این داستان راجع به حضور محمد حسین طهرانی یکی از اقطاب شیعه صوفی در مجالس غیر شرعی سماع و خودزنی صوفیان اهل سنت است. نویسنده بارها تصریح دارد که انجام چنین اعمالی تنها از اولیا خدا سر می زند و خود نیز به تیغ زنی می پردازد. متن داستان را بخوانید و در نظر سنجی شرکت کنید(حتما غافلگیر می شوید): «صحنه شورانگيزى بود، زمين و زمان به وجد درآمده بود، همه چيز در حال رقص و هيجان بود، صحنهاى بود كه خاطرهاش هرگز از برابر چشمهاى ما محو نخواهد شد! اين حالت را تنها مردان بزرگى مانند مولوى درك كردهاند، او نيز در حالت سماع سر از پا نمىشناخت، شعر مىخواند و شعر مىسرود...اين حالت جذبه صوفيانه، ما را در عالمى به پرواز در آورد كه گفتنى نيست، بيان كردنى نيست، وصف پذير نيست، تنها صاحبدلانند كه اين جذبه و شوق را درك مىكنند ...دو پسر بچّه دشنههاى تيز را به شدّت و شتاب در سينه خويش فروكردند امّا نه خون بيرون زد و نه آه از نهادشان برآمد! ...لحظهاى بعد ايمان آوردم كه اگر اينها قادر به انجام چنين كارهاى محير العقولى هستند از كجا معلوم كه از من ساخته نباشد؟ با يك تصميم آنى دوربينها را از گردن خارج كردم و به ميان اين معركه راه يافتم....با يك تكان پيراهن و زير جامه را از تن در آوردم و به خليفه گفتم اگر مسأله ايمان مطرح است من هم به حدّ كفايت آن را در خود پديد آوردهام، از او درخواست كردم كه عين همان كارهاى حيرت انگيز را روى گوشت بدن من نيز انجام دهد.من به پيروى از ديگران به طرف پيشخوان رفتم و دو درفش را برداشتم؛ خليفه طبق معمول وردى خواند، درفش را بوسيده و به من رد كرد....به خليفه گفتم: خليفه چرا معطّلى؟ سيخها را از حسّاسترين قسمتهاى بدنم عبور بده!» 🌐فرق و ادیان استان قم🌐 جهت عضویت بر روی لینک زیر کلیک کنید.👇 @adyaneqom