گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق بی‌حاصل است خوردن مستسقی آب را عشق آدمیت است گر این ذوق در تو نیست همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را قوم از شراب مست و ز منظور بی‌نصیب من مست از او چنان که نخواهم شراب را https://eitaa.com/joinchat/1478885594Caaba657dfa