دیروز یه لیست خرید برام فرستادند که قسمتیش سیب زمینی و پیاز بود. حال نداشتم برم تره بار، همون توی مسیر دیدم یه چرخ دستی داره اینا رو میفروشه، زدم بغل و با بی حوصلگی گفتم از هر کدوم5کیلو بده. موقع کشیدن دقت کردم دیدم کل کار پلاسیده هستش، اومدم بگم نمی‌خوام که گفت: دشت اولمه یه نگاه به ساعت کردم دیدم۵عصر هستش و زیادی برای دشت اولش دیره، یکم دقت کردم و دیدم یکی از چشمهاش تخلیه شده و زیاد از پشت عینک فوتوکروم مشخص نیست. بهش گفتم: برای دشت اول دیر نیست؟ گفت: چیکار کنم، وانت ندارم که بخوام باهاش بچرخم، ثابت هم وایستم شهرداری بهم گیر میده. گفتم پس چطوری از میدون بار اینا رو میاری؟ گفت: با بچم هر کدوم دو تا گونی ده کیلویی با مترو و اتوبوس تیکه تیکه مسیر رو میاریم. گفتم: پس چرا انقد پلاسیده شده؟ گفت: هر جا وایمیستم یا وانتی ها یا کاسب های محل یا شهرداری به زور منو بیرون میکنن...هر جا مافیای خودش رو داره و من چون درآمد آنچنانی ندارم نمیتونم حق حساب بدم، واسه همین همش بیرونم میکنن و جای ثابت ندارم و مشتری هم نمیتونم پیدا کنم، کمرم خورد شد انقد این چرخ رو جابجا کردم، گاهی توی روز اصلا فروش ندارم، پارسال چشمم عفونت کرد، انقدر پول درمان نداشتم که تخلیه شد یه نگاه به بچه حدودا۱۰سالش کردم که توی سایه لبه جدول نشسته بود، کارتم رو دادم بهش و گفتم:فلان مبلغ بیشتر بکش برای هزینه اول مهر بچت. یه نگاه عمیق کرد و با مهربونی گفت: اگه دنبال پول مفت بودم میرفتم گدایی. ته این حجم بدبختی با اینکه حتی چشمش رو باخته بود ولی عزت نفسش مونده بود کلا چرخ این بشر۴۰کیلو سیب زمینی و پیاز داشت ولی انگار کاسبهای محل حتی در این حد هم حاضر نبودند به کسی نون برسه. این آدم از بین هزارتا راه خلاف و بی ارزش آخرین راهی که میشد باهاش زندگی شرافتمندانه داشت رو انتخاب کرده بود و هر روز داشت براش هزینه میداد ماها حتی حاضر نیستیم یک دهم این آدم هزینه بدیم و فقط مدعی هستیم، کاش من هم جرات این رو داشتم که اندازه این برای شرافتم هزینه بدم. هر جا این چرخی ها رو دیدید در حد وسع خرید کنید ازشون، اینا همه جوره پای شرافتشون ایستادند و دارن براش هزینه میدن، در حد یه خرید ازشون قدردانی کنید » « 『 @AghaMOSTTAFA