همه‌روحضرت‌زینب‌کناریه‌خیمه‌نیمه‌سوخته‌ جمع‌کرد آقاامام‌جعفرصادق‌میفرمادکه‌عمه‌مارقایقی‌باسرت مقتل‌سرکرد... یه‌لحظه‌حضرت‌زینب‌ازخستگی‌خوابش‌برد... امام‌سجادمیگه‌یک‌دفعه‌دیدم...عمه‌من‌پریشون‌از خواب‌بیدارشد گفت‌رقیه‌کو میگفتم‌عمه‌جان...دوروبرونگاه‌کردیم‌دیدم‌نیست گفت‌وای‌مادرم‌الان‌به‌خوابم‌اومدگفت‌برورقیه‌رو پیداکن