#ویژهنامه_محرم_و_صفر
حال خوبی نداشتم آن شب
اتفاقی سراغ من آمد
در خودم غرق بودم و ناگاه
خواهرم به اتاق من آمد
گلسری توی دستهایش بود
روی گلهاش نقش پروانه
آمد آرام سوی آغوشم
خواست بر موی او کشم شانه
شانه را سمت موی او بردم
با گرههای آن شدم سرشاخ
ناگهان ناله کرد: موهایم...
داری از ریشه میکنیشان آخ!
شانه را باز سمت او بردم
خواستم تا ادامه... اما نه
چشم من تاب آن ندارد که
گریههای سهسالهها را... نه
مثل موهای خواهرم آن شب
حال من هم ملول و درهم بود
راستی رفته بود از یادم
که شب سوم محرم بود
#فاطمه_ناصریفر
@Aftabgardan_ha