جوی انگبین عالم اسباب را از طاق دل افکنده‌ای نیست نقش بوریا در خانه‌ات، مسندنشین تا به کف نگْرفته بود از سایه‌ات رطل گران در کشاکش بود از خمیازه، رگ‌های زمین با صفای جبهه‌ی صاف تو از کم‌مایگی چون دروغ راستْ‌مانند است صبحِ راستین آب شوری در قدح داریّ و از جوش سخا می‌کنی تکلیف خلق اوّلین و آخرین از ثبات مقدم خود عذرخواهی می‌کنی پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین روی عالم را ز برگ لاله داری سرخ‌تر گر چه خود چون داغ می‌پوشی لباس عنبرین بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا بر امید آن که خدّام تو را بوسد زمین گرد فانوس تو گشتن، کار هر پروانه نیست نقش دیوار است این‌جا شهپر «روح الامین» تا ز دامن‌گیری‌ات کوته نمانَد هیچ دست می‌کشی چون پرتو خورشید، دامن بر زمین هر گنه‌کاری که زد بر دامن پاک تو دست گَرد عصیان پاک کردی از رخش با آستین ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کرده‌ای چون به رحمت ننْگری در سینه‌های آتشین؟ تا به روی خاکِ تردامن نیفتد سایه‌ات پهن سازد هر سحر، خورشید، دامن بر زمین تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر گر به روی آتش دوزخ، فشانی آستین انبیا چندین چه می‌کوشند در تعمیر تو؟ گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت، دفین در هوای حُسنِ شورانگیزِ آبِ زمزمت جمله از سر رفت دیگِ مغزهای آتشین نیستی گر مُهردارِ رحمتِ پروردگار چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟ هست اسماعیل، یک قربانی لاغر تو را کز نم خونش نکردی لاله‌گون روی زمین گر زبان ناودانت، چون قلم می‌داشت شق پاک می‌شد از غبار معصیت، روی زمین تا درِ تکلیف بر روی جهان واکرده‌ای در پسِ در، مانده است از شرم، فردوس برین در حریم جنّت‌آسای تو اهل دید را در نظر می‌آید از هر شمع، جوی انگبین ناودان گوهرافشانت ز رحمت، آیه‌ای است از حریم لطف، نازل گشته در شأن زمین گر نه‌ای روشن‌گرِ آیینه‌ی دل‌ها، چرا جامه و دست و رُخت پیوسته باشد عنبرین؟ ایمنند از آتش دوزخ، پرستاران تو حق‌گزاری شیوه‌ی توست، ای بهشت هشتمین! غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست برنچیند دانه‌ای بی ذکر، مرغی از زمین هیچ کس ناخوانده نتْواند به بزمت آمدن چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمین می‌زنی یک ماه، دامن بر میان در عرض سال می‌دهی سامان کار اوّلین و آخرین هیچ تعریفی تو را زین بِه نمی‌دانم که شد در تو پیدا، گوهر پاک «امیرالمؤمنین» بهترینِ خلق، بعد از بهترینِ انبیا ابن عمّ مصطفی، داماد خیرالمرسلین تا ابد چون طفل بی‌مادر به خاک افتاده بود ذوالفقار او نمی‌برّید اگر ناف زمین خانه‌ی زنبورِ دل، بی‌شهدِ ایمان مانده بود گر نمی‌شد باعث تعمیر او، یعسوب دین تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین در زمانِ رحمتِ سرشارِ عصیان‌سوزِ تو مدّ آهی می‌کشد گاهی «کرام الکاتبین» نقطه‌ی بسم اللَّهی فرقانِ موجودات را در سوادِ توست علمِ اوّلین و آخرین شهپر رحمت بُوَد هر حرفی از نام علی این دو شهپر بُرد عیسی را به چرخ چارمین سرفراز از اوّل نام تو، عرش ذوالجلال روشن از خورشید رویت، نرگس عین الیقین چون لباسِ کعبه بر اندامِ بت، زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر، نام «امیرالمؤمنین» صائب تبریزی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15