Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[#پارت_بیست_و_هفتم] بحث درجه هم مطرح شد،به هرکس بر اس
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[] همه ے بی مهرے و سرسنگینیش براے این بود که دل بکنم، می دانستم گفتم :منوچهر خان همچین به ریشت چسبیده ام و ولت نمی کنم،حالا ببین . ما روزهاے سخت جنگ را گذرانده بودیم،فکر می کردم این روزها هم میگذرد،پیر می‌شویم و به این روزها می‌خندیم. ناهار بیمارستان را نخورد،دلش غذاے امام حسین (علیه‌السلام) میخواست دکترش گفت:هرچه دلش خواست بخورد، زیاد فرقی ندارد. به جمشید زنگ زدم و او از هیئت غذا و شربت آورد،همه ے بخش را غذا دادیم،دو بشقاب ماند براے خودمان،یکی از مریض ها آمد،بهش غذا نرسیده بود، منوچهر بشقاب غذاش را داد به او و سه تایی از یک بشقاب خوردیم،نگران بودم دوباره دچار انسداد روده بشه،اما بعد از ظهر که از خواب بیدار شد حالش بهتر بود،گفت:از یه چیز مطمئنم،نظر امام حسین روے من هست،فرشته هر بلایی سرم بیاد صدام در نمیاد. تا صبح بیدار ماند،نماز می خواند،دعا می کرد،زل می زد به منوچهر که آرام خوابیده بود،انگار فردا خیلی کار دارد،از خودش بدش آمد، تظاهر کردن را یاد گرفته بود،کارے که هرگز فکر نمی کرد بتواند،این چند روز تا آنجا که توانسته بود،پنهانی گریه کرده بود و جلوے منوچهر خندیده بود،دکتر تشخیص سرطان روده داده بود،سرطان پیشرفته ے روده که به معده زده بود،جواب کمیسیون سپاه هم آمده بود:جانباز نود درصد. هر چند تا دیروز زیز بار نرفته بودند که این بیمارےها از عوارض جنگ باشد،با این همه باز بنیاد گفته بود بیمار هاے منوچهر مادرزادے است،همه عصبانی بودند،فرشته،جمشید،دوستان منوچهر اما خودش می خندید که از وقتی به دنیا آمدم بدنم پر از ترکش بود،خب راست می گویند. هیچ وقت نتوانسته بود مثل او سکوت کند. صبح قبل از عمل تنها بودیم دستم را گرفت و گذاشت روے سینه اش گفت: قلبم دوست دارد بمانی،اما عقلم می گوید این دختر از پانزده سالگی به پاے تو سوخته،خدا زیبایی هاے زندگی را براے بنده هاے خوبش خلق کرده،او هم باید از آنها استفاده کند،شاد باشد. لب هایش می‌لرزید. '🌼🌿' @Antiliberalism