از وقتی با هادی نامزد کردم هربار که به دیدنم میومد یه تیکه طلا بعنوان کادو برام میاورد. گاهی انگشتر و النگو و گاهی گوشواره و پلاک و زنجیر طلا خلاصه که طلاهای خیلی زیادی در دوران نامزدی نصیبم شد خوشحال بودم و به داشتن چنین همسری افتخار میکردم ،چندسال بعد ازدواج یروز خواهرش بهم گفت چرا طلاهات رو نمیندازی؟ منم بدون اینکه به عاقبت حرفم فکر کنم گفتم من خیلی طلا دوست ندارم هربار چند تا تیکه ش رو استفاده میکنم و همین شد شروع ماجرا... https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2