عصر پنجشنبه ای بود که به اتفاق خانواده به گلزارشهدا ء سر مزار پدر رفتیم تعد ادی جوان که 15نفری بودند آنجا حضور داشتند که یکی ازآنها درحال صحبت کردن بود وقتی رسیدیم این برادر جوان صحبتش تمام شد و نشست و سنگ قبر پدرم را بوسید وراه افتاد که برود خودم را به او رساندم و دلیل این کارش را جویا شدم و سپس خودم رامعرفی کردم آنها خوشحال همدیگررا صدا کردند و برگشتند او گفت من کرمانی هستم و در دانشکده شهید باهنر شیراز مشغول به تحصیل می باشم نزدیک 2سال بود که با شندیدن آن ماجرا هروقت موفق می شدم به سر مزارشهیدموسوی می آمدم . خیلی دوست داشتم به زیارت امام رضا م(ع)مشرف بشوم ولی هر بار بنا بدلائلی این امر محقق نمی شد تا اینکه فکری به سرم زد گفتم این بار از شهید موسوی می خواهم تا اثباب سفرم را فراهم کند به اتفاق یکی از دوستان که همین جا حضور دارند به سرمزارش آمدیم ومن روبه عکس شهیدکردم و ازاو خواستم تا 3روزآینده اثباب سفرم را فراهم کند هنوز3روزتمام نشده بود و که به من خبر دادند خودت را برای زیارت امام رضا(ع) آماده کن و مشرف شدم و ازآن روز به بعد من وسایر دوستان نسبت به قبل با ایشان انس بیشتری پیداکردیم . حالا شما بگویید علّت اینکه پدرتان با امام رضا (ع ) ارتباط نزدیک دارد چیست ؟ دوستان شهدااا دستشون بازه هااا ازشون بخواید بخواید شفاعتمون می کنند