میگه: "پیشونیم داغ شده حالم خوب نیست" میگم: "میام تب به تب کنیم." می خنده، میگه: "یعنی چی...!؟"
میگم: "یعنی نزدیکت شم، پیشونیمو بچسبونیم تختِ پیشونیت... اینجوری هم_دما میشیم؛متعادل. بقیه ی اعضای صورتمونم بیکار نمی مونن...
چش توو چشم؛ بینی با بینی، ..."
باز میخنده، میگه: "چقدر تو چرت و پرت میگی آخه،"
وسط خنده هاش سرفه می کنه، آروم میگم: "ویروسا... ویروسا... چقدر خوشبختن توو سینه ی تُو جا خوش کردن، چقدر هوا شاده که نفس توو رو قاطیِ اکیسژنش می کنه، چقد آسمون ... "
حرفامو قطع میکنه، میگه: "چی میگی واسه خودت؛ نمی شنوم؛ بلندتر..."
میگم: "عصر میام دنبالت بریم دکتر، اینجوری همه رو مریض می کنی، ملت عاصی میشن..."
بعد آرومتر میگم: "دلم نمی خواد کسی از تو وا بگیره... فقط من، مرضتم فقط مال منه!"
#حمید_جدیدی
@Anarestun