‍ ❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃ چند روزی بود حجت خیلی آروم و همش تو فکر بود و اصلا مثل همیشه تحویلم نمیگرفت یک شب برای نماز مغرب و عشاء رفتم مسجد وارد مسجد که شدم دیدم حجت از نمازگزاران جدا و آخر مسجد نشسته و سرش پایینه و گریه میکنه منم به روی خودم نیاوردم و رفتم نماز خوندم بعد از نماز رفتم پیشش وبهش گفتم چی شده چه مشکلی پیش اومده چیزی نگفت... خیلی اصرار کردم هیچی نگفت فقط میگفت امام زمان غریبه ... قسم دادم گفتم بگو چه شده ؟ بعد از چند لحظه با اشکی که توی چشمانش حلقه زده بود گفت بهت میگم ولی به کسی نگو ... گفت یه روزی خونه بودم یکی در زد رفتم ، دیدم یکی از دوستان مداح بود بعد از احوالپرسی یه نامه بهم داد و رفت و گفت هر وقت دلت تنگ شده این نامه رو باز کن وبخوان ... چند شب بعد نامه رو باز کردم وخوندم همش از غریبی امام زمان بود منم به خاطر اون نامه حال وهوام عوض شده ... بعدش گفت ما خیلی بی معرفتیم امام زمان هستش و ما هیچ خبری از اماممون نداریم خدا میدونه کجا خیمشو برپا کرده ؟ امام زمانمونو یاد کنیم ..... 🌷شهید حجت الله رحیمی🌷 🌹 ارواح طیبه شهدا و امام و شهدا و شهدای مدافعان حرم صلوات❤️ 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌐 http://eitaa.com/joinchat/2470248480C56f9ea6846