برای میرزا کوچک خان جنگلی 🇮🇷 در های و هوی باد و در آرامش باران ریشه دواندم از گذشته تا همین الان از گیسوی آشفته‌ام برگی نمی‌ریزد از پیکر من شاخه‌ای نشکسته در طوفان بر شانه‌های خسته‌ام گنجشک‌ها خوابند من کیستم؟ نیمی درختم، نیمه‌ای انسان حاشا اگر در گوشه‌ای آرام بنشینم فرقی ندارد کنج خانه، گوشۀ زندان در سایه‌ام همسایه‌ها آرام می‌گیرند آرام می‌گیرند از تبریز تا تهران آن‌ها که می‌گفتند می‌مانند، برگشتند «تنها» به پایان می‌رسد این راه بی‌پایان راه پس و پیش مرا بن‌بست می‌بینند این سو به دریا می‌رسم، آن سو به کوهستان جمع تبرها، اَرّه‌ها، اَرّابه‌ها جمع است این سال‌خورده سرو، تنها مانده در میدان آتش گرفته نیمی از من در تنور نان آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان من؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده من زنده‌ام‌، امضا؛ ارادتمند؛ کوچک‌خان 🇮🇷 @Aftabgardan_ha