‌ 🔹 ... (۵) حاݪـم هنوز خوب نشده بود اما باید میࢪفتم. امࢪوز تو دانشگاه ڪݪـاس نداشتم، وݪۍباید آموزشگاه میࢪفتم و عصࢪهم باشگاه داشتم. 📱اوݪ یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش،حاݪم بہتࢪ شد.. یه زنگم به مࢪجان زدم و بࢪاۍ دو سه ساعتم ڪه بین ࢪوز خالۍبود ، باهاش قࢪاࢪ گذاشتم 👭 ڪمۍبہ اوضاع صوࢪتم ࢪسیدم و شࢪوع ڪࢪدم به ݪباس پوشیدن بعد از چند دقیقہ آماده شدم... بࢪاۍآخࢪین بار خودمو توۍآینه دیدم و از خونه خارج شدم .... سࢪ ڪݪـاس زبان فࢪانسه مدام فڪرم پیش سعید بود.. بعد از ڪݪـاس میخواستم سواࢪ ماشینم بشم ڪه صداۍ سمانه( یڪۍ از دختࢪاۍ ڪݪـاس و بود) ࢪو شنیدم.👂 - تࢪنم! بࢪگشتم سمتش، - بݪـه؟ - ببخشید ، میتونم چند دقیقه وقتتو بگیࢪم؟؟ - بࢪاۍݘے؟ 😳 - ڪاࢪت داࢪم عزیزم 😊 - منو؟؟ 😳 چیزه ... یڪم عجله داࢪم آخه ... - زیاد طوݪ نمیڪشه. - آخه با دوستم قࢪاࢪ دارم. پس بیا سواࢪ ماشین شو تا سࢪ خیابون بࢪسونمت ، حࢪفتم تو ماشین بزن ڪه من دیࢪم نشه. - باشه عزیزم. ممنون سواࢪ شد و ࢪاه افتادیم... 🚗 - خب؟ گفتۍڪاࢪم داࢪۍ ...؟ -اره 😊 بࢪم سࢪ اصݪ مطلب یا مقدمه بچینم؟؟ - نه ݪـطفاً بࢪو سࢪ اصݪ مطلب - باشه ، میگم ... حیف اینہمه زیبایۍ تو نیست؟؟ - جان؟؟ منظوࢪت چیه؟؟ - حیف نیست نعمتۍڪه خدا بہت داده ࢪو اینجوࢪۍ ازش استفاده میڪنۍ؟ - خدا؟ چه نعمتۍ؟؟ 😳 - بابا همین زیباییتو میگم دیگہ. اینجوࢪۍڪه میاۍبیرون ، هࢪڪۍ هࢪجوࢪۍدݪش میخواد راجع بہت فڪࢪ میڪنه ... ☹️❌ - گفتم بࢪو سࢪ اصݪ مطلب! - تو ڪݪـاس دقت ڪࢪدۍ چقدࢪ پسرا نگاهت میڪنن؟؟ -خخخ ، آهااااان ... خب عزیزم توهم یڪم به خودت برس به توهم نگاه ڪنن! حسودۍ نداره ڪه!! 😅 - حسودۍ؟؟ نه حسادت نمیڪنم. - چࢪا دیگه. مگه مجبوࢪۍ خودتو بسته بندۍڪنۍڪه هیچڪس نبینتت بعدم اینجوࢪۍحسودۍڪنۍ😌😄 - من میگم این ڪاࢪ تو گناهه! هم خودت داࢪۍگناه میڪنۍ؛هم بقیه رو به گناه میندازۍ.. حتۍٰاستاد حواسش به توئہ ، نه به دࢪس!! - سمانه جان تموم شد بگو پیادت ڪنم. - باوࢪڪن من خیࢪتو میخوام تࢪنم ... تو دختࢪ سالمۍهستۍ ، نذاࢪ به چشم بد نگات ڪنن...💔 ماشینو نگه داشتم - گمشو پایین 😠 - چۍ؟مگه چۍگفتم؟ 😐 - گفتم بࢪو پایین ... 😡 سࢪۍ به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد. همینجوࢪڪه بہش چیز میگفتم پیاده شدم و تا دوࢪ نشده صندݪۍ اۍ ڪه روش نشسته بود ࢪو با دستمال تمیز ڪࢪدم تا بفہمه چقدࢪ ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡 ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎