اما دیری نپایید که عزم سفر کرد. انگار اهل زمین نبود و دل به نقطه ای بسته بود که باید از چیزی بارزش که بر روی زمین داشت می گذشت؛ همسرش می گفت: ایمان قوی او را به صحنه جهاد کشاند. او متعلق به این دنیا نبود. زمانی که دید از طریق ایران نمی تواند برای دفاع از حرم و مردم سوریه قدم بردارد از طریق دوستان افغانی‌اش که در کارگاه بازیافت پلاستیک با او مشغول کار بودند، اقدام کرد. شهادت در نزد مردان خدا گواراتر از عسل است و شهید شدن هدفی می خواهد که در آن عشق به خدا باشد و قصد قرب به سوی پیشگاه ابدیت باشد. یکی از همرزمان ناصر می گوید ناصر همیشه در هر کاری داوطلب بود و شجاعت زیادی از خودش نشان می‌داد. آقای حسینی می‌گفت: ناصر مدام در نماز‌هایش گریه می‌کرد؛ وقتی علت را از او پرسیدم گفت: من می‌دانم که شهید نمی‌شوم. وقتی که از ناصر پرسیدند چرا اینقدر ناراحتی گفت: من همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام؛ فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید می‌شوم. که بعدها مشخص شد فرزند کوچکش بنیامین است. تا اینکه شب عاشورا ناصر با حالت خندان آمد، گفت: به خون امام حسین(علیه السلام) من فردا شهید می‌شوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود. ساعت 10 و نیم صبح 4 آذر 92 روز عاشورا 12 نفر از رزمنگان در ساختمان محل استقرارشان در حلب محاصره می‌شوند و پس از تیرندازی به آنها، تکفیری های داعش ساختمان را آتش می زنند و ساختمان منفجر می شود. پس از 15 روز پیکر شهدا از زیر آوار خارج شد و شهید ناصر مسلمی سواری و دیگر همرزمانش در روز عاشورا به شهادت می رسند. شهید ناصر مسلمی سواری جزو اولین شهدای مدافع حرم بود و در زمانی که هنوز اخبار جنگ در سوریه خیلی پوشش داده نمی‌شد در مظلومیت کامل به خاک سپرده شد. یکی از مسئولین سپاه گفت: شهید ناصر مسلمی سواری، گمنامرترین و مظلومرترین شهید مدافع حرم است