🖌تصوف و جاهلیت -
#بخش_چهارم
با درک اين موقعيت زماني و مکاني، اعتقادات قبل از بعثت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله، که کهنه و فرسوده شده بودند از نو زنده شدند، مسلمانان تازه از قيد خرافات و اوهام رسته، در سکوت مرگبار، به گذشته خوار و ذلت بار جاهلي بازگشتند و اين بهترين فرصتي بود که از طرف احبار يهود و راهبان نصاري غنيمت دانسته شد و به دنبال آن کمترين چيزي که به ارمغان آوردند احاديثي بود که به «اسرائيليات» مشهور و معروفند.
و طنز قضيه، اينکه، بعد از چهارده قرن با استشهاد به برخي از آن اسرائيليات، ارسطوي يوناني که تاريخ زندگي و افکار او به طور دقيق، مضبوط است، امروز در کتابهايي مانند: «عرفان و برهان و قرآن از هم جدايي ندارند!» چنان تا حد نبوت پيش رانده شده است، گوئيا پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، به خمِ کوچهاي از کوچههاي درک فکري ارسطو و... هم نرسيده، که او فقط پيامرسان است و از خود فکري مستقل براي استدلال ندارد و ارسطو و هم نوعانش با استقلال تام، سازندگان و پرورشدهندگان تفکر و تعقل انساني هستند.
برگرديم به موضوع... با منع کتابت حديث ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله انگار، دوران رسالت براي هميشه تاريخ به پايان رسيده و اين قاعده و اصل مسلم «حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرامش هميشه تا روز قيامت حرام، غير حكم او حكمى نيست و جز او پيغمبرى نيايد؛ و على عليه السلام فرمود: هيچ كس بدعتى ننهاد جز آن كه به سبب آن سنتى را ترك كرد! » دورانش به سرآمده است. با اين وصف، اگر يهود و نصاري دست به دست هم ميدادند که اسلام و مسلمانان را از هستي ساقط کنند به اين راحتي نميتوانستند و اين کار را جريان سازندگان اسطوره «منع حديث» براي آنها به صورت ايدهآلي انجام دادند.
در اين ميان تاخت و تاز عارفان و صوفيان از اين فرصت به دست آمده مثال زدني و بسيار شگفتآور است.
در ابتدا، نرم و آهسته به سوي ساحت اسلام، قدم نهادند و رشد يافته و بالاخره بي زحمت و آزار به بلوغ رسيدند و تردستانه، بازار مکارهاي در ميدان عدم حضور کلام نبوي صلي الله عليه و آله فراهم، و براي هر شخص و گروهي نسخهاي طبيبانه! پيچيدند.
باخدا و بيخدا، همهخدا و هيچخدا، جبر، تفويض، تحريف رسالت و تعميم ولايت... و براي هر کدام از موضوعات اگر لازم بود حديث و روايتي را اسطورهوار و خيالي، از زبان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جعل و وضع ميکردند. و بالاخره لباس لفظ و مفاهيم الهيه را، از قامت رساي اسلام خارج و پاره پاره ساخته، و پارچههاي بافته شده در کارگاه توليد تناقض و تضاد يونان و غيره... را با نخهاي تابيده شده در ناکجا آباد، بر تن اسلام وصله زدند.
دردا و فسوسا! بعد از چهارده قرن، هم چنان احاديث جعلي و موضوعه، حکومتشان بر ادبيات ديني ـ در همه مسائل ديني و ساحتهاي الهي- بيشتر از احاديث و روايات حقّه است، به طوري که اگر عالمي به روايت و حديثي مسند استشهاد کند با انگشت اتهام «اخباری گري!» و استفاده از منقولات، کلام کاملا علمياش به هيچ انگاشته خواهد شد.
و اينک، چگونه است که سخنان و اخبار امثال سقراط، افلاطون، ارسطو، و... هميشه تازه و جاويد انگاشته ميشود و بعد از قرنها فلسفه و عرفان تعليمي آنها همچنان برقرار و عمرهاي هزار ساله تلف و در آخر هم معلوم شود که هيچ، معلوم نشد؟
2. توسعه ميدان براي تبليغ راهبان و دانشمندان يهود و نصاري
اسلام و مسلمانان از تحقق افسانه «منع کتابت حديث»، خسارت جبرانناپذيري ديدند، بحراني عظيم در افکار، انديشه، اعتقاد، رفتار و کردار، اخلاق و التقاط ديني، انحراف در اصول و پايههاي انساني ـ اسلامي پديدآمد. احبار و کاهنان يهود و راهبان مسيحي از اين فرجه و فراغ، نهايت سوءاستفاده را نمودند و زمينه ظهور بدعتهاي ناهمگونِ برهمزن و تجزيهطلب را در محتواي دين اسلام فراهم آوردند.
آيت الله سبحاني از شهرستاني نويسنده کتاب «الملل و النحل» نقل ميکند: «عده بسياري از يهودياني که به ظاهر اسلام آورده بودند، احاديث فراوان و متعددي در مسائل تجسيم و تشبيه که در تورات تحريف شده آمده بود را جعل و وضع کردند.»
در ادامه ميافزايد: «از بيان «مقدسي» استفاده ميشود که عقايد انحرافي و التقاطي در عرب جاهلي نيز بوده است. «مقدسي» در کتابش «البدء و التاريخ» هنگام بحث از شرايع جاهليت مينويسد: «در جاهليت از هر ملت و ديني رائج بود: در ميان قريش، زنادقه، معطله، مزدکيه، مجوسيه در بني تميم، و يهودي و نصراني در منطقه غسان، و شرک و بت پرستي در سائر مناطق.»
کوثري ميگويد: «عدهاي از احبار يهود و رهبان نصاري و موبدان مجوسي در عهد و دوران حکومت خلفا به ظاهر دعوي اسلام کردند و به دنبال آن اساطير و افسانههاي موهوم را انتشار دادند.»
💠کانال فرق و ادیان استان قم💠
🆔
@adyaneqom