نسأء اهل بیت و قتل سیدالشهدا علیهم السلام قصه ای است حرارتش قبلها را ذوب می کند: 🔺 تیمور لنگ برای تنبیه اهل شام چه کرد؟ 🔺 اهل شام و یزید و اتباع یزید دختران رسول خدا و امیرالمومنین علیهما السلام را در کوچه و بازارها می چرخانند با علم به اینکه آنها شریف ترین یردم هستند: 🔺 اهل شام چطور یک شتر لاغر را مناسب عروسی و شخصیت دختر حکام شهر ندانستند اما زینب کبری صدیقه صغری ملکه دنیا و آخرت را با تازیانه روی شتر بی پوشش در شهر می چرخاندند؟ 💔 هر کس به فطرت و عقل خویش رجوع کند قلبش از شدت مصايب زینب علیها السلام آتش می گیرد: علامه شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی - رضوان الله علیه - اشاره به واقعه ای دردناک می کنند و می نویسند: 👈 امیر تیمور مشهور به تیمورلنگ نواصب اهل شام رسوا کرد که سزاوار ستایش است چنانکه در تواریخ است که چون او بر شرق و غرب شام تسلط یافت تمام آن دیار را که اهل عناد با خاندان رسالت و راضی به قتل ایشان بودند را خراب کرد! 👈 قلب تیمور که خودش به شهادت تاریخ فردی قسی قلب بود از شدت بغض اهل شام نسبت به اهل بیت علیهم السلام می سوخت، چون او داستان ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بر مجلس یزید - لعنه الله - و اعمال مردم شام از شادی و طرب و شرب شراب در زمان ورود اسرای اهلبیت علیهم السلام به شام را شنیده بود! 👈 پس وقتی تیمور به شام وارد شد و گردن اهل شام در برابر او خاضع شد، و اهل شام دانستند که تیمور نسبت به آنها بدخلق و سختگیر است پس سعی کردند به واسطه ازدواج به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرمخو کنند لذا بزرگ اهل شام پیش تیمور آمد و گفت: ای امیر، 👈 ما می خواهیم که دختر فلان را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق کس دیگری نیست به تزویج شما دربیاوریم! 👈 پس تیمور پذیرفت و دستور داد تا عروس را برای آمادگی جشن عروسی به حمام شهر ببرند و بازارها را زینت کنند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیا سازند! 👈 پس اهل شام دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را آماده کردند، در این حال امیر تیمور به خادمش دستور داد که ناقه ای ضعیف و بی پرده و بدونه پوشش و بدون پالان تهیه کنند و آن را بر در همان حمام ببرد و عروس را سوار آن ناقه کنند و در کوچه ها و بازار بگرداند و همه اهل شهر باید به آن دختر خیره شوند پس خادم نیز چنین کرد! 👈 وقتی شیوخ شهر شام غلام تیمور و شتر ضعیف و بی پرده و پوشش را دیدند گفتند: این چه شتری است چون در شأن این عروس نیست؟ پس غلام گفت: این دستور امیر است! 👈 پس مردم و شیوخ شهر از حیرت به یکدیگر نگاه میکردند و بسیار غضبناک شدند پس به سوی تیمور لنگ رفتند و گفتند: خدا امیر را سلامت بدارد ، این چه کاریست که خادم شما انجام داد⁉️ 👈 و ما حقیقتا از سخن او مطمئن نیستیم و حاشا که به مثل توئی چنین دورغی ببندد❗️ امیر تیمور گفت: وای بر شما، من او را اینچنین دستور داده ام اهل شام گفتند: 👈 چطور چنین دستوری دادید چون خدا و رسول به این خواری ما راضی نیستند که در جاهلیت نیز با بزرگان چنین نمی کردند❗️ تیمور گفت: وای بر شما اهل شام، 💔 اگر شما این عمل را نمی پسندید چرا همین کار را قبلا با عترت پیامبرتان کرده اید⁉️ شیوخ گفتند: ای امیر، این دختر از بزرگ زادگان اهل شام و اهل شرف و حسب و نسب است، و این دختر از نظر مقام بالاترین، و در عفت پاکدامن ترین اهل شام است، او دختر حاکم ماست! ☑️ پس وقتی کلام شامیان بدینجا رسید تیمور لنگ گریبان خود را پاره کرد و چنان گریست تا غش کرد و وقتی به هوش آمد گفت: يا ويلكم يا أتباع يزيد وأولاد اتباعه، اعلموني واخبروني أي ملك أكرم من رسول الله… : وای بر شما ای اتباع یزید و فرزندان اتباع یزید! 👈 به من خبر دهید که کدام شاهی برتر از رسول الله صلی الله علیه و آله است؟ و کدام دختری پاکدامنتر از دختران امیرالمومنین علیه السلام است⁉️ وهي في شوارعكم واسواقكم، وانتم ونساؤكم خرجتم تتفرجون عليهن وانتم تعلمون أنهن بنات رسول الله نبيكم: 💔 شما دختران محمد و علی - علیهماو آلهما السلام - را در کوچه ها و بازارهایتان گرداندید و شما و زنانتان برای تمسخر آنها از خانه هایتان خارج شدید⁉️ ويلكم اخبروني أما كان الحسين حجة الله وابن حجته وقد رأيتم عياله سبايا على النياق من بلد الى بلد: 👈 دوزخ بر شما باد، آیا حسین حجت خدا و فرزند حجت خدا نبود که اهل و عیالش را درحالیکه اسیرتان بودند سوار بر ناقه ها از شهری به شهر دیگر به اسارت بردید⁉️ شجرة طوبى - الشيخ محمد مهدي الحائري - ج ١ -